پیشنهادهای میلاد علی پور (٤,١٣٨)
من باید یکدگزارش از رفتارهای مخاطره آمیز در خصوص ایجاد آتش سوزی سهوی در جنگل ها و پارکهای جنگلی تهیه کنم. در گزارشم نیاز به ضبط صدا، فیلمبرداری، عکس ...
به شکلی اهریمنی
پیش پوست پوست سر آلت تناسلی مرد که در هنگام ختنه، برداشته می شود.
در مبحث فیلم و بازی ویدئویی به معنای؛ پیش پرده، پیش درآمد
دارای خون رقیق
خاگدیس
خیرخواهانه
امتحان خود را پس داده
پر شتاب
خوش قول
کافی، مورد نیاز
سگ ولگرد
عشق آتشین
شهر نو
عهد جدید و عهد قدیم با هم انجیل را تشکیل می دهند در حالیکه عهد عتیق، صرفا تورات است مسیحیان علاوه بر عهد عتیق یا قدی، آموزه های عهد جدید یا نو را هم ...
عهد عتیق، همان تورات است مسیحیان علاوه بر عهد عتیق یا قدی، آموزه های عهد جدید یا نو را هم به عنوان آیینی نو پذیرفته اند، با این حال یهودیان همچنان ا ...
پارک کُننده پارک کُنِ خودرو کسی که جلوی هتل ها و رستوران های معتبر، سوئیچ ماشین را از راننده تحویل می گیرد و خودرو را به پارکینگ می بَرَد.
بافت اصلی موضوع اصلی مضمون اصلی ( مفهومی است که هنرمندان، یا نویسندگان در کار خود به عنوان برجسته ترین ایده مدام رعایت و تکرار می کنند )
به دور از فکر بی فکر بدون دور اندیشی باری به هر جهت
در بعضی متون می تواند این معنا را هم داشته باشد خارج از معنای اصلی جدا از مفهوم واقعی
بازی گاه هم می تونه برابرِ خوبی باشه رویدادی است که در اون بچه ها یه جایی دور هم جمع می شن تا با هم بازی کنن
دل مشغولی ها موارد مهم برای فرد مجموعۀ دغدغه ها
خامۀ قنادی
مجبور به شکست کردن/شدن پذیرفتن شکست
جذب چیزی/کسی شدن
فک زدن، زیاد حرف زدن
محیط خانوادگی محیط خانه
احساسِ مهر داشتن مهر، عطوفت، دلبستگی
آغاز گر
تاج تخت واژه ی مصوب هست نه سر تخت
افزون بر معنی های گفته شده، دو تا برابر دیگه هم تو پارسی داره که یکی فعل هست و دیگری اسم. یک: می تونه به معنی راه رفتن شهوانی، حرکات موزون داشتن، تک ...
پیامبر زن پیامبر مونث
هیچ منبع معتبر پزشکی در جهان وجود نداره که نشون بده بریدن پیش پوست آلت تناسلی مرد، باعث رعایت بهتر بهداشت می شه. اگه تو سایت سازمان بهداشت جهانی یا ه ...
از کسی/حریف/هماورد بهتر بودن، بیشتر مهارت داشتن نسبت به دیگری
سینه های جذاب داشتن خوش سر و سینه بودن سینه های بزرگ و دلربا داشتن سینه های عریان /نمایان
جذاب و دلربا، سکسی و هات از نظر جنسی
پست ، خوار ، فرومایه، تسلیم شدن، به پا افتادن
نوعی مخدر صنعتی شبیه به کراک ولی با فرمول شیمیایی کاملا متفاوت
پتیاره لکاته فاحشه بدکاره
این عبارت، نام گونه ای فشنگ بخصوص است که در میان نیروهای نظامی کاملا شناخته شده است. در گونه ای از این فشنگ، مرمی یا کلاهک پرتابی به صورت مجزا وجود ن ...
ای ول پسر/رفیق، کارت درسته رفیق، دمت گرم پسر
فکور، منطقی، محاسبه گر، اهل دودوتا چهارتا افرادی که نیمکره چپ مغزشان غالب تر است، معمولا با این صفات شناخته می شوند
واژه ای عامیانه و به شدت زننده که به معنای آلت جنسی و تناسلی بانوان است. بیشتر در انگلیسی امریکای شمالی یافت می شود
پاسگاه
حال به هم زدن/خوردن مشمئز کردن/شدن بیزار شدن/بیزاری ورزیدن متنفر شدن/نفرت داشتن بد آمدن
غلبه کردن، بردن، پیروز شدن، فائق آمدن، شکست دادن، نابود کردن، از میان برداشتن
اگر تلفظ ماینوت مد نظر باشد، معنای خرد، بی اهمیت، ساده، غیر مهم، پیش پا افتاده هم دارد
آدم درب و داغون به درد نخور، آدم ناجور
دستشویی زنانه توالت بانوان
دستشویی بانوان توالت زنانه
دستشویی مردانه توالت مردانه
پیش داستان پیش رخداد
ِ - تو، ِ - شما در گذشته این ساختار بیشتر کاربرد داشت. مانند استفادۀ مکرر از آن در انجیل کینگ جیمز با این حال به قطعیت نمی توان گفت که امروزه اصلا اس ...
رابطه آنال داشتن بیشتر به روابط مرد با مرد اشاره دارد. رجوع شود به Fudge Packer
اپی گلوت معنی زبان کوچک ندارد. زبان کوچک می شود Uvula اپی گلوت درپوش نای است. یا همان که گفته شد: برچاکنای
مربوط به اپی گلوت ایجاد شده توسط اپی گلوت یا همان برچاکنای ( درپوش نای )
برچاکنای اپی گلوت زبان کوچک نیست. زبان کوچک uvula است
خرده جرم خرده بزه
معنای شب کاری هم دارد
عجب! واقعا که! به حق چیزهای ندیده و نشنیده!
باب میل کسی رفتار کردن کار دلخواه کسی را انجام دادن
سلسله مراتب بازداشت ( حقوق ) در مباحث حقوقیِ غرب، به خصوص ایالات متحدۀ امریکا، سلسله مراتب بازداشت افراد به مجموعه ای از کارها گفته می شود که به هن ...
دیدار ملاقات دیدن کردن تماس گرفتن تلفن زدن تماس برقرار کردن
تعادل را بر هم زدن به عقب برگشتن جبران مافات نکردن غرامت ندادن
بحث گذشته رو پیش نکش بذار مشکلات گذشته دوباره اوج نگیره درگیری های گذشته رو شخم نزن دعوای فراموش شده رو دوباره باز نکن
یکی از معانی این عبارت، به مواد شیمیایی آبی رنگی برمی گردد که برای ضدعفونی کردن توالت استفاده می شود. هواپیماها هنگام فرود، بعضا این ماده که به یخ آب ...
دقیقا با خانوم زهرا سادات موافقم. علاوه بر معانی گفته شده، بیانی غیررسمی برای داشتن رابطه جنسی هم هست
نعوظ پس از مرگ معمولا در افرداد مُرده که به مخچۀ آنها آسیب وارد شده، این پدیده دیده می شود. مانند افرادی که با طناب دار اعدام شده اند. این نعوظ به شک ...
نعوظ پس از مرگ معمولا در افرداد مُرده که به مخچۀ آنها آسیب وارد شده، این پدیده دیده می شود. مانند افرادی که با طناب دار اعدام شده اند. این نعوظ به شک ...
سر واژه ایست برای عبارت Grand Theft Auto که این عبارت، عنوان یه جرم هست در ایالات متحده امریکا و صرفا منظور از آن سرقت خودرو نیست. می تونه هر وسیله ...
این عبارت، عنوان یه جرم هست در ایالات متحده امریکا و صرفا منظور از آن سرقت خودرو نیست. می تونه هر وسیله نقلیه موتوری دیگه باشه. البته این تعریف تو ای ...
دقیقا این عبارت عنوان یه جرم هست تو حقوق قضایی ایالات متحده. مراجعه شود به public exposure. با آقای کامران موافقم. بسیاری از افراد که عورت نمایی رو ...
عنوان جرمی در ایالات متحده امریکا فردی که مرتکب این گونه جرائم مرتبط با آلت جنسی میشود، معمولا بعنوان مجرم جنسی یا sex offender شناخته شده و از برخی ...
این عبارت، عنوان یه جرم هست در ایالات متحده امریکا و صرفا منظور از آن سرقت خودرو نیست. می تونه هر وسیله نقلیه موتوری دیگه باشه. البته این تعریف تو ای ...
جناب وهسودان مرزبان بسیار عالی بود بزرگوار. لذت بردم از ایناطلاعاتی که ارائه دادین. کاملا با شما موافقم
به صورت رسمی فحش محسوب نمیشه از اون واژه هاییه که در زبان انگلیسی محاوره ساخته شده. واژه ای هست که به آدمی که ازش بدتون میاد نسبت میدین. آدم نا خوشای ...
یه مرگ دیگه یک بلای دیگر یک مصیبت دیگر یک بدبختی دیگر در واقع وقتی بعد از تجربه ی چند مصیبت مرگ، باز هم کسی می میرد، از این عبارت استفاده می کنند. ب ...
یه واژه ی دیگه که از پارسی رفته تو عربی، همین واژه است. نخش یا نقش که بعد وارد بابهای ثلاثی مزید عربی شده
اصطلاح مربوط به نظامیان به معنای حواست به پشت سرم باشه. هوام رو داشته باش، چشمت به من باشه. پشت سرم رو بپا، چشم ازم برندار و . . . . در واقع عدد ۶ ...
گونه ای کنایه است مربوط به زمانی است که یک نفر دارد به دیگری کنایه می زند و می گوید پول مالیاتی که می دهی، برای این کار هزینه می شود. یا این کار ناخو ...
گونه ای کنایه است مربوط به زمانی است که یک نفر دارد به دیگری کنایه می زند و می گوید پول مالیاتی که می دهی، برای این کار هزینه می شود. یا این کار ناخو ...
این اصطلاح در واقع یه جور کنایه هست. پاسخی هست برای رد کردن دلسوزی و همدردی با کسی دیگه. مثلا یکی میگه زندگی من خیلی سخته، شما در جواب این رو میگید. ...
این ضرب المثل رو توی فیلم گشت ۲ شخصیت اصلی به اشتباه بیان می کنه. برای همینه که معنی اش رو جایی پیدا نمی کنید. درستش اینه؛ مرغی که نچیر میخوره نوکش ...
این اصطلاح مربوط به زمانیه که یه نفر احساس می کنه بهش توهین شده و میخواد با توهین، جواب توهین طرف مقابلش رو بده. ضمنا به شدت زننده است و هرجایی نباید ...
صندوق واژه فارسیه. دقیقا از اون واژه هایی که خود ایرانی ها بردن تو عربی الان بعضی ها فکر میکنن عربیه. تعداد واژه هایی که پارسی به عربی داده، خیلی بی ...
کافنده تن برابر مورد تایید فرهنگستان زبان و ادب پارسی، برای واژه لیزوزوم
برابر فارسی شده ی واژه لیزوزوم
درواقع به معنای هر جرم کوچک و خردی نیست. بلکه دزدی کوچک و ناچیز است. petty theft ، که این واژه از آن گرفته شده به سرقت کم اهمیت دلالت می کند، نه هر ...
فرش واژه پارسی هست که خود ایرانی ها اون رو وارد بابهای ثلاثی مزید عربی کردند. عربی که در بیابان و چادر زندگی می کرد، عربی که فرش گلستان رو تیکه تیکه ...
واژه ی مصوب فرهنگستان زبان و ادب پارسی برای واژه علمی دندریت. رجوع شود به دندریت.
واژه ای فوق العاده جایگزین واژه تازی نفوذ
درست ضرب المثل همونیه که آقای بیات فرمودن. خیلی ساده است. کافیه کمی فکر کنیم. پرندگان گوشتخوار، نوک خمیده و کج دارن. و قطعا انجیر نمیرخورن. بلکه نچی ...
با مهرگان موافقم. خیلی از واژه هایی که الان فکر می کنیم عربی هستن، واژه های فارسی از شاخه هند و اروپایی هستن که بیش از هزار سال قبل وارد عربی شده و ...
به درد نخور
عنوان غیررسمی برای اشاره به اعضای مافیای ایتالیایی
گاهی معنای قدردانی و ستایش و تشکر و سپاسگزاری هم دارد
ساق شلوار
ساق شلوار
تاوان دادن
ناجوانمردانه
آرامبخش
دقیقا با کر بختیاری موافقم. خود کلمه ی باجی، از واژه پارسی آبجی مشتق شده. اصل کلمه پارسی بوده
پیش پرداخت، بیعانه
می تواند معنای مغازه و دکان هم داشته باشد. فارغ از نوع کاربری آن. مغازه ای با کاربرد فروش غذا خوراکی، لباس و . . .
در حقوق، خوانده یا متهم
در حقوق، خواهان یا شاکی
تا حد زیادی فکر می کنم در طول این سالها ( شاید ده بیست یا نهایتا سی سال ) ، یه نفر اومده با کلمات بازی کرده و در همین زمان، این عبارت وارد زبان ما شد ...
خب اگه شما منظورت هه رمان هست، نباید حرفت رو برای واژه هرمان بنویسی. برو یه مدخل واسه هه رمان بساز و اونجا توضیح بده که اگه اینجوری نوشته شد، کردیه. ...
چون در انگلیسی یا به قول دوستان آلمانی و تایلندی معنای خوبی نداره، دلیل نمیشه که در فارسی هم معنای خوبی نداشته باشه. کلمه ی داف فارسی هیچ ارتباطی به ...
می تواند گاهی هم معادل واژگان زیر باشد: خودخواهی تک خوری
با رضایت کامل، بی ریا، بدون تردید، از صمیم قلب، از خداخواسته
آبریزش بینی بالاکشیدنِ دماغ دماغی که آن را بالا می کشند
سرحال
تمرین رانندگی برای نوجوانان آماده کردن نوجوانان برای آزمون رانندگی
تحت فشار شدید کاری قرار داشتن. کار روی سر ریختن بیش از حد توان مشغول بودن
پس انداز آب کردنی، پس انداز جاری پس اندازی که خیلی زود بتوان آن را نقد کرد. همچون طلا
رامشگاه ( جای آرامش )
خود را وقف دیگری کردن خود را درگیر کار دیگری کردن برای فردی دیگر وقت گذاشتن
حذف وعدۀ غذایی
از کار افتادگی
تنها چیزی که ما می دونیم
پشت گوش انداختن، بی توجهی کردن، نادیده گرفتن، سهل انگاری کردن
یا پیغمبر! یا جدِ میرزا!
اجابت کردن
شرتی کار کردن، سنبل کاری کردن
بچۀ درسخوان و نابغه ولی کسی که در روابط اجتماعی ضعیف است.
مهارت داشتن در چیزی
پدیده، تازه شناخته شده، کشف شده
کیفِ دنیا را کردن، خر کیف شدن، کیفور شدن، نهایت لذت را بُردن
به حقیقت پیوستن. رنگ و بوی واقعیت گرفتن
تا حد کمی، خیلی کم، اندکی
راسخ تر، توانمند تر، پرزورتر دوستان عنایت بفرمایید که این واژه یک صفت ساده نیست. بلکه صفت برتری یا تفضیلی است. صفت برتری باید با پسوند �تر� بیاید.
راسخ
دیگه تا تهش برو فقط این رو بدون که
غُر غُرو
به بیشترین پیشرفت ممکن رسیدن، به بالاترین سطح دست یافتن
یعنی با پدیده ای روبرو هستیم که به خودی خود خوب است، ولی زیاد انجام دادن آن، یا فراوان بودن بیش از حد آن، مضر و باعث آزار است. زیادی از حد چیزی بد ب ...
یه چی مثل داداش خودم رفیق خودمی
نق نقو
نازک نارنجی، نُنُر، بچه ننه، سوسول
خودرنجی
وارد شدن فرد، فقط در بحث ها و دعواهایی که از پیروزی در آنها مطمئن است.
در این که این واژه پارسیه هیچ شکی نیست. حالا شاید بپرسید پس چرا عربی هم استاذ داره؟ پاسخ اینه؛ پارسی بیشتر از واژه هایی که از عربی گرفته، به عربی و ...
خودسپاسی
خود ارجمندی
دوستانی که فرمودن خود ارزشی برای این واژه مناسب است، به واژۀ Self - worth هم عنایت داشته باشند. خود ارزشی به نظر من بیشتر برای این واژه که عرض کردم م ...
به جز سبک زندگی این معنی ها را هم می تواند داشته باشد: کارهایی که در زندگی انجام می شود سرگرمی های زندگی رفتارهای روتینِ زندگی
راهبرد مدیریتی
پورسانت، پاداش فردی، سهم دادن
تخت و پارک کودک وسیله ای شبیه گهواره بچه که در آن ابزار مربوط به نگهداری بچه را تعبیه می کنند و همینطور جای خواب بچه است
خانوم رئیس، زن موفقی که با وقار و احترام رفتار می کند
یک جور فکر کردن
دلبری کردن، دلبستگی ایجاد کردن، الزاما قرار نیست مرد این کار را بکند، می تواند فاعل مونث هم داشته باشد
درب و داغان در مفاهیم روحی و عاطفی
خود بهبودی، خود سلامتی
جمله ای است که معمولا برای نشان دادن اینکه اتفاقی خیلی دیر رخ داده، به کار می رود: 1 ) چقدر طولش دادی، خیلی طول کشید یا به صورت انتقادی و کنایه آمیز ...
فرد آینده دار، ارتقا یابنده به نظر بنده واژه ای مثبت است. یعنی فردی که امید می رود به جایی برسد. فردی که از خود عرضه و تعهد کاری نشان داده و آینده ا ...
اهمیت دادن، مهم بودن، ارزش قائل شدن
آدم آچار فرانسه، کار راه انداز، مشکل گشا، حلال مشکلات در واقع بازتاب دهندۀ ویژگی فردی است که وقتی انسان به مشکل می خورد به او مراجعه می کند. همه ما د ...
خودشیفته، کسی که شیفتۀ خود و رفتار خودش است
نیش و کنایه زدن، متلک انداختن، با زبان کسی را ناراحت کردن، برای ناراحت کردن کسی حرفی را زدن
عزم راسخ، پایبندی، پایبند بودن
کسی را به جایی فراخواندن، صدازدن کسی برای اینکه به جایی برود
ابر موفق، فوق موفق، ورا کامیاب
خودتحقیری، خودسرزنشی
ناخودآگاه
خود را درگیر مسائل جزئی نکردن، وارد هر بحث و درگیری نشدن، اتمام حجت سر چیزهای کوچک کردن
اگر برای کیف و کیسه و محفظه نگه داری استفاده شود معنای زیر را دارد: بزرگ، بی نهایت، بسیار بزرگ، عمیق، ژرف، بی انتها
خود را درگیر چیزی کردن
افتضاح، گند
دنبال چیزی بودن، پی کاری را گرفتن، در پی چیزی گشتن/بودن
از همه جا بی خبر، به یک باره
تا حدی خوب است. تا حدودی خوب است
تا تنور داغ است، چسباندن
جانسوز
دویدن برای رساندن چیزی ضروری به کسی گازش را گرفتن و رسوندن
گرفته، کش آمده، منقبض شده
1 ) اینجوریه، اینطوری می شه، از این قراره، 2 ) برو که رفتیم، بریم که داشته باشیم 3 ) بفرمایید، خدمت شما، تقدیم به شما
روشن کردن
شیره ی چیزی/کسی را کشیدن، کاری را بیش از حد ممکن انجام دادن، به نحوی که به جنبۀ دیگری ضرر وارد کند، رمق کسی/چیزی را گرفتن، پدر کسی/چیزی را درآوردن
قابل انجام
درک از خود، خود آگاهی
مسیر خوش منظره، جاده ی زیبا
لفظی توهین آمیز برای تحقیر مردان همجنس گرا یعنی مردی که تمایل به رابطه آنال داشته و همجنس خود را به جنس مخالف ترجیح می دهد. از اونجا که معادل فارسی ...
بسم الله. . . . یعنی شروع کن
خوش ساخت
آرام کردن
مهره های باقیمانده در بازی دونینو که امتیاز منفی برای دارنده ی آن محسوب می شوند
تحمیل نکردن عقیده به دیگری، سازش کردن
1 انتقاد کردن، گله کردن، نارضایتی را نشان دادن 2 ) توهین کردن، تقلید کردن ( ادای کسی را درآوردن ) ، مسخره کردن 3 ) ضربه زدن، سقلمه زدن، سیخونک زدن
1 انتقاد کردن، گله کردن، نارضایتی را نشان دادن 2 ) توهین کردن، تقلید کردن ( ادای کسی را درآوردن ) ، مسخره کردن 3 ) ضربه زدن، سقلمه زدن، سیخونک زدن
تماشایِ افراطی و بیش از حد
دست کشیدن از چیزی، دل کندن از چیزی، دیگر علاقه ای نداشتن به چیزی
در مفوهم انتزاعی یعنی: درجا زدن، ثبات پیدا کردن
شوق پیدا کردن، اشتیاق داشتن
همون همیشگی، همون حالت ثابت، مثل سابق
تحت مصرف شدید دارو بودن، داروی زیادی مصرف کرده به طوری که عملکرد طبیعی را از دست داده
تبدیل شدن
با همین مضمون، مانندِ این، مثل همین، یه هچین چیزی
مسئول وام، وام دهنده، کارمند دفتر وام
دفتر وام، بنگاه/موسسۀ رهنی
مخارج
سالن مراقبت
چشم انداز، تصور
ابوطیاره
مُدل موی باب. چیزی شبیه مدل موی مصری ولی کوتاه تر ( معمولا تا زیر چانه ) که مختص بانوان است
خانوم مغرور و از خودراضی، خانوم پر فیس و افاده
گلولۀ تصادفی
پدر خود را در آوردن، دهن خود را سرویس کردن، رُس خود را کشیدن، به سختی تلاش کردن
توپُر به کسی می گویند که بدنش چربی مازاد دارد، ولی طوری نیست که بد به نظر بیاید. یا اشخاصی که وزن طبیعی دارند، ولی میزان چربی هایشان زیاد است و ماهی ...
زمین زدن می تواند در کشتی واقعی یا کشتی نمایشی ( کج ) باشد
زور چپانی، به زور فروختنی، زبون ریختنی، انداختنی، قالب کردنی
مسخره کردی ما رو؟ گیرآوردی مارو؟ گرفتی ما رو؟ مسخره باز ی در میاری؟
به دست آوردن، تصاحب کردن
خون خودت رو کثیف نکن
زندگی بخورنمیر داشتن
مشاغل جانبی، کارهای غیر اصلی، شغل دوم/سوم/. . .
کار غیر اصلی، شغل دوم/سوم/. . .
به وجود آوردن، ایجاد کردن
وسواس فکری، فکر مشغولی
انگیزه، اراده
دانش گرا کسی که به دانش گرایش دارد و مذهبش، دانش تجربی است
محشر، خارق العاده، عالی
مقوای مخصوص خوراکی، کارتن خوراکی
نوعی شیرینی
یک بارِ دیگر، بار دیگر، دوباره
دوره، هنگامه، مدت زمان، دوران، هنگام
از آن هم بدتر
برای چیزی/کسی/کاری ساخته شدن
پشتیبانی
الزاما معنای راه افتادن و حرکت کردن ندارد. می ریم تو کارش برو که بریم می ریم که داشته باشیم
در این باب، در این موضوع، در این مورد
اشتباه از آب در آمدن نتیجۀ مورد انتظار را نگرفتن
با تمام قدرتش
به سودِ . . . . بودن به نفعِ. . . . بودن
در جست و جوی . . . . . بودن در پیِ . . . . . . بودن
اجرایی کردن، دنبال کردن، پیشرفت کردن، حرکت کردن
1 ) بابتِ ، به خاطرِ ، به دلیلِ 2 ) در بابِ، به عنوانِ، در مقامِ، در جایگاهِ 3 ) به واسطۀ، به وسیلۀ، از راهِ
1 ) از این دست، از این طیف، از این قبیل، این چنین 2 ) هر طور که شده، به هر طریق ممکن، هر جور که هست/بود
در موقعیت های مختلف می تواند معانی متفاوتی داشته باشد. و الزاما چون در زبان انگیسی حرف نداست، قرار نیست که حتما ترجمۀ آن هم حرف ندا باشد. بلکه بسته ب ...
حالت دیگری هم می توان ترجمه کرد. البته برای تمام جملات و افعال درست در نمی آید و این وظیفۀ مترجم است که تشخیص دهد باید از کدام حالت استفاده کند. حالت ...
غم، اندوه، ناراحتی
عمقِ وجود
مغازۀ نبش خیابان. به ویژه اتاقی که قبلا کاربرد اتاق داشته ولی بعدا به واسطۀ دسترسی مستقیم به خیابان، به مغازه تغییر کاربری داده
حافظه یا مربوط به حافظه
به جز معنی ارتش و سپاه، می تواند معانی زیر را هم داشته باشد: انجمن یاران دسته جمعیتِ. . .
تبدیل شدن، تغییر ماهیت دادن
1 ) ناچار شدن، لازم دیدن، ضرورت یافتن 2 ) دلیل پیدا کردن، انگیزه دار شدن، الزام آور بودن
به سهم خود
صرفا بر اساس ارزش های خود، تنها به خاطر خود، به خودیِ خود، بدون کمک دیگری، تنها با قابلیت های خود، بدون در نظر گرفتن چیز دیگری به جز خودِ. . .
تنهایی
به سر کسی زدن، به فکر خطور کردن
یاداشت نویس، یادداشت کُن، میرزا بنویس
خود را از چیزی رها کردن، نجات دادن
به حالت اول برگرداندن
1 ) انرژی دادن، انرژی بخشی 2 ) راهکار دادن، ایده ایجاد کردن 3 ) بهتر ساختن، بهبود بخشیدن
بیشتر از حد لزوم تلاش کردن بیش از آنچه که باید، سزاوار شدن
فراتر از حد انتظار ظاهر شدن نتیجه ای بهتر از نتیجه ی پیشبینی شده گرفتن
چم و خم ماجرا، زیر و بم کار، مثل جریان تو مو می بینی و من پیچش مو، با دید باز به چیزی نگریستن
همۀ جوانب امر، چم و خم ماجرا، مثل ضرب المثلِ تو مو میبینی و من پیچش مو
موضوع این بود که، جریان این بود که، بحث اینجا بود که، مسئله اینجا بود که
راضی کردن اش سخت هست اگر منفی باشد یعنی don't didn't take some convincing در این صورت یعنی اینکه راضی کردنش زیاد سخت نیست/نبود
مثل همیشه، همیشگی
محل بریدیگی. الزاما برای درخت نمی باشد. اگر دست یا پا یا انگشتی هم قطع شده باشد، به محل باقیمانده در بدن که آن قطعه از عضو از آنجا جدا شده نیز این وا ...
همخوانی داشتن
به موازاتِ
دوران حبس
پایه ریزی کردن، چیدن برنامه
مسائل کوچک و بی اهمیت را بزرگ کردن
شهربازی سرپوشیده/ مسقّف
شهربازی سرپوشیده
دیرزیستی، دیرپایی
بادوام، با دوامِ بالا
نما، رُخ
دربرگیری این عبارت در متون مربوط به کسب و کار و تجارت، یعنی ایجاد فضایی برای کارکنان که در آن اساس راحتی، ارامش، نشاط و ارزشمند بودن داشته باشند که د ...
در مفهوم انتزاعی، نقطۀ عطف، تجربه ای سخت که باعث تغییر مسیر فرد یا موفقیتش می شود
حاویِ، دارای
مخلص کلام اینکه
بشکن زدن با زبان. به صدایی می گویند که از خارج شدن ناگهانی هوا در اثر جدا شدن سریع زبان از لثه های بالایی و سقف دهان ایجاد می شود. خیلی از کودکان ای ...
این عبارت زمانی استفاده می شود که بخواهیم بگویم، کسی در کاری بسیار موفق بوده و آن را با مهارت انجام می داده. خیلی کارش درست بود. رودستش کسی نیومده ...
این عبارت زمانی استفاده می شود که بخواهیم بگویم، کسی در کاری بسیار موفق بوده و آن را با مهارت انجام می داده. خیلی کارش درست بود. رودستش کسی نیومده ...
بازارگاه، محل احداث بازار یا نمایشگاه
خیلی خوب، خیلی زیاد، به سرعت، طوری که هیچ کس از پس آن بر نمی آمد، طوری که هیچکس نمی توانست
اوضاع آرام است، خبری نیست
بدون رقابت، بدون هماورد، بدون چالش، خسته کننده و حوصله سر بر چون که هیچ چالشی وجود ندارد و همه چیز روتین و ثابت است
جملات انگیزشی
همین بود و بس. همین و بس
مقام دادن، جایگاه بخشیدن
در دبیرستان یا کالج به دختری می گویند که از نظر همۀ همکلاسی ها و افراد، فرد محبوبی است. البته معنای دیگری هم دارد که به دختری اشاره می کند که فعالیت ...
موی نازک بچه
توانبخشی، بازپروری
روی سر کسی ریختن، روی سر کسی خراب شدن. درواقع به کارهایی اشاره دارد که وقت و انرژی زیادی از فرد می گیرد
وقت گرفتن، انرژی را گرفتن، صرف وقت و انرژی
از بد روزگار
از سر ناچاری، به ناچار
آخرین بازمانده ها درسته. نه آخرین بازمانده. گاهی اوقات حرف تعریف the قبل از اسم قرار می گیره و اون رو جمع می کنه. مثال می زنم. The dead. مردگان Th ...
محصول
از پس چیزی بر آمدن، از عهدۀ کاری برآمدن
چپ چپ نگاه کردن، بد نگاه کردن
سرگردان
اگه پاش بیفته
به حالتِ بدی، به شکل ناپسندی، به طرز بدی
با ذوق و شوق، با هیجان، با شوق زیاد
بهتر است که، باید که
یا بهتر بگویم
پشتیبان، حامی
آخر بودن، آخرین نفر، پشت سر قرار داشتن، پشت سر بودن
معنی دیگۀ آن اینها است. تموم شد، حله، تمومه، ردیفه
جلب توجه کردن با چشم، آمار دادن با چشم، دل و قلوه دادن با چشم، لاس زدن با چشم
به معنای چسباندن به دیوار هم هست. مثلا چسباندن، برگه، پوستر، آگهی تبلیغاتی جدا از معنای آویزان کردن، معنای چسباندن به دیوار هم می دهد، البته نوع آن ...
دوندگی کردن برای کسی
بلافاصله بعدش، پشت بندش یهویی. . . می تواند مربوط به زمانی باشد، که اتفاقی بدون درنگ، بعد از اتفاق دیگری رخ می دهد
هو کردن، سرو صدا کردن، شلوغ کاری کردن، مزاحم حرف زدن کسی شدن
باجۀ پذیرش، میز پذیرش
عصبی، خشمگین
برحسب اتفاق
معترض، اعتراض کننده، اعتصاب کننده، معتصب
می توان به عنوان کلمۀ ربط هم از آن استفاده کرد، مانند چون که، به این خاطر که، به این دلیل که
از رده خارج
اتفاقا، بر حسب اتفاق، از قضا
حل و فصل کردن، رفع و رجوع کردن
انحراف، تغییرمسیر ناگهانی در کاربردهایی که نام بُردم، اسم هستند، نه فعل
از چیزی به چیز دیگری رسیدن، از چیزی با چیز دیگری روبرو شدن
حالا که، از اونجا که، با توجه به این که، چون که، نظر به اینکه
در مفاهیم حقوقی، عنوان جُرمی در ایالات متحدۀ امریکاست که در آن فرد مرتکب، بخشی از بدن خود - به ویژه آلت جنسی - را که معمولا مغایر با عرف جامعه است در ...
ناخوشایند
همکار
در این دو روز این عبارت، خواننده را وادار می کند، که یک روز به روزهای اشاره شده، اضافه کند. مثلا اگه قبلا در داستانی به سه روز اشاره کرده بود، و بعد ...
دستخوش چیزی شدن/بودن
همۀ جوانب را در نظر گرفتن، همۀ جزئیات را مدنظر قرار دادن
سرزنده
1 بدون تردید، بدون شک، بدون اینکه شک به دل راه دهد 2 در یک چشم به هم زدن، بلافاصله، بی درنگ
جنگ قلمرو، جنگ محله ای، جنگ بر سر محدوده، جنگ دستاورد گاهی اوقات گروههای اوباش و خلافکار، برای اینکه محلۀ خود را گسترش دهند، با گروههای مجاور وارد ج ...
با شدت باز شدن، سریع باز شدن، زود باز شدن یا کامل باز شدن
از پس چیزی/کاری/کسی/وضعیتی برآمدن
این شد یه چیزی، اینش خوبه، خوب شد این هست، باز جای شکرش باقیه، دست کم/لااقل این رو داره اصطلاحی است که وقتی می خواهیم از ویژگی مثبتِ یک موضوع/پدیدۀ ...
مشکل بود که، سخت می توانست که، سخت بود که، معمولا بعد از این عبارت فعلی ing دار می آید که این عبارت به نوعی آن فعل را منفی می کند. یعنی نمی توانست ...
حالا. به هرحال ( نه به معنای اکنون، بلکه به معنای عبارتی که گاهی کسی نمی خواهد دربارۀ چیزی صحبت کند، یا می خوهد بحث را تغییر دهد )
به درستی دانستن، شک نداشتن، قطع به یقین خبر داشتن
گاه و بیگاه
شوکه کننده، شوک برانگیز
کف کردن، کف کسی بُریدن، بر ق از سر کسی پریدن، سه فاز کسی پریدن، دهن کسی باز ماندن. انگشت به دهن ماندن این اصطلاح مربوط به وقتی است که کسی به شدت شوک ...
کشاورز دست تنها
بگم که بدونی، گفتم که بدونی، گفته باشم
قدمت سر چشم، هر وقت برگردی، قدمت سر چشمه. باز هم بیا پیش ما، باز هم بهمون سر بزن. عبارت هایی که معمولا توسط فروشنده ها یا مغازه دار ها یا افرادی که ...
منحرف، بیراهه، کژراهه
حساس نشو، سخت نگیر، آروم بگیر، کوتاه بیا
کافیه دیگه، تمومش کن دیگه، بسه دیگه
یکی دیگه از کاربردهای این کلمه که تقریبا هیچ کدوم از عزیزان بهش اشاره نکردن اینه که این عبارت اگر در جملات مثبت بیاد، می تونه اون جمله رو منفی کنه. د ...
چسبیدن/چسباندن، قرار دادن/گرفتن. گیر کردن، تپاندن، چپاندن
گشتن، زیر و رو کردن، بالا و پایین کردن، معمولا به سرعت و ناگهانی
ظاهر شدن
فروش، فروختن
انجام کار های خارج از خانه ( معمولا برای فردی دیگر )
سر تقاطعِ. جایی که نبش ساختمان یا خیابان محسوب می شود، را می توان تقاطع نیز نامید. چراکه دو خیابان یکدیگر را قطع می کنند که نبش ساخته می شود.
ابزارفروشی
بلکه
افکار، باور، ایده، آرمان
معنای دیگر آن، خیلی، بسیار زیاد، بی نهایت است
در پاسخ به خانوم sahar gh کاش قبل از اینکه یه چیزی رو غلط اعلام کنید، یه سرچ تو گوگل بزنید. هر دو ش درسته و کاربرد داره. بستگی داره جملات قبلش چی ...
قصد، غرض، هدف، منظور، مقصود، نیت
خانوم خضرلو سلام. همۀ معلم های زبان امکانات دسترسی به فایل های صوتی کتاب رو ندارن. بنابراین همۀ معلم های زبان قرار نیست با کامپیوتر و ویدئو پروژکتور ...
به این زودی ها، اینقدر زود
سلام. خدمت دوستان چیزی که خانوم عارف نوشتن، درسته. اطلاعاتی که نوشته شد توسط دوستان در خلاف حرفهای خانوم عارف، بخش زیادی اش اشتباهه. توی فرانسوی همچ ...
دسته گُزین کسی که تشخیص می دهد، نمونه های مختلف ارجاع شده به یک سایت، اداره، مطبوعات، رسانه، کتابخانه ، دفتر روزنامه، گروه دانشگاهی و. . . باید در کد ...
تنگنا، وضعیت سخت، وضعیت دشوار، گرفتاری، مضیغه
به شکل دلخواه
شبانه روزی، مانند درمانگاه
به تنهایی، یکه و تنها، مستقل از دیگران
مستلزم چیزی بودن، نشان دادن
مستلزم چیزی بودن، نشان دادن
هرچه باشد، هرچی باشه
پاکسازی
می تونی بری، مرخصی حرفی که مافوق وقتی با زیردست کاری ندارد، به او می زند
رابطۀ نزدیک داشتن، صمیمی بودن، خودمانی بودن، ریشه داشتن، مرتبط بودن، نسبت نزدیک داشتن
اختیار دارید. بعنوان پاسخ برای تشکر
چی میگی؟!! شوخی می کنی؟!! جدی میگی؟!!
همه، تک به تک، یکایک
فراز و نشیب هایی را طی کردن، مشکلاتی را پشت سر گذاشتن
از سر ناچاری، از بابت ضرورت
حل اش کُن، ردیف اش کن گاهی مواقع هم معنی به قتل رساندن یا کشتن می دهد
شیفت استراحت
از خجالت کسی در آمدن
می تواند به عنوان اسم فاعل هم استفاده شود. یعنی: مصمم، مشتاق، مصر، خواهان
رمال
بگم ها. . .
حق با شماست
خیلی عالی بود، خیلی عالی انجام شد، واقعا خوب بود، به شدت جالب و قابل قبول بود
به سرعت رد شدن، سریع گذشتن، تند رد شدن، سفر کردن با
به نظرم آمد، به فکرم رسید، به سرم زد که. .
برای وقتی است که می خواهیم از صحبت کسی سر دربیاوریم. معمولا وقتی که حرفهای طرف مقابل برای ما نامفهوم و غیرقابل قبول است. معلوم هست چی داری می گی؟ چی ...
همۀ شما، همه تون، تک تکِ شما
نوعی خوک اهلی و تربیت شده که کشاورزان از آنها برای پیدا کردن قارچ هایی با عنوان �ترافل� استفاده می کنند. حس بویایی این خوک ها به قدری قوی است که می ت ...
تلخی، تلخکامی
علاقه نشان دادن، متمایل شدن/بودن
خب پس اینجوری شد. خب اینم از این. خب این شد نتیجه
حق با کسی بودن، درست گفتن
دقیقا برعکس، کاملا برخلافِ
اگر در انتهای این جمله علامت سوال داشته باشد یعنی می خواهد بگوید که حرف طرف مقابل را نشنیده و غیرمستقیم از او می خواهد که دوباره بگوید یا کسی که حرف ...
چیزی را به منظور گفتن حرفی به افتخار دیگری بالا و به سمت آن فرد گرفتن. مثلا برای نوشیدن شراب به سلامتی کسی، آن را به سمت او می گیرند. بنابراین می توا ...
برعکسِ تمامِ این ظواهر، با وجودِ تمام این ظواهر ( مربوط به وقتی است که شواهد و مدارک چیزی را نشان می دهد، ولی نتیجۀ حاصله، دقیقا برعکس تمام ظواهر و م ...
خود را وقف کاری کردن، زمان خود را سر چیزی/ کاری صرف کردن، برای چیزی وقت گذاشتن
بالا بُردن، به عقب بُردن. مثلا عقب بُردن یا بالا بُردن سَر
سر و دست شکستن برای چیزی
همچنین، واژۀ نگرو در زبان اسپانیولی به معنای رنگ سیاه است
مزدور. کسی که با پول برای دیگری می جنگد
خون سوار. لقبی برای قومیت ساختگی دوتراکی. کسی که تا آخرین قطره خون، به خال یا پادشاه خود وفادار است و در کنار او اسب می تازد
به نظر من بهترین معادل رو اینجا آقای ebi ارائه کردن. یعنی: پیگیر. و فرهنگستان زبان و ادب پارسی می تونه بابت یه سری از واژه ها خیلی راحت اینجوری نظر ...
گیلاس یا گِلَس پایه بلند. ظرفی برای خوردن انواع نوشیدنی، خصوصأ گونۀ دارای الکل آن
گیلاس یا گِلَس. ظرفی برای خوردن انواع نوشیدنی، خصوصأ گونۀ دارای الکل آن
غیرعادی، خلاف عُرف، نامتعارف
مهارت
غیرمعمول بودن، غیرعادی بودن، نامتعارف بودن، نامعقول بودن، ناصحیح بودن
اوضاع
دست را به سمت چیزی/کسی دراز کردن
دست را به سمت چیزی دراز کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن، از وضعیتی به وضعیتِ بدتر در آمدن
کنار هم، با هم، در معیت یکدیگر
اصطلاحی برای نشان دادن شگفتی یا تایید باحال نیست؟! جالب نیست به نظرت؟!
1 ) دست را به سمت چیزی / کسی دراز کردن 2 ) خودر ار به کسی/ چیزی رساندن 3 ) به کسی / چیزی برخورد کردن
آشوب
مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )
توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )
توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )
توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )
توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )
باتون، باتوم، تونفا، چوب دستی، چماق، چوب پاسبان
کار به جایی کشیدن، کار به جایی رسیدن، منتج به چیزی شدن
ناخودآگاه
گرفتن و کشیدنِ چیزی به سمتِ خود
پریشان ساختن، نگران کردن، دستپاچه کردن، عصبی ساختن
قابل درک، قابل فهم، قابل دریافت، دریافت کردنی، فهمیدنی
گیر افتادن، گرفتار شدن
1 ) فکرش هم نکن، بی خیال، مهم نیست ( در جواب که کسی از شما عذرخواهی می کند ) 2 ) عینِ خیالِ کسی هم نبودن، بی اهمیت جلوه دادن برای کسی، توجه نکردن
بر وفق مُراد بودن، باب طبع بودن
باعث این شدن که کسی جایی را ترک کند، باعث رفتن کسی شدن، دلیلِ کنار کشیدن کسی یا چیزی بودن
به دنبال چیزی بودن، خواهان چیزی بودن، چیزی را خواستن، برای رسیدن به چیزی تلاش کردن، در پی چیزی بودن
بنا رو بر این میذارم که. . . ، انگاری که، فکر می کنم که. یقین دارم که، قبول دارم که
گاهی اوقات معنی دو روی یک سکه را می دهد. دو جنبه ی مختلف یک پدیده یا کار. درواقع ژانوس خدای رومی ها بود که خدای دروازه ها و در ها بود و وقتی او را ت ...
چالش ( مجازی )
درخواست تأمینِ دلیل یا افشا مدارک که متشاکی از شاکی می خواهد مدارک و شواهدی که بر اساس آن پرونده تشکیل داده را به او ارائه دهد. در حقوق غرب
منصفانه رفتار کردن، انصاف به خرج دادن
نا همگون
هوادار، هواخواه، حامی، حمایت کننده
پایان، نتیجه، پیامد
با کسی گرم گرفتن
در چنین شرایطی، بنابراین، در نتیجه، اگر ادامه پیدا کند، اگر اوضاع اینچنین بماند، . این اصطلاح زمانی استفاده می شود که قطع به یقین می خواهیم بگوییم اگ ...
درخواست اعانه. خواهان مظارکت شدن خواستار کمک پولی شدن
خود/کسی را تحویل گرفتن، برای خود/کسی نوشابه باز کردن، از کسی/خود تعریف کردن
تعریف از خود
کاری جز. . . . از او ساخته نبود
چاره ای نداشتن، مجبور بودن، دست خودش نبودن
چاره ای نداشتن، مجبور بودن، ناتوانی در جلوگیری از چیزی/کاری
دروغ گفتن، خالی بستن، وارونه نشان دادن، داستانی را به نفع خود تغییر دادن، برای متقاعد کردن دیگران چیزی را به شکل دلخواه در آوردن
دقیقا سه تا معنی داره البته دوستان همه رو گفتن، من فقط مرتبش می کنم. 1. حالت چطوره؟ حال و احوال؟ احوال محوال؟ چطور مطوری؟ 2. اوضاع چطور ه، اوضاع چط ...
فرم، حالت، ماهیت، سرشت
به خانوم سحر پرسیدین که برای خسته نباشید چی بگیم. من خیلی گشتم دنبال همچین چیزی، هرچی بیشتر گشتم کمتر پیدا کردم. بالاتر درباره خسته نباشید توضیح دادم ...
از نظر کُلی، تو این دنیای بزرگ، در دراز مدت، در کلِ این جریانات، در مفهوم کل، در مفهوم عام،
عمو و دایی و. . . . با u نوشته میشه دوستان. لطفا بچه های مردم رو به اشتباه نندازید. Uncle. این نوع دیگر کلمه ی ankle هست یعنی قوزک پا. انکل هست تل ...
دریافتن، کاشف به عمل آمدن
افق قدرت کران نیرو
لحظه شماری کردن برای کاری
یک وقتی، یک زمانی
مغز کسی را با حرف زدن زیاد خوردن، مغز کسی را با حرف زدن تیلیت کردن، زیاد حرف زدن، خسته کردن طرف مقابل از حرف زدن
ندامتگاهی، تأدیبی، کیفری
نظم دادن، دادگری
آدم فعال، شخص پُرکار. فردی که پُر انرژی است
پیشکار ادبی
میزان و مقدار کار
توانایی چیزی را داشتن، در حیطه ی توانایی کسی بودن، در محدوده بودن، قابل دریافت بودن، از پس چیزی برآمدن، استطاعت مالی کاری/چیزی را داشتن هم در مفهوم ...
1 ) بارک الله، احسنت، آفرین، خودشه، همینه، کارت درسته 2 ) ایناهاش، بفرمایید، خدمت شما 3 ) دیدی؟، چی بهت گفتم؟، حله، اینم از این
اتاق کار
چون که، به این دلیل که، به این خاطر که، زیرا که، زیرا، چون، چراکه
گاهی اوقات به معنای تبریک گفتن است. تبریک می گم. فرخنده باد
علف هرز، علفی بی خاصیت که از رشد گیاهان دیگر جلوگیری میکند
بررسی کردن، بالا و پایین کردن، مزه مزه کردن
این دفعه، این بار
رها شدن، در آمدن، باز شدن، افتادن
آش و لاش، آسیب دیده
1. جز. . . . کاری از او ساخته نبود، به جز. . . . . کار دیگری از دستش بر نمی آمد 2. دست خودش نبود، اختیاری از خود نداشت، کنترلی روی آن نداشت 3. ناتوان ...
mob به معنای خلافکار و اراذل و اوباش و لات است. و lynch به معنای زجر کش کردن است و با اعدام تفاوت دارد. معادلی که برای آن می توان پیشنهاد دهم: اوباش ...
پیدایش مجدد
درست شدن، راست و ریست کردن
1 عجیب و غریب، مشکوک، شبهه ناک، شک برانگیز 2 افاده ای، مغرور، متکبر 3 نگران، مضطرب، معذب
مربوط به وقتیه که گوینده از حرفی که مخاطبش زده ناراحت شده، یا انتظارش را نداشته: دارم بهت می گم که. . . ، گفتم که. . .
کمی، اندکی
عطر نارنج، پتی گرین
دست دادن، مانند حالت ناخوشی/شادی دست دادن به کسی
درب دولنگه ای که به هردو جهت باز می شود. دربِ دوطرفه
در پارسی تاجیکی به آن �نیستشوی� می گویند. نیست شُدن.
پیش پیش، پیش تر، پیش از این، پیش از آن، قبلا
در پارسی تاجیکی معادل آن �گُریزه� است. یعنی کسی که می گُریزد یا درحال گُریز است
راست و ریست کردن، حل و فصل کردن
زنجیره ی کنگره دار
ساندویچ های کوچکی که آنها را به صورت برش هایی باریک به اندازه ی قطر انگشت می بُرند. ساندویچ انگشتی
گذشتن، طی شدن
اسم هرمان می تونه به هر زبونی باشه. هیچ قومیتی حق نداره بگه فقط مال ما هست و بس. یونانی، فارسی، آلمانی، کردی. شما اگه اسم پسرت رو گذاشتی هرمان، می ...
اصطلاحی اینترنتی که بنا به کار برد می تواند، خواننده را دچار اشتباه کند In My Arrogant Opinion از من بپرسی، نظر منو بخوای، به من باشه میگم، منو بگی م ...
اصلا و ابدا نمی خواهم، به هیچ وجه قصد ندارم
به هر قیمتی که شده، با وجود تمام تلاش ها
جابجا شدن، جا باز کردن برای کسی، کمی سُر خوردن به اطراف و ایجاد جا کردن برای دیگری
خیلی، بسیار، زیاد، یک عالمه، یک دنیا
عیاشی، میگساری، نوشیدنی الکلی نوشیدن، عیاشی و پایکوبی ، باده نوشی و شادی ، باده نوشی و پایکوبی، مست و پاتیلی، سگ مستی
باید . . . . . کار می کردم بهتر بود این کار رو انجام می دادم یه دل می گه . . . . . کنم مربوط به زمانی است که یا در گذشته تمایل داشتید کاری انجام بدید ...
رزم گاه بازیکن ناشناخته نبردگاه بازیکن ناشناس
یه دل می گه
برای تاکید به کار می رود. مثلا می گیم برو با اون کلاهت. اینجا واژه ی اون، معنای تاکیدی دارد
لاغر مُردنی، استخونی، پوست و استخون
جرأت داشتن، وجود داشتن، جیگر داشتن، خواستن
تا اینکه
نگاه را به زمین دوخت، چشمانش را به پایین دوخت
چیره دست، زبردست، استاد
همیار قطار، دستیار قطار، کارگر راه آهن، مهماندار قطار
از طرف دیگر، از جهتی دیگر، علی رغم، با وجود آنکه، بلکه
گلدانِ گُل آپارتمانی، گلدانِ گیاه
انتظار می رفت، بایستی، باید، قرار بود
یعنی چی؟ این کارا واسه چیه؟ این حرفها چیه؟ منظورت چیه؟ همه ی این معادل ها درمفهوم کنایی هستند
منو باش، منو نگاه، اصلا ببینم. برای جلب توجه فردی در طول مکالمه استفاده می شود. مخصوصا وقتی که طرف عصبانی است و می خواهد حرف مهمی بزند
اهل ریسک، خطر پذیر، ربا خوار، قمار باز، سهام باز، دلال ملک، مُحتکر، احتکار گر
که دیگر بماند کاربرد آن وقتی است که یک جمله گفته و با ارفاق/زور پذیرفته شده و ما می خواهیم نشان دهیم که امکان اتفاق افتادن جمله ی دوم به مراتب کمتر ی ...
در عین حال، از طرف دیگه، با این حال، از یه جهت
عقب جلو کردن، به جلو و عقب تکان دادن/بُردن
گاهی اوقات اهل خانه
درمورد پارچه، ضخامت و کلفتی
ناخودآگاه، ناعاقلانه، بدون فکر کردن
حیاط بان محوطه دار
لمس کردن کلاه، به نشان احترام
درون بُردن، درون چیزی گذاشتن، داخل چیزی قرار دادن. مثلا در جیب گذاشتن
لم دادن، تکیه دادن، به حالت قبل برگشتن از نظر شناختی
یا خُدااااا
مخلوط کردن، هم زدن رفته رفته در حالت عصبانیت یا خشم و هیجان قرار گرفتن شامل شدن، در برگرفتن، افزودن، اضافه کردن
پریدن ناگهانی اعصاب و عضلات در بدن، مانند پشت کمر، گوشه ی چشم، بالای پلک و. . .
جدی گفتن، جدی بودن
کَج بیل، در گویش مردم شهسوار به آن فِکا یا بَلو می گویند
بی حالت شدن، سرد و بی روح شدن، در مورد چشمان به حالتی گفته می شود که در اثر خستگی فرد همزمان هر دو مردمک چشمش را برای لحظه ای زیر پلک بالا می برد. و ...
شاباش مهمانی
فقط همین. ، همین
روبرو شدن
بازی آهنگ و صندلی که تعداد صندلی ها از تعداد شرکت کننده ها بیشتر است
کشاورزی که بیشتر برای مصرف خودش کشاورزی می کند، کشاورزی که بیشتر محصولش را خودش می خورد و میزان کمتری را می فروشد
از اون بدتر
با ناباوری یا تعجب به کسی نگاه کردن، از روی شگفتی یا ناباوری پلک زدن
از روی ناچاری، از سر ناچاری
حقیقتا
میزی که کنار مبل یا تخت قرار می دهند، در ایران به آن پاتختی یا میزعسلی می گویند
چند پله، تعدای پله، مجموعه ای پله
رفتن
گرفتن، به چیزی بند کردن مانند دست که به کمر می گیرند
مرتب کردن، چیدن، گذاشتن
دانستن، فهمیدن
که در این حالت
South side بخشی از شیکاگو است، نه همان شیکاگو
اتاق نورگیر، بسیار مناسب است ( فضایی به شکل گلخانه و آلاچیق که درست به ساختمان اصلی چسبیده است و هم از درون و هم از بیرون، ورودی دارد. دور تا دور آن ...
برگشتنِ سریع، چرخیدنِ ناگهانی
برای کسی گزارش لغو دستور پُر کردن
منابع و حمایت را از دست دادن، قادر به ادامه دادن نبودن، کنار گذاشته شدن
سر کسی شیره مالیدن
مغز رد دادن
حقیقتش، راستش، راستشو بخوای، حقیقتشو بخوای
آدم منفور، نفرت انگیز و حقیر، آدم احمق ( مواردی که عرض کردم، طبق دیکشنری کالینز و وبستره. الزاما قرار نیست اون معنای ناجور رو بده. )
هنجار
پس زدن، دور انداختن، کنار زدن، کنارگذاشتن، بی خیال چیزی/کاری شدن، دست کشیدن
پنجه ی خِرس ( نوعی شیریینی است که قالب آن به شکل پنجه ی خرس است )
آلت تناسلی مردانه، در واقع ترکیبی با واژه ی fanny است که به معنای آلت مونث است. به مرد ترسو هم اطلاق می شود
سر به سر گذاشتن، اوسکول کردن، دست به سر کردن، گیر آوردن، به بازی گرفتن
ساقی
با کسی/چیزی سر کردن
به حالت امری اگر به کسی گفته شود، می تواند معنای بفهم، درک کن، تو مغزت فرو کن نیز باشد
خانوم دستیار، فرمایش شما درسته، اما درمورد این اصطلاح صدق نمی کنه. خود خسته نباشید، واژه ایه که توی فارسی چندین معنی متفاوت داره. یه زمانی یکی از سرک ...
مرد مفعول، اوبنه ای، حوتاه شده ی واژه pragmatic, به معنای اهل عمل، امکان پذیر، شدنی. در زندان به افرادی پرگ می گویند که اجازه ی مقاربت جنسی به دیگران ...
زیاد، بسیار زیاد
ترتیب چیزی را دادن، ردیف کردن، درست کردن، حل کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پیش بُردن
لحاظ کردن، سرلوحه قرار دادن، مدنظر قرار دادن
نمایان شدن، درخشیدن
سایه روشن
امیدوار کردن/شدن
همچنین رکابِ کامیون و کامیونت که پیش از سوار شدن، پاها را روی آن گذاشته و از آن بالا می روند.
هیجانی کردن، دل انگیز کردن، زیبا کردن، تو دل برو کردن
مسیر آب
درهم شکستن، فرا گرفتن، مستغرق کردن، از توان انداختن، از پا در آوردن، در هم کوبیدن، سراسیمه کردن، گیج کردن، تحت تاثیر قرار دادن، غوطه ور ساختن، مضمحل ...
اقلام، موارد، اجناس ( برای پُر کردنِ داخلِ چیزی ) وقتی که اسم آن را نمی برند
اتاق نشیمن، علاوه بر مدرسه و دانشگاه، می تواند در مراکز دیگر همچون بیمارستان، تیمارستان، زندان و هرجای دیگری که ارباب رجوع و پرسنل دارد، وجود داشته ب ...
گرفتگی، خستگی ( عضله )
گرفتگی عضله
سن و سال دار
حالت
هرزگاهی، گهگاه، گاه وبیگاه
اگر در رابطه با خوراکی و غذا باشد، معنای شروع به خوردن می دهد. شروع کردن به خوردن، آغاز بلعیدن، بالا انداختن، به بدن زدن
دلهره آور
در آرامش
ترسناک، هیجان آور، وحشتناک، شوکه کننده
مشتاق
ویراستار، مصحح، اصلاح کننده، ویرایشگر، غلط گیر، ( فردی که نوشته های یک نویسنده را پیش از چاپ به منظور بازبینی و تصحیح غلط ها و ایرادات، آن پیش از ارا ...
به شدت توصیه شده، شدیدا پیشنهادی
به جرأت، به قطعیت
شاخصه، ویژگی
دوری و دوستی
آگاه، حواس جمع
سوراخ سوراخ شدن/کردن
به زندگی برگشتن
لب مرز، به زور
طاق باز
به پایان رسیده، تکمیل شده، کامل شده، تمام شده
کنترل اوضاع را به دست گرفتن، بر چیزی/جایی/افرادی مسلط شدن
نزدیک شدن، به چیزی/جایی/کسی رسیدن
با شکستن/تخریب کردن/له کردن از مانعی رد شدن، نفود/رخنه کردن، خط را شکستن
به پا افتادن
غیرنظامیان
با هل دادن یا کوبیدن در را باز کردن
همانطور که نفس نفس می زد
برجک
حریفِ دیگری نبودن، به پای دیگری نرسیدن، در حد واندازه های دیگری ظاهر نشدن، ( از لحاظ مقایسه میانِ دو چیز )
پیش از طلوع خورشید، گرگ و میشِ قبل از درآمدن آفتاب
عجله داشتن، به سرعت رفتن، گاز وسیله ای را گرفتن، تخت گاز رفتن، به سرعت جایی را ترک کردن
به راحتی فراموش نشدن، در ذهن حک شدن، ملکه ی ذهن شدن
دلت واسه خودت بسوزه یا واسه خودت متأسف باش
پرده
خروش، غوغا
درد و دل، صحبت کردن، حرف زدن، دراختیار گذاشتن ( چه اطلاعات و چه موراد دیگر )
فرورفته، پنهان، در لفافه، غرق شده در
سر دوراهی گیر کردن، تردید داشتن
باورنکردن، ابرو بالا انداختن در اثر نارضایتی یا تعجب. ناراحتی خود را نشان دادن
بسیاری، کُلی، به شدت، تا حد زیادی، خیلی زیاد
کشیدن با فشار روی چیزی، فرو بُردن، چنگ گرفتن
به سختی حرف زدن، ( به دلایلِ عصبی بودن یا غمگین بودن یا هیجان زده بودن، یا شوکه شدن )
از این گذشته، جدای از این
حرکت کردن در آب، به نحوی که بخشی از آن به اطراف بپاشد، همچون خودرویی که از داخل چاله ی آبی با سرعت رد می شود
عنیمت شماردن
پایه ریزی کردن، پایه ریختن، برنامه ریختن، برنامه ریزی کردن
از پا افتادن، ناک اوت شدن، افتادن و دیگر یارای بلند شدن نداشتن
سرزنش کردن، انتقاد کردن، توبیخ کردن، خُرده گرفتن، ایراد گرفتن
چهره ی بی حالت، بی تفاوت
از میانِ، از دلِ، از وسطِ، در امتدادِ، در میانِ، از ( برای عبور از مکانها استفاده می شود )
هم عقیده، هم رنگ جماعت، مانند بقیه
پست، خوار ، فرومایه، تسلیم شدن، به پا افتادن
فعالِ مذهبی، فرد مذهبی که تمام مناسک و رفتار های دینی را دقیق و موبه مو اجرا می کند
جابجا شدن
کارهای داخل خانه، کارِ روزمره
زخمی
کسی چه می دونه، خدا می دونه
از حالت تدافعی/دفاعی خارج ساختن/بیرون آوردن، یخ کسی را باز کردن
بلا
دور انداختن، از شر کسی/چیزی خلاص شدن، ناامیدی، افسردگی
جلو آمده
نای کار کردن نداشتن، از پا افتادن
به سرعت از کنار کسی رد شدن ( درحالی که کمی با او برخورد کردن، یا تماس داشتن، مانند مالیده شدن لباسهایشان به هم )
به سمت چیزی/جایی رفتن
ادعای اقتدار داشتن، تسلط داشتن، مسلط بودن، فرمان دادن
به یکباره به این طرف و آن طرف رفتن
به یکباره به این طرف و آن طرف رفتن
قدیمی، پایه بالا، باتجربه، کهنه کار، پیشکسوت
معنای مبارزه هم می دهد. نه به عنوانِ جنگ طلب، بلکه فردی که بر علیه ستم ایستادگی کرده و با آن مبارزه می کند
به چیزی رسیدن، درحد کسی/چیزی بودن
سینه به سینه چرخیدن، نُقل مجلس شدن
با کسی رقابت کردن، درحدو اندازه ی کسی بودن، یارای مقاومت دربرابر کسی را داشتن، ( بیشتر به برابری قدرت ها و حریف ها اشاره دارد، برعکس be more than a m ...
سودمند واقع شدن، استفاده ی بهتری داشتن
مسائل و موضوعات بی اهمیت، چرت و پرت
بی اهمیت، چرت و پرت
خشک و خالی
به آرامی راه رفتن، به آرامی و سنگینی حرکت کردن، همچون حرکت کامیون
املای این فعل به صورتِ leaf through است و کلمه ی through در این مدخل اشتباه ثبت شده.
اتاقک، کابین
به هم زدن، ( معده و شکم )
باقیمانده، مابقی، ته مانده
بدون فکر کردن، بدون اینکه فکر کند، بی هوا چیزی پراندن
اندیشه ها
اندیشه، روش، ایده
لهستانی تبار
لهستانی ها، فرهنگ و مردم لهستان، مردم لهستانی تبار
با عقل و درایت، با تدبیر و شعور، بافکر و حساب شده
خودت تا تهش را برو، می تونی حدس بزنی چی می شه، خودت می تونی بفهمی، درست حدس زدن، با حدس به موضوعی پی بردن، نتیجه ی درست را از گمان گرفتن
سرد
استفاده کردن از چیزی ( ساختمان یا وسیله نقلیه ) که متعلق به فرد دیگری است
تو کف چیزی بودن، دربه در دنبال چیزی بودن، هوس کسی/چیزی را داشتن
تخریب شده، با خاک یکسان شده، سراسر نابود شده
پُر از، مملو از
پُر
مراقب، گوش به زنگ
دزدکی
سازگار با، مطابق با، همخوان با
متوقف کرد�، جلوی چیزی را گرفتن
اولویت
مدتِ، درطولِ، در مدتِ
عزیزِ دل، عشق، جیگرطلا، نفس، عنوانی برای اشاره به فردی که خیلی مورد علاقه تان است
بالا رفتن، افزایش یافتن، زیاد شدن، گسترش یافتن، به سرعت بالا رفتن
دچار اختلال شدن
لو دادن
مناسب یا جوابگوی چیزی بودن
در مسیری حرکت کردن
نمک ریختن، نمکدون شدن
تکان دادن، جابجا کردن ( در این کاربُرد، یک نام یا ضمیر میان دو واژه می آید )
در نظر
اقدامات پزشکی، خدمات پزشکی، کارها و امورات درمانی
بیرون زدن، نفوذ کردن
طلوع خورشید، شفق، بیرون آمدن خورشید، لحظه ی صبح که خورشید بیرون می آید
پیچ خوردن، پیچ و تاب دادن، پیچ و خم داشتن، پیچانده شدن
درمورد حرکت چشمها، جابجایی سریع، تکان خوردن سریع درمورد نور و چراغ و آتش و شمع، سو سو زدن، نور غیرثابت داشتن
با دلی پر از غم، با دلی غمگین، با دلی اندوهناک، با ناراحتیِ شدید
سرنگونی، براندازی
در انتظار کسی/چیزی بودن
که از قبل هم بیشتر
این عبارت اسم مفعول است بزرگواران، بنابراین هریک از مصدرهایی که اینجا به اشتباه نوشته شده، می بایست برای فعل این اسم نوشته شوندیعنی برای overwhelm . ...
شدید شدن، شدت گرفتن
سرزنده، چابک، با روح، با نشاط
آوردگاه
گرفتن، نگه داشتن
مرکز ثقل
بازتاب دادن، بازتاب خوردن، وقتی نور به جسمی می خورد که توان عبور از آن را ندارد، و در نتیجه مسیرش تغییر می کند
پایین آمدن، کاهش یافتن
اوضاع را دگرگون کردن
خمیده نشستن
شیک و پیک کردن ( برای بانوان استفاده می شود بنابراین بهتر است معادل تیپ زدن که عمدتا برای مردهاست، اینجا به کار نرود )
ذوق بیش از حد، تعصب افراطی، چاپلوسی و حمایت بیش از اندازه، شوق زیاد
تنزل یافته، کم شده، پایین آمده
آغاز شدن، شروع شدن
مصمم
با صدای خش خش
فاتحه ی کسی را خواندن، کسی را گرفتار کردن
مهیب، کوبنده، سخت، سنگین
باور
بی نتیجه
امان دادن، در امان ماندن
زیرپا گذاشتن
نفرت انگیز
سرازیر شدن، پایین آمدن
برق از کله پریدن، برق از سر پریدن
بی اعتنا
فرار کردن از محاکمه/مجازات، قسر در رفتن
تا آنجا که می دانستم
درنتیجه، بنابراین، با این حساب، بر این اساس، بر طبق این، در پی آن، در اثر آن
بی هدف پرسه زدن، ول گشتن، این طرف و ان طرف رفتن، این ور و آن ور کردن
دردسر
برداشتن از جایی، بلند کردن از جایی، بردن از جایی
اغوا کننده
به وضوح
بی گدار به آب زدن، به آب نرسیده کفش ها را درآوردن، پیش داوری کردن، عجله کردن
راهب
اتمام حجت کردن، حرف اخر را درمورد چیزی زدن
ساده، ساده لوح
کم نور
ویژگی، شکل و شمایل، حالت
قهوه ای که از آسیاب کردن دانه های قهوه به دست آید. نه قهوه ی آماده و پودری یا موادی جایگزین و شبیه به آن
خالی
تسلیم ناپذیر
به نوعی، در نوع خودش
پُر
مطمئن نبودن، دو دل بودن، یک دل می گوید، حسی به من می گفت
اشد مجازات
روتختی
توجه نکردن، حرف نزدن در باره ی چیزی، زیرسیبیلی رد کردن، از کنار چیزی گذشتن، موضوعی را نادیده گرفتن
ترسیدن، از ترس لرزیدن
روی اعصاب رفتن
منقلب شدن
نوشابه باز کردن، هندونه زیر بغل کسی گذاشتن
ادب داشتن، نزاکت داشتن، خوش رفتار بودن
پوست خراش خورده، پوست صورتی رنگ لایه ی زیرین که در اثر خراش خوردگی نمایان شده
خاص، ویژه
زبانم بند آمد
به ذهن خطور کردن، متوجه شدن، پی بردن، دریافتن، روشن شدن
جستجوی کامل، تفتیش سراسری
شبیه آلو، آلوشکل
به کار نیامدن
سخت، پرتنش
بسته شده، کور شده، پوشانده شده
جلوی چیزی را گرفتن، جلوی چیزی را بستن
متحیر، سردرگم
موشکافی، بررسی دقیق، زیرو رو کردن
بی دلیل، بی خود و بی جهت
ادامه داشتن، موج زدن
به صورت مختصر تجربه کردن
سالن
دهلیز
خودبرتر بینی
حاصل، محصول، به دست آمده، دستاورد
ساییدن، پاک کردن، تمیز کردن
زن مستخدم، زن پیش خدمت، زن سرایدار، زن نظافت چی
درجایی پخش شدن، در جایی پیچیدن
قیرگون، شبیهِ قیر
تو در تو، به صورت جز به جز، دقیق و موشکافانه
دفاع کردن حتی وقتی که امیدی به پیروزی نباشد
فراگرفتن، درنوردیدن، غرق در چیزی کردن
بیهوده
تمرکز بیش از حد روی چیزی/کسی، قفلی زدن، کلید کردن
رد شدن، نفوذ کردن
فهمیدن، درک کردن، اثر گذاشتن بر کسی/چیزی، کسی را تکان دادن، مهم جلوه پیدا کردن
اهریمنی، موذیانه، وطن فروشانه
به شدت داغ، خیلی داغ
بازی کردن، بالاپایین کردن، این ور و آن ور کردن
نمایان شدن
بی اندازه، بی حد و حصر
حیران، سرگردان
درواقع، در اصل، در حقیقت، عملا
با بی میلی، برای از سر واکردن، با دودلی
با بی میلی، برای از سر واکردن، با دودلی
جلب توجه کردن، دل به دست آوردن
قیافه گرفتن، خودبرتر بینی، ناز و ادا و عشوه آمدن
مدیر قطار، مسئول قطار، مسئول ایستگاه راه آهن
ناله کنان، شیون کنان، زاری کنان، گریه کنان
نمور
فرو رفتن، وارد شدن
کنار گذاشتن، پاک کردن، از بین بردن، نابود کردن، خط زدن
طول کشیدن، به درازا کشیدن
ماشین
بلند کردن کسی یا چیزی با حرکتی سریع
آهنگ صدا
جایگاه
دامن زدن، افزایش دادن، خوراک تهیه کردن
به پشت سر نگاه کردن، سر را چرخاندن و عقب را دیدن ( از روی شانه )
ادامه یافتن، ادامه پیدا کردن، با اشتیاق تکرار کردن
ادامه یافتن، ادامه پیدا کردن، با اشتیاق تکرار کردن
مورد قبول قرار نگرفتن، راضی نبودن از چیزی
اصیل، نژاده
دماغ عقابی
با تمام قوا، با تمام نیرو
خودستا، قیافه گیر، خودچس پندار
به آرامی، ت خفیف
زیاده روی کردن، بیش از حد کاری را انجام دادن
به زور کسی را مجبور به کاری کردن
نگاه نافذ، نگاه سنگین، نگاهِ سخت
باتوجه به، با درنظر گرفتنِ
دل به دریازدن و بیرون رفتن
ناراحتی، آویزان شدن لب و لوچه، غمگینی
تو رفتن، داخل شدن، فرو رفتن
صورتش سرخ شد، از خجالت یا عصبانیت یا ترس
ارزش نگذاشتن، احترام نگذاشتن، تصور /نظر/ذهنیتِ بد داشتن
ذره، اندک، جز، کم
معذب
تو دماغی
سریع برخاستن، زود بلند شدن
کبریت جیبی، کبریت مقوایی، کبریت کاغذی
رو مخ کسی رفتن، رو اعصاب کسی رفتن، با اعصاب کسی بازی کردن
دلبری کردن، خود را شیرین کردن
درست مثلِ، دقیقا شکلِ
آمدن، خوردن ( درمورد لباس استفاده می شود، مثلا رنگ به شما می آید، به تیپ ات می خورد )
برنامه، سرگرمی، چیزی که به عنوان سرگرمی از رادیو تلویزیون پخش یا ارائه می شود
لطمه
همان موقع، همان لحظه، در آن واحد
کم اهمیت بودن، بی اهمیت بودن، مهم نبودن
حرفی برای زدن نداشتن
ریختن، بیرون آمدن، پخش شدن
جورابهای وصله شده، جوراب وصله پینه شده
راستشو بگم، راستشو بخوای، حقیقتش، راستش
راستشو بگم، حقیقتش
دل نیامدن، دل انجام کاری را داشتن
شل کن سفت کن
فهمیدم، گرفتم
برای کسی اثر داشتن، برای کسی فایده داشتن، روی کسی اثر قابل توجه گذاشتن
پخش شدن، بیرون آمدن، شیوع یافتن، خارج شدن
درآمدن، تغییر پیدا کردن، تبدیل شدن به
سنگدلی
یعنی، به این معنا که
از کسی خواستن برای ترکِ جایی، درخواست برای ترک جایی، معمولا با تلفن از کسی درخواستِ بیرون رفتن کردن
با تحکم، به حالتِ تندی، به شکلِ زننده ای، با تُندی
ساده و بی اهمیت جلوه دادن
با تکان های شدید پیش رفتن
حرکتِ سریع، حرکت ناگهانی و تند
برای عرق کردن هم به کار می رود
راه افتادن، حرکت کردن، جلو رفتن
یک سر سوزن فاصله داشتن
در هر لحظه، هروقت که شد، هرچه زودتر
راهبردی، سوق الجیشی
صندلیِ تخت گونه، تخت، نیمکتِ راحتی، نیمکتِ دراز کشیدن
غیر رُک، تغییر یافته، تحریف شده، از عمد سخت شده، ریاکارانه، فریبکارانه
پول را جایی ریختن، پول را صرف چیزی کردن، جریان داشتن، درحرکت بودن، تعداد زیادی باهم به جایی وارد شدن، هجوم آوردن، از راه رسیدن
جمع شده ، گرد آمده، تجمع کرده
نمای خارجی، جبهه، نمای سر در، سر در، نما، نقاب
به جلو خم شدن
از جا پریدن
ساعت های بزرگِ کفی که روی کف زمین قرار می گرفتند
وارد جایی شدن، درونِ چیزی رفتن
گام برداشتن، قدم زدن
شانسی پیدا کردن، دست به چیزی خوردن، دست به جایی برخورد کردن، ناگهانی یافتن
واررسی کردن، بررسی کردن
به امان خدا رها کردن
خونسرد، بی تفاوت، بی اعتنا، نا مشتاق، ناخواستار
آزاد از، بی قید از
با دست اشاره کردن برای عبور کسی یا وسیله ای نقلیه
برگرداندن
مدارک، مدارک شناسایی، کارتهای شناسایی
سمت، جهت، طرف، سو
رهاندن، آزاد کردن
برنامه ی فراگیر، طرح کلی
سنگدل، بی رحم، ظالم، بی مروت
ترس، بزدلی، ترسو بودن
نفوذ کردن به جایی، رسوخ کردن به درون چیزی، تراوش کردن داخل چیزی
ناخوشایند، تهوع آور
همرنگ جماعت شدن، مانند بقیه رفتار کردن
منگوله
دستآورد، محصول، نتیجه
در بر گرفتن، شامل شدن
ریگی به کفشِ کسی بودن، نیت بد داشتن، غلطی کردن، یک جای کارِ کسی لنگیدن
تحت تأثیر گذاشتن، توجه را جلب کردن، به چشم آمدن، اثرگذاشتن
زمخت، نابه هنجار، سخت، خشن، سنگین، تند، زننده
جبرگرا، سرنوشت گرا
نشستن، فرو افتادن، لم دادن، انداختن
فزاینده
تقویت شدن/کردن، موفق شدن، بیشتر شدن، به ثمر و بار نشستن
دور زدن، پیچاندن، از دور چیزی رد شدن/عبور کردن/گذشتن
مسحور کننده، جادو کننده
کلی مطلب، اطلاعاتِ بسیار، بسیار زیاد، کاملا آشنا بودن با چیزی
شرتی کار کردن
مثل چی، مث خر، مثل سگ
شپش زدایی
در همان لحظه
اشغال بودن/کردن خط تلفن
خِرَد، عقل
دست کشیدن، وا دادن
رو به بالا
خط، خط دار، نوار
شگفت آور، حیرت انگیز، عالی، چشمگیر، استثنایی، بی مانند
تقدیر و تشکر
ناراحت کردن، حال کسی را گرفتن، ضدحال زدن
هنگام انجام کار
جالب توجه
چین دار، درحال تکان خوردن، چرخان
به هر حال، هر طور که باشد
بدخواه، شریر، شرور
ظاهرگرا، ظاهرگرایانه
کوتاه کردن کمِ مو
پُررنگ، سیر
دست به دامن شدن، انجام دادن، روی آوردن
فکری، پریشان خاطر، تومُخی داشتن
دور چیزی کشیدن
به شکلی راحت، به طرز جمع و جوری، به حالتی چسبان - درمورد لباس و غیره - به حالتِ کیپ، بدونِ فضای باز و درز
خط زدن بخشی از کار یا نوشته برای پنهان کردن یا اصلاح آن که معمولا روی چرکنویس انجام می شود، خط خورده، دارای خط خوردگی
خط زدن بخشی از کار یا نوشته برای پنهان کردن یا اصلاح آن که معمولا روی چرکنویس انجام می شود، خط خورده، دارای خط خوردگی
از میان برداشتن
تحریک کردن، انگیزه دادن
بیان کردن، گفتن، بیرون دادن
چهره ی مغموم، صورتِ درهم
ازکسی چیزی جداکردن/شدن، راه/مسیر را سوا کردن
رنگ مثل گچ
اطراف را بررسی کردن، دور و بر را پاییدن تا اندازه ای نمایان شدن، تا حدی قابل دیدن شدن، پیدا شدن
بی حرکت
به حالت مسخره کردن
مسخره، پوزخند آمیز، خنده دار
به حالت مسخره، به حالت ریشخند، ریشخند کنان، از روی استهزا، بر سیل استهزا، به حالت پوزخند
پوزخند زنان، به حالت استهزا، به حالت مسخره و ریشخند
دنبال بهترین زمان گشتن، دندان روی جگر گذاشتن، صبر کردن برای رسیدن به وقت مناسب عمل/اقدام
دنبال زمان مناسب گشتن، منتظر وقتِ خاصی ماندن برای اقدام/عمل، دندان روی جگر گذاشتن
توهین آمیز
سوخت رساندن، درحال سوختن نگه داشتن
زغال سوز، در واقع زغال سنگ سوز. دستگاهی شبیه به خاری که در آن زغال سنگ می ریختند و گرما می گرفتند
زغال سوز
بی اهمیت، غیرضروری، غیرواجب، نا مهم
آراسته، مزین، زینت داده شده، پاتیل و مست، لول، چکش کاری شده
مقدار، بخش ( در رابطه باغذا و نوشیدنی )
در مورد انسان، خود را کوچک کردن، خود را خوار و حقیر کردن، فرو بُردن، غرق کردن
گشت زدن، دور چیزی گشتن، قدم زدن، اطراف چیزی/درون جایی گام برداشتن و چرخیدن
برای کسی دل سوزی کردن، دل سوزاندن
خواستن، درخواست کردن، تشویق کردن، خواستار شدن
مبارزه، ضدیت ورزیدن
به چالش کشیدن
حماقت، بی خیالی، باری به هرجهتی
احاطه کردن، دور چیزی را گرفتن
احاطه کردن، دور چیزی را گرفتن
فرا گرفتن، مستولی شدن، غالب شدن
ملموس کردن، قابل لمس کردن، قابل دیدن ساختن، نمایان کردن، مورد توجه قرار دادن
تهیه کردن، جفت و جور کردن، ردیف کردن
واسیلی کاندینسکی، نقاش روس
پشت و رو کردن
به درد نخور
اتاقی بزرگ و بی سرو ته، اتاقِ لخت و بدون وسیله
قرارگرفتن درونِ چیزی
نقاشی، بیشتر از مفهوم رنگ و رنگ شناسی، در مفهوم رنگ زدن و رنگ آمیزی و نقاشی به کار می رود
سریع حرکت کردن، درحرکت سریع رفتن
مالیده شدن به کسی یا چیزی
غرق کاری شدن، فرو رفتن در چیزی، شدیدا دست به کار شدن
جزم کردن
عزم، خواست، اراده
یه روش جدید هم هست برای افرادی که احساس با کلاسی می کنن، یکی از واژه هایی که روش قفلی زدن همینه. مرینیت.
دنبال چیزی بودن
عمیق، شدید، بسیار، زیاد
تأسف، سوگواری، ناراحتی
ایجاد، ترویج
دنبال کردن، مجبور به فرار کردن
تکان خوردن، جابجا شدن، بالا و پایین رفتن
بیش از حد
پذیرفتن، اقرار ، تایید، رضایت، تحسین، قبول مسئولیت
محو شدن، گُم شدن از دیدگان
اعتماد کسی را جلب کردن
جناب نوروزی زبان شیرینِ پارسی به قدری پویا و زایاست که هیچ واژه ای تو دنیا وجود نداره که نشه براش تو فارسی معادل ساخت، این همه معادلی که بالا ذکر شده ...
عادی، معمولی، نه چندان خوب، خسته کننده
بی احساس، خسته کننده، بی روح، عادی، معمولی، ساده، مات، بی حالت
نظر
با دندان گاز گرفتن، با دندان فشار دادن/قطع کردن، مقدار چیزی را کم کردن/شدن به خصوص درمورد پول یا تورم و . . . ، انتقاد شدید کردن، با سرزنش و ملامت و ...
بی رمق، ضعیف، بی مهر
سرد، سوزناک، سوز، تند و تیز
بحث، گفتگو
جیب نما ( خیاطی )
کسی که برای جلوگیری از فکر کردن درباره ی موضوعی خاص، فکرش را با چیز دیگری مشغول می کند، رویا پرداز، خیال پرداز
معذب بودن
هنگام صحبت از موضوعی به موضوع دیگر پریدن، رشته ی کلام از دست در رفتن، رشته ی کلام را گم کردن، از موضوع منحرف شدن
بخار کردن شیشه عینک، پنجره و. . . که در معرض هوای سرد و گرم قرار گرفته
حالت
عموما
در ادامه، در امتداد چیزی قرار گرفتن
آرام، دل خوش
لبه، کُنج، کناره
دروغگو، کلاش، شارلاتان، نیرنگ باز، پدرسوخته
پرده های تیره، نوعی پرده که رنگ آن به قدری تیره باشد که کاملا جلوی نور را بگیرد و اتاق در تاریکی فرو برود، یا برعکس نور اتاق در شب بیرون نرود
پیش از تاریکیِ هوا
به آرامی حرکت کردن، به آرامی پیش رفتن
هرجور که شده، هرطور که شده
به هزار و یک دلیل، به هر دلیلی که شده
با زبان صدا در آوردن، همچون صدایی که از چسباندن زبان به سقف دهان و با فشار جدا کردن آن تولید می شود
چرخیدن، دور زدن، گشتن
از خود درآوردن، از خود ساختن ( درمورد وقتی که کسی نمی خواهد اطلاعاتی به شخصِ دیگر بدهد ) در این کاربرد معمولا ضمیر هم بین میک و آپ قرار می گیرد
از میانِ چیزی رد کردن، میانِ چیزی کشیدن
با جدیت، خیلی جدی
لودادن، فاش کردن
تماما، موبه مو، واو به واو ، صفر تا صد
تماما، موبه مو/واو به واو ، صفر تا صد
یک نظر چیزی/کسی را دیدن، چشم به کسی خوردن
پریشان، پریشان حال
محکم گرفتن، محکم نگه داشتن
چپ چپ نگاه کردن
عینک دسته شاخی
دسته شاخی، عینک دسته شاخی
شاخی، عینکِ دسته شاخی، عینک های قاب ویفری
دو آتشه
آرمانی ساختن، ایده آل سازی
اسطوره سازی، گنده کردنِ کسی
چرت و پرت گفتن، مزخرف گفتن، دری وری تفت دادن
شر و ور گفتن
احمقانه، مسخره، آشغال
مو، گیسو
بیش فعال، بیش از حد هیجانی
برگه ای که در ساختمان های خاص همچون، دادگاه، ساختمان های نظامی، برخی موزه ها، برخی فروشگاهها پس از تحویل گرفتن اجناس به افراد می دهند تا مشخص باشد که ...
به اندازه ی کافی کاری را انجام دادن، بیش از حد به کاری پرداختن، مربوط به زمانی است که فرد انقدر کاری را انجام دهد که دیگر رقبتی برای ادامه آن باقی نم ...
غمگین و ناراحت بودن به این دلیل که چیزی را می خواهید ولی می دانید که امکانش وجود ندارد. دل هوای چیزی کردن، هوایی شدن
مقدمات زندگی، تمهیدات زندگی، سر و سامان گرفتن، همزیستی کردن
گوشه نشینی کردن، گوشه نشین شدن، اجتماعی نبودن
فروشنده، کارمند صندوق، کارمند پشت دخل، مسئول پذیرش
کاهش دستمزد، کم کردن حقوق
به دستمزد کم راضی شدن، کاهش حقوق را پذیرفتن
ژنده، کهنه، نامرغوب
از آن بدتر، بدتر از همه، حالا بماند، فلان چیز پیشکش
بخش های، ذراتِ، تکه های
ذره، تکه، بخش کوچک
ذرات، تکه های کوچک
بدون توجه به اطراف، بدون اینکه بداند چه کار دارد می کند، بدون اینکه حواسش به خود/کارِ خود/دیگران باشد
پُک زدن، کشیدن دود به داخل ریه
واضح، علنی
الزاما معنای لاس زدن نمی دهد، لاس زدن با توجه به معنایش در فرهنگ های فارسی خودش معنی های متفاوتی دارد، از جمله چانه زنی برای بردن لذت جنسی. در نتیجه ...
سرگردان بودن، بلاتکلیف بودن، احساس تأسف برای خود کردن، ناراحت بودن، دل و دماغ نداشتن
محل تجمع، محل گردآمدن، میعادگاه
محل تجمع، محل گردآمدن
حاضر شدن، حضور داشتن
مشخصه، واضحه، تابلوئه، یا به حالتی کنایه آمیز تر می توان گفت: نه بابا، غیب می گی؟، توروخدا؟!!!
ادامه دادن ( مانند گذشته )
تحت تأثیر چیزی بودن
همیشه ی خدا، تا ابد، تا ابدالدهر، تا دنیا دنیاست
رنجیده، عذاب دیده، شکنجه شده، آزار دیده، در عذاب، زیان دیده
آنسوی، آن سمتِ، آن طرفِ ( برای نشان دادن پشت و عکسِ چیزی )
درمفهوم عام: به دردنخور
تکان خوردن، به اطراف جابجا شدن، چرخیدن، این ور و آن ور رفتن
اعلام شده
تمایل
علاوه بر معادل های بالا، معنی چپر، پرچین و حصار هم می دهد
کم کردن، پایین آوردن، کاستن
خسته و کوفته، داغان، از پا افتاده
خسته و کوفته، داغان و از پا افتاده
پرهیز کردن، دوری کردن، جلوگیری کردن، صرفنظر کردن، نادیده گرفتن، بی خیال شدن
یکی از اقوام آریایی
محکم در آغوش کشیدن، محکم بغل کردن
فورا، در آن، درجا، بی درنگ، یک مرتبه، بدون معطلی، بی معطلی، بلافاصله
پذیرفتن، تبعیت کردن، مطابق با میل یا خواسته ی کسی رفتار کردن
نوعی روسری که زنان کشاورز روس به روی موهای خود می بندند
نقش بستن
از میان چیزی رد شدن، از وسط جایی عبور کردن
چتر درختان، سایه ی درختان متراکم ( برای نمونه در جنگل )
رو پوش، پیش بند
پرسه زدن در اطرافِ. . . ، بالا و پایین کردن در کنارِ، اینور و آن ور رفتن
پراکنده بودن، در همه جا بودن، گسترده بودن
به دل نگیریا، یه وقت از دستم ناراحت نشی
دار و دسته، حواریون ( اصطلاحا، یاران صمیمی، نه حواریونِ عیسی ع )
پادو
احساس آرامش کردن، احساس راحتی کردن با کسی یا چیزی. موافق بودن با کسی یاچیزی
احساس آرامش کردن، احساس راحتی کردن با چیزی، موافق بودن با کسی
جدیت، جذبه، ابهت
سر را کمی خم کردن، با سر اشاره کردن، سر را کمی چرخاندن، به شانه نزدیک کردن یک سمت از سر
از درون، در اعماق وجود
سر کشیدن، بالا بردنِ نوشیدنی ( مخصوصا نوشیدنی الکلی )
انسان مادون، دون انسان، انسانی که از نظر نژادی جز دسته ی پست تر قرار دارد ( این اصطلاح مربوط به حزب نازی آلمان است )
عصیان، طغیان
ایراد
قطع به یقین، قطعا، صد در صد
تقسیم کردن، بخش بندی کردن، تقسیم اراضی ( در زمین شناسی به دسته بندیِ عوارض زمین گفته می شود )
شکوفا شدن، به اوج رسیدن
به همان قطعیتی که، به همان اطمینانی که
آرایش نیروها
بروپی کارت!
یهویی
�پیکی بلایندرز� اسم هست و نباید ترجمه بشه. اسم یه گروه اوباش خلافکار که قرن نوزدهم تو بیرمنگهام انگلستان فعالیت داشت. اما اگه سراغ معنای اسمش بریم، د ...
�پیکی بلایندرز � اسم هست و نباید ترجمه بشه. اسم یه گروه اوباش خلافکار که قرن نوزدهم تو بیرمنگهام انگلستان فعالیت داشت. اما اگه سراغ معنای اسمش بریم، ...
تازه خدمت، چس ماه، سربازی در میدان نبرد یا خدمت سربازی که تازه وارد است و پایه خدمتی ندارد
زدن به جدول
اصطلاحی سیسیلی که به ویژه توسط اعضای مافیای ایتالیایی مورد استفاده قرار می گیرد. گرفتی؟ شیرفهم شد؟خرفهم شد؟ درجواب هم مورد استفاده قرار می گیرد، یعن ...
هرچی هم که باشه، هرجور هم که بگی، هرطوری هم حساب کنی و. . .
مهربون نشستن، جمع و جور نشستن
بازدید، بازرسی، بازرسی بدنی
کدو خورشتی
همه جا این عبارت رو ندای وظیفه ترجمه کردن، دلیلش هم اون بازی ویدئویی فوق العاده معروفه. اما در واقع یه اصطلاحه تو زبون انگلیسی که کمی با این ترجمه فر ...
پیش رفتن، رقم خوردن
مضرات
سرمقاله ی ویژه
جفت شیش آوردن، شانس آوردن، بخت یار شدن
پر دار
گرچه جمع کلمه ی Fish معمولا همان Fish است، اما Fishes هم تحت شرایطی می تواند درست باشد، بنابراین نمی توان به قطعیت گفت که یکی از این دو مورد غلط محض ...
دوست عزیز Dark Light معادلِ فارسیِ پیشنهادیِ شما، در فارسی صرفا برای رانندگی صدق می کند، یا راندن وسیله ای حرکتی، درحالیکه دست و پا چلفتی واژه ی خیلی ...
حالتِ فعلی
محروم کردن/ساختن
اجباری کردن/ساختن
فیلم، فیلم هندی ( نه به معنای واقعی فیلم، بلکه آدمی که رفتارش ساختگی و نمایشی است و فیلم بازی می کند )
ثبت شده، ثبت نام شده، مسبوق به سابقه شده، فهرست بندی شده، لیست شده
شرایط پایدار و قابل ارزیابی شدن، اوضاع ثابت و قابل بررسی شدن، وقتی پرده ها کنار رفت
بوقلمون صفت، تزویرگر
فرآیند تدریجیِ یادگیری، منحنی یادگیری، نموداری که بیانگر کسب یک مهارت درمقابل زمان صرف شده بر روی آن است، فرآیند آزمون و خطا
هم خر و هم خرما را خواستن، هم از آخور و هم از توبره خوردن
کاری را پس از کارِ دیگر انجام دادن
چراکه، چونکه
برکنار کردن، کنار گذاشتن
برکنار شده
کاره ای نبودن، هیچ کاره بودن
دریک نگاه، پیش از بررسی به حالتی گفته می شود که در دادگاههای غربی، طرفی که کارش اثبات کردن و استدلال کردن پرونده است، دلایلی را پیش از شروع رسمی دادر ...
خطای برگشت پذیر، اصطلاحی است در حقوق کیفری ایالات متحده که مقام قضایی قانونی ( قاضی ) و یا مقام قضایی اصلی ( هیئت منصفه ) مرتکب اشتباهی می شوند که اه ...
کنفرانس تعیین وضعیت، نشست تعیین وضعیت، رایزنی برای تصمیم گیری ( جلسه ای حقوقی که در آن قاضی با طرفین دعوی برای تعیین روش پیشبرد پرونده ها بحث می کنند ...
سنگ تمام گذاشتن
صدق کردن، صادق بودن
بی اندازه، بی حد و اندازه، باری به هرجهت، بی مبالات، بی احتیاط
موضوع، مورد
زیادی به خود مطمئن شدن
نو بنیان، نو بنیاد
تشخیص ( در زمینه بیماری )
رد کردن، نپذیرفتن
شناخته شده
جاسازی کردن در مقعد، ( زندانیان در زندان برای جابجایی اقلام قاچاق از این روش استفاده می کنند )
فرآیندِ الزام، فرآیندی در دادگاههای غربی و خصوصا ایالات متحده ی امریکاست که قاضی یک طرف دعوی را مجبور می کند که کاری را انجام دهد، به عنوان مثال مدار ...
تعیین تاریخ، تاریخ گذاشتن، موعد تعیین کردن، فراخوان تقویم ( رویه ای در دادگاه های غربی است که قاضی به تقویم نگاه می کند و زمانِ جلساتِ بعدی را به طرف ...
جرم را پذیرفتن ( به منظور تخفیف در مجازات ) . معامله ای که متهم با دادستان انجام می دهد ( جُرم را می پذیرد، تا هزینه ی دادرسی دادستانی و وقتی که قرار ...
جرم را پذیرفتن ( به منظور تخفیف در مجازات ) . معامله ای که متهم با دادستان انجام می دهد ( جُرم را می پذیرد، تا هزینه ی دادرسی دادستانی و وقتی که قرار ...
زمینه سازی کردن
زمینه سازی کردن، مقدمه چینی کردن، شرایط را فراهم کردن، راه را هموار کردن
ساختار شکن، ساختار شکنانه
کسی را عصبانی کردن، خشمگین کردن، ناراحت کردن، عصبی ساختن
در بیشترِ مواقع، در بیشترِ موارد، در بیشترِ اوقات
مربوط به نسلی خاص، گاهی اوقات برای بیان تفاوت بین نسل های مختلف از آن استفاده می شود، همچون اختلاف نسل ها
اعتکاف، بست نشینی
قرار التزام، قرار وثیقه، قید التزام، وثیقه، ضمانت
با قرار التزام/وثیقه/زمانت آزاد کردن/شدن
قرار التزام، قید التزام، قرار وثیقه
موجود
زندانِ فوقِ امنیتی
زندانِ نیمه امنیتی
نیمه امنیتی
به جرم اهانت به دادگه محکوم کردن
توهین به دادگاه
نیاز داشتن، به کار آمدن
انگیزه
محاکمِ علنی، استماعِ دادرسی، استماعِ عمومی، جلسه ی علنی
بگی نگی
کشف کردن، موشکافی کردنِ علت، پرده برداشتن از علت، ته و توی قضیه را در آوردن، سر از کار کسی/چیزی در آوردن
موضوع نگران کننده این بود که، دلواپس این بود که
الزاما معنای کاکاسیاه نمی دهد، از واژه ی Negro که به زبان اسپانیایی است و به برده ها اطلاق می شد، برگرفته شده است. بعضا حتی به افرادِ سفید پوست و یا ...
جستجو کردن، دقیق بررسی کردن، به دنبال اطلاعات گشتن
بسیار، زیاد، گسترده
ترجمه تحت اللفظی اش می شه: سلامتیِ خوب، زندِگیِ خوب اما مفهومی اش می خواد بگه: حالِ خوب، زندگی ات رو خوب می کنه حالت که خوب باشه، زندگی ات خوب میشه ...
خوردنِ روزانه یک سیب، شما را از پزشک بی نیاز می کند اما ترجمه ی خودِ آبادیس، مفهومی تر و مناسب تره: خوردن روزانه ی میوه موجب سلامتی می شود
ترجمه کلمه به کلمه اش میشه: به میوه ها و سبزیجات بگو آره اما مفهومی اش میشه: میوه و سبزیجات یادت نره، میوه و سبزی مصرف کن ( یا همون ترجمه ای که آقای ...
ترجمه کلمه به کلمه اش می شه: به فست فود نه بگو اما مفهومی میشه: فست فود رو بنداز دور، فست فود رو فراموش کن، فست فود رو بذار کنار
اگرچه تمام ترجمه های بالا درست ان، اما عزیزان دقت بفرمایید که چون ضرب المثل هست، بهتره که به حالتِ مَثَل ترجمه بشه: خوراکِ خوب، حس و حالِ آدم رو خوب ...
آماده شدن، حاضر شدن برای چیزی/کاری، مرتب کردن، ترتیب کارها را دادن، به استقبال چیزی رفتن، انتظار چیزی را کشیدن، برنامه ریزی کردن، روبه راه کردن، سر و ...
نیمه استوانه
کانکس نیمه استوانه ( جایی که محل استراحت سربازان، نظامیان و یا انبار تجهیزات نظامی و اردوگاههای موقتی است )
پارچه نوشته، پارچه نبشته
دوره ی انتقال، دوره ی گذر، دوره ی جابجایی
دوره جابجایی، دوره انتقال، دوره گذر
وادار به کاری کردن، مجبور به کاری کردن، مجبور به انجام عملی شدن، وادار به تصمیم گرفتن شدن/کردن
برای تأکید به کار می رود، لامصّب، بد مصّب، مصّبتو شُکر، دهنِتو سرویس ( البته پوزش می خوام )
گفتن ( حرف کوتاه )
به هم زدن، تداخل ایجاد کردن، قطع کردن، بُریدن
کار ی که با ذوب فلزات در ارتباط باشد، ریخته گری، جوش کاری، قالب زنی گرم ، گرم کاری
مورد تجاوز قرار گرفته ( درمورد لواط و بچه بازی به کار می رود نه در مورد مونث )
سرزندانبان ( رئیسِ زندان ) ، فرمانده زندان
ناتوان بودن در جلوگیری از چیزی/کاری
هسته ی اولیه، اصلی، پیش فرض
هراسان، نگران، مضطرب
هراسان شدن، نگران شدن، مضطرب شدن
مات بُردن ( ماتش برد، مات و مبهوت ماند )
دروازه بان، زندان بان، رئیس زندان، دربان
نازک نارنجی، تیتیش مامانی، وای مامانم اینا
توجه می فرمایید که، متوجه هستین که، توجه می کنی؟
تلفنی که به صورت بیست و چهار ساعته برای دادن اطلاعات درخصوص موضوعی خاص طراحی شده و کارش صرفا همان است، همچنین معنای تلفن بخصوص و یا تلفن محرمانه نیز ...
دیگر
پاپوش دوختن
در همان حال، یکمرتبه، به یکباره
راهگذر، تک گذر
به خوبی، خیلی خوب
موضوع نگران کننده تر این بود که، از آن نگران کننده تر این بود که
آراستن ( که برای دامادی به کار می رود، همچنین برای مُردگانِ مسیحی که آنها را دفن می کنند نیز از آرایش استفاده می شود، که برای رفتن به خانه ی ابدی، چه ...
ناامید شدن، مغموم شدن، امید را از دست دادن
موضوعی را خیلی بزرگ کردن، بیش از حد مهم جلوه دادن
گلوله، فشنگ ( علوم نظامی )
اشتیاق داشتن، بی تابِ چیزی بودن، ذوق و شوق کاری را داشتن، بی قرارِ چیزی بودن
بدبین بودن، بی اعتماد بودن، نسبت به کسی حس خوبی نداشتن، منتقد کسی بودن، مورد انتقاد قرار دادن/گرفتن
دلیل آوردن ( برای حمایت از چیزی/کسی ) ، استدلال کردن
دقیق، کاملا، به درستی
کاملا، خیلی دقیق، مو به مو
مو به مو
نه چندان دقیق، نه خیلی درست
در عین غیر محتمل بودن امید داشتن، بی دلیل امیدوار بودن، بی جهت امید داشتن
خودنمایی، عرض اندام
درعوض، به جای آن
با ژست خاصی، با ادا و اطوار
دوستان، خیلی ارزشمنده کارِتون که دارید برای واژه معادلِ پارسی می سازید. اما مکعب شش پهلو داره، نه چهارتا، نه هشتا
طوری که بتوان آن را شنید
قرار داد، سازش
تنگنا
از راهِ درست، با رعایت تشریفات، با رعایت سلسله مراتب، به شکلی عقلانی
از راهِ درست، با رعایت تشریفات، با رعایت سلسله مراتب، به شکلی عقلانی
قرار احضارِ زندانی
تشریفات اداری، کاغذبازی های قانونی، روند دادرسی، تشریفات دادخواهی
تشریفات اداری، کاغذ بازی های قانونی
پایش: واژه ای است که در ویکی پدیای پارسی بسیار کاربرد دارد
مبهم، غیر صریح، غیر رک، پیچ و خم دار، پر پیچ و خم، قاطی پاتی، شک برانگیز، تردید آمیز، فاقد صراحت لهجه، غیر مستقیم، گُنگ، غیر سر راست
به شدت، کاملا، دقیقا
موضوعیت داشتن، مهم بودن، اهمیت داشتن
ساز مخالف زدن
کار چاق کُن
وکیل تسخیری
با خاک یکسان کردن
متعدد
بلاتکلیفی
عزم را جزم کردن
به خوبی
به طرز ناخوشایندی، به شکل مهیبی، به شکل ناخوشایندی
همان حالت Short form نام دیگر فرم کوتاه
دست نیافتنی
به ناگاه، به یک باره، در یک آن، در یک حرکت
چسباندن، وصله زدن، ترمیم کردن، جبران کردن
که از بین تمامِ آنها
بی سرانجام، بی پایان، بی نتیجه
توری فلزی
شیوه نامه
باری به هر جهت
از چیزی بهره بردن، از موفقیتی به دست آمده، بهره بردن
گیرا، اثرگذار، اثر بخش، مهم، شایان توجه، قابل توجه، برجسته
دوباره جا دادن، اسکان مجدد
در حدِ، در اندازه ی
دلیل
تجربی ( غیر آکادمیک، غیر دانشگاهی ) مثلا کسی که دندانپزشک تجربی است، تحصیلات دانشگاهی ندارد
مسلما، بی شک، مشخصا
دشنام دادن، فحش دادن، سقط گفتن
سر زده
روبرو، رودر رو، مقابل، در تقابل، در تضاد
در زندان ( انفرادی )
انتقام خواهی، انتقام جویی
مادون، زیرمجموعه، مقام پایین تر
خطر کردن، خطر چیزی را افزایش دادن، خطرناک بودن، خطر چیزی را در پی داشتن
خیلی زودتر باید. . . .
خیلی زودتر از اینها باید. . .
سفال پوش
خُرد
نخستین روز کاری خود را معرفی کردن، اعلام حضور کردن در نخستین روز آغاز به کار
دفاع کردن، طرف کسی را گرفتن
الزاما معنای کهنه سرباز /جانباز/بازنشسته ی نظامی نمی ده. می تونه در معنای قدیمی، باتجربه، پایه بالا و . . . هم به کار برود
از خدا خواسته، منتظر فرصت
خلاف
راهبرد
نا امیدانه، با دلسردی، با ناامیدی، با دلخوری، با درماندگی
هوای دخل و خرج را داشتن، مراقب بودجه بودن، حساب و کتاب کردن معادل دقیق شعر سعدیِ بزرگ: چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن/ که می خوانند ملاحان سرودی اگر ب ...
این ترکیب غلطه. چرا که �ین� نشانه ی جمعِ عربیه نه پارسی و نشانه ی جمع عربی رو نباید برای کلمه ی پارسی به کار برد بهتره بگیم فرمان ها
در این راستا، به این منظور، برای این کار
صورتک
شکایت کردن، طرح دعوی کردن، شکوائیه طرح کردن
از سرِ خود باز کردن
استعلاجی گرفتن، مرخصی درمانی گرفتن، ویزیت کردن، بازدید کردن، عیادت رفتن، طول درمان، خبر بیماری را اعلام کردن، وضعیت بیماری را روزانه اعلام کردن
اگر به تنهایی و بدون But Also به کار رفته باشد، به معنای، تنها، فقط، صرفا، منحصرا، انحصارا و. . . است
ساز و کار
به همراه داشتن
دودش به چشم کسی رفتن
پایانه
بدون گواهینامه، بدون جواز
قانونی
این نیست که بگوییم، البته این بدان معنا نیست که، قرار نیست بگوییم که
نوسازی، بازسازی
مجموعه کیفری، مرکز کیفری، زندان، ندامتگاه
ورودی، مدخل، درونگاه
سکوی موزیک
سبزه زار
چرک، کثیف
شرط بندی غیر قانونی، شرط بندی خیابانی
وکیلِ شاه، مشاورِ شاه ( مشاورِ حقوقیِ پادشاه )
فرد مهم، نفرِ کلیدی، دست اندر کار
از این و آن شنیدن
وکیل عام المنفعه
در آستانه ی چیزی بودن
شمع روشن کردن، به منظور عزا داری شمع روشن کردن ( شام غریبان گرفتن )
عجیب، خنده دار، مسخره
باز نمودن، نمایاندن، در اندیشه آوردن
من واقعا نمیدونم کی برای اولین بار گود جاب رو خسته نباشید یا خداقوت ترجمه کرد. اصلا همچین اصطلاحی تو انگلیسی وجود نداره. خسته نباشید نوعی تعارف فرهنگ ...
فعل ترکیبی، فعل دو بخشی
میگیری که چی می گم
پشته
خود را گرد کردن، جمع کردن
زمانیکه، درحالیکه، هنگامیکه
چهار سو
یکی از مهمترین های آن، از بزرگترین مواردِ آن
یکی از مهمترین های آن، از بزرگترین مواردِ آن
حرف شنوی داشتن، حرف را خواندن، اطاعت کردن، حرف گوش کردن
باوجودِ
بسنده کردن، اکتفا کردن، تکیه زدن
پیش از، قبل از
سلب اختیار کردن از خود
همه می دانند که، برهمه آشکار است که، بر کسی پوشیده نیست که
جامه ی عمل پوشاندن
طرح کردن، مطرح کردن، پی گیری کردن ( پرونده قضایی )
لطفا اطلاعات غلط به خورد هموطنان ندهیم. اینکه twang چه معنایی داره، توجیه نمی کنه که تفنگ رو از توئِنگ گرفته باشن، این مطلب با یه جستجوی ساده توی ای ...
پارتی بازی کردن، تبعیض قائل شدن، ناعادلانه رفتار کردن، مهندسی کردن نتیجه ( درست مانند پرسپولیس و بابا مسعودش )
صرف چیزی شدن/کردن
صرف کردن/شدن
مهلت مقرر ، مهلت قانونی ( زمانی که برای طرح شکایات یا اقدامات حقوقیِ خاصی تعیین می شود و تنها در آن بازه ی زمانی شکایات پذیرفته می شوند، و بعد از اتم ...
با بی علاقگی، با بی حوصلگی، با بیزاری، با ناراحتی
مهلت، زمان، فرصت ( برای نمونه پنجره ی شکایت حقوقی، پنجره ی نقل و انتقال بازیکن و. . . )
به سرعت دست به کار شدن، به تندی در صدد انجام کاری برآمدن
به شکل درست، به شکل صحیح
اظهارنامه
اعلام آمادگی کردن، نامزد شدن، کاندید شدن
کاندید شدن، اعلام آمادگی کردن
صنعت زندان، صنایع زندان ( به کاری گفته می شود که در زندانها به اسم بازپروری به دست زندانیان انجام می شود و در واقع درآمد حاصله از آن به جیب زندان می ...
جُرم انگاری
سختگیری کردن، محدودیت را بیشتر کردن
آقا یا خانوم جدیری، لطفا بی مدرک حرف نزنید همه ی عالم و آدم می دونن که قرار گرفتن دوتا ساکن تو صامت ها خصلت زبون شیرین پارسیه. تمام اون واژه هایی که ...
کباب واژه ی اصیل پارسی است و مربوط به تمام اقوام ایران است، سند این گفته ی بنده را می توان در انواع مختلف کبابهایی که در جای جای مختلف ایران پخته می ...
تخصیص ناعادلانه ی حوزه های انتخاباتی یا اعطای امتیازاتی خاص به برخی از رای دهندگان خاص، ارجحیت دادن به برخی رای دهندگان، دستکاری آرا انتخاباتی، تقلب ...
موازی، پشت سر هم، مستقیما
مجرم تشخیص دادن، جرم به حساب آوردن
به هم پیوستن، با هم چفت شدن، متحد شدن، کنار هم قرار گرفتن، پشت هم در آمدن، حرف ها را یکی کردن، به اتفاق نظر رسیدن
بدیهی است که، گویاست که، پرواضح است که، معلوم بود که، نیازی به گفتن نیست که
درنظر گرفتن، اختصاص دادن، مقرر کردن
بعدی، متعاقب
به دنبالِ، در اثرِ، بعد از
بازدارندگی
این طرف و آن طرف رفتن، به این سو و آن سو رفتن، آزادانه گشتن
جلوگیری کردن
مطیع، پیرو
نگران کننده تر از همه، چیزی که بیشتر از هرچیز مایه ی دلهره و نگرانی است
به محدودیت ها افزودن، گره را تنگ تر کردن، شدیدتر برخورد کردن، شرایط را سخت تر کردن، قوانین سخت تر وضع کردن، فشار را بیشتر کردن
مهار کردن، کنترل کردن، سرجای خود نشاندن
شدید، علنی، اعتراض آمیز
داد و بیداد کردن، شلوغش کردن، سروصدا کردن، کولی بازی درآوردن
دو رو، بوقلمون صفت، ریاکار، منافق
رساندن، انتقال دادن
پر و پیمون
اعمال کردن/شدن
اعتراض، نجوای مخالف، صدای مخالف
در کنارِ ، به همراهِ، در معیتِ، با درنظر گرفتنِ
بخش پایانی
پیروزیِ بدتر از شکست، پیروزی توأم با تلفات بسیار، بُردِ پر زیان، پیروزیِ بی سود، بُردی که بیش از اندازه گران و پرهزینه ( خواه از نظر مالی و خواه از ن ...
به افتخارِ، برای گرامی داشتِ یاد و خاطرِ
سنگ نوشته، سنگ نبشته، سنگ نگاره، سنگ نگاشته
Military police ( پلیس نظامی یا دژبان ) نیروی حفظ نظم که وظیفه اش برقراری انضباط در بین نظامیان است
دژبانِ تفنگداران دریایی
انجام دادن/شدن، کامل شدن/کردن
تقسیم کردن
طرح پیشنهادی متقابل
دم به دقیقه، دم به ساعت، و به صورت کاملا محاوره و غیرمؤدبانه ( زرت و زرت )
دم به دقیقه، دم به ساعت
اعتبار، تجربه
کار سخت، کار روتین، کار روزمره
خواستن، درخواست کردن، مطالبه کردن، طلب کردن
بیشترین بخش
میادین به معنی میدان ها، ترکیبی غلط است که اسم پارسی با جمع مکسر عربی جمع بسته شده. المیادین و میادین در قرآن، معنای دیگری دارند، اما ترکیبی مثل �می ...
پشت کسی را گرفتن، پشت کسی در آمدن
رسیدن، نائل شدن، دست یافتن، نِیل
مبلغ، لابی کننده، لابی گر
قیمت گذاشتن، قیمت گزاری کردن، در ازای انجام کاری بهایی طلب کردن، کارمزد گرفتن
تند، زننده، شدید، تهاجمی
ناگفته نماند که
ناگفته نماند که، گذشته از اینکه، چه رسد به، حتی اگر . . . را ذکر نکنیم، صرف نظر از
غیرممکن، دور از دسترس
جاری، در جریان
خلاف قانون، خارج از دسترس
در قالبِ، به عنوانِ، باشکلِ
علنی کردن، به همه گفتن
بر اساسِ، طبقِ
شیب لغزنده، وضعیت اجتناب ناپذیر، زنجیره اتفاقات ناخوشایند ( اشاره به وضعیتی دارد که با انجام شدن یک کار، انجام کارهای دیگری که در پی آن به وجود می آی ...
کتاب در دست چاپ
قرار به انجام کاری/چیزی بودن/شدن
تعیین کردن
مقرر، ملزم شده
فلز ترکیبی
پرچ
مصون ، ایمن، دارای حق مصونیت
در شغلی، در جایگاهی، تا حدی، تا حدودی
نکته این بود که، شایان توجه است که، لازم به ذکر است که، موضوع این جا بود که
نشان دادن، تشریح کردن، روشن ساختن
مقابله کردن، برخورد کردن
سر زبون دار
در برابر شرایط دشوار تسلیم نشدن، طاقت آوردن، ثابت قدم بودن
ایجاب می کند
ایجاب کردن، لازم بودن
با بوق و کرنا
فراموش شدن، از یادها رفتن
اسناد عادی/ غیرمحرمانه ( دارای طبقه بندی عادی )
کمک حال، یاری گر، به درد بخور
تکرار کردن/ تاکید کردن، بازگو کردن، تصریح کردن
توهین آمیز
موفقیت
دست رسی پیدا کردن، دست یافتن، خود را به کسی/چیزی رساندن
سر دواندن، منتظر گذاشتن، بازی انتظار، منتظر نگه داشتن
هزینه
صورتحساب، هزینه ها
خم روده، بخشِ انتهاییِ پس روده
تغییر ناپذیر
با سنگدلی، خودخواهانه، بدون احساس مسئولیت
دقیق ( به جز معنای دقیقه، معنای دقیق هم دارد )
داغون، خراب
از عهده ی چیزی بر آمدن، کنار آمدن، حل کردن، برطرف کردن
به طرز جبران ناپذیری، به طور غیر قابل جبرانی، به صورتی غیرقابل ترمیم، برای همیشه، غیرقابل خوب شدن
دل آزار، دل افگار
آزار دهنده، ناراحت کننده
آگاهانه، از روی اختیار، اختیاری
حاد تر شدن، شدید تر شدن، بیشتر شدن
تحت فشار گذاشتن، روی کسی کلید کردن، قفلی زدن
افت کردن/ دچار افت شدن
گوش بریده ( در مفهوم مجازی، کسی که سرش کلاه گذاشته اند ) فریب خورده
پشت پرده، پشت صحنه، آن روی سکه، آنسوی قضیه
با به رسمیت شناختنِ
مفصل
بی طرف، بی نفع، بی منفعت، بی غرض
یک مرتبه
دل خوش کُنک
هیچ کس نمی داند که، کسی خبر نداشت که، امکان نداشت کسی بداند که. . .
غر غر کردن، مویه کردن
عصبانی، ناراحت، خون به جوش آمده، گُر گرفته، آمپر چسبانده
ضرب الاجل، مهلت سررسید
نکته اینجا بود که
تسلیم کردن، دادن، ارسال کردن
پایه
لا پوشانی، ماستمالی کردن
از بین بردن، کنار گذاشتن، محو کردن، پاک کردن
( برای انجام کاری ) توی رودربایستی انداختن ( برای انجام کاری ) شرمنده کردن و خجالت دادن کسی
کسی را توی رودربایستی انداختن ( به منظور انجام کاری )
به طرز فجیعی، به شکل مصیبت آمیزی، به طرز ناراحت کننده ای ناراحت کننده اینجا بود، موضوع غم انگیز این بود که ( برای استفاده در ابتدای جمله )
در راستای، در چارچوب، در رابطه با، در گیرو دارِ، در بارهِ، در خصوصِ
جایگزین ( جایگزین اصلی )
سودِ روی چیزی
درهم شکننده، غالب، پیروز، قدرتمند، محکم و راسخ
به هر حال، هرچه باشد، هرکاری هم که بکنیم/بکنید، در هرحال، به هرصورت، در هر صورت
اتفاق نظر کلی، اجماع نظر همگانی
زیر بار رفتن، پذیرفتن، قبول کردن/داشتن، گوش کسی بدهکار بودن، تو کَتِ کسی رفتن
شدید
سرزنش
عصبی، زودرنج
نامنظم، بی نظم و ترتیب
سرعت مجاز در رانندگی
سرعت مطمئنه، سرعت مجاز ( در رانندگی با وسایل نقلیه موتوری )
با حفظ سرعت مجاز
رکود، وقفه، بن بست، صفر صفر
پا در هوا
وارد کردن، حکم دادن، محکوم کردن
عصبانی، آمپر چسباندن
کمک گرفتن
مصداق داشتن، دلالت کردن
گرفتن
با در اختیار داشتنِ
منابع با ارزش را یافتن
آماده شدن/بودن، مهیای چیزی/کاری بودن، تدارک دیدن
امیدوار، با انگیزه
شهر آبا و اجدادی
زندگی کردن، گذران زندگی کردن، زندگی را گذراندن از طریق چیزی
تشکیل پرونده، پرونده تشکیل دادن
وظیفه داشتن، موظف بودن
چه خبر؟ سلام، احوال محوال، چیکارا می کنی؟ ( من دیکشنری های انگلیسی رو زیر و رو کردم، اما معنی خوشوقتم و از آشنایی تون خوشبختم پیدا نکردم. در عوض یه ...
غرغره کردن ( آب نمک یا. . . . )
تقریبا همان، عینا همان
اداره، آژانس، سازمان، ارگان ( دقت بفرمایید این معانی ضمنی هستند و معنای اصلی همانهاست که در بالا گفته شد )
علاوه بر آن، از طرفی دیگر، از سوئی دیگر
لقب باشگاه پرسپولیس یا پیروزی تهران که پس از باخت شش بر سه مقابل استقلال در جام حذفی و دربی 93، به این تیم اعطا شد. تاریخ شش تایی شدن باشگاهِ پیروزی، ...
درتمامِ، در کُلِ
فریب خورده، تحت تأثیر قرار گرفته، تحریک شده
بازیچه کردن
پیشی گرفتن، جلو زدن، برتری یافتن، کلک زدن، رودست زدن، زرنگی کردن
می تواند مخفف Puerto Rico نیز باشد. به معنای پورتوریکو که ایالتی خودمختار تحت کنترل ایالات متحده امریکاست. یا در اشاره به مردم آن Puerto Rican به معن ...
موضع عمومی
تقسیم کردن، بخش کردن
تهیه
اهمیت دادن، ( یا درحالت منفی ) اهمیت ندادن، مهم نبودن، یه هیچ چیزِ خود نگرفتن، و مفاهیم دیگری که زننده است اما همگی از آن مطلع هستید و به دلیل رعایت ...
غلبه کردن ( بر مشکل، یا ناراحتی یا خشم )
استقبال کردن، خوشبین بودن
حل کردن، حل و فصل کردن، برطرف کردن، رفع و رجوع کردن ( مشکل، سختی، خصومت، درگیری ) درگیر شدن، پیکار کردن ( بین دو نفر، دو گروه و دسته و. . )
حل کردن، حل و فصل کردن، برطرف کردن، رفع و رجوع کردن ( مشکل، سختی، خصومت، درگیری ) درگیر شدن، پیکار کردن ( بین دو نفر، دو گروه و دسته و. . )
آه نداشت که با ناله سودا کند
مورد تنفر، مورد خشم، مغضوب
افسوس خوردن
چشم غره رفتن، پشت چشم نازک کردن، بد نگاه کردن، چپ چپ نگاه کردن
چشم غره رفتن، چپ چپ نگاه کردن، پشت چشم نازک کردن
به حالت تفکر چیزی گفتن، به فکر فرو رفتن و چیزی را بیان کردن
خیلی کم، بیش از حد کم، فوق العاده اندک
رفقای قدیمی، بچه های گذشته/قدیم ( گروهی از مردم که پایبند سنت ها و ارزشها و فرهنگ قدیمِ خاص مردم امریکا هستند، خصوصا مردم جنوب امریکا، که به همتایان ...
لغو دستور کردن، نافرمانی کردن، راه خود را رفتن، سرپیچی کردن
با جمع بندیِ، با درنظر گرفتنِ جمیعِ حالات
رفتار، عمل
دیه
ذره ذره فهمیدن
چشم به کسی/چیزی انداختن، برای اولین بار دیدن، تابحال دیدن
گرفتار کردن
حضور پیدا کردن، حضور داشتن، بودن
از مدتها قبل، خیلی وقت پیش
احساس یگانگی داشتن، احساس نزدیک بودن داشتن
چرکی، چرکین
غیر قابل تشخیص
مطلبی نوشتن ( به صورت چکیده )
بیش از حد مجاز، غیرقابل تحمل، تحملش سخت است
سر از پا نشناختن، کیفور شدن، کیف کردن
درحالیکه
ایجاد شدن
عقب راندن، پس زدن، جلوگیری کردن، مانع کسی/چیزی شدن، جلوی کسی ایستادن، جلوی کسی درآمدن
راست و ریس کردن، سر و ته چیزی را هم آوردن
خود را معرفی کردن، خود را ارائه کردن، آماده ی ورود به گروهی/باشگاهی/اجتماع خاصی شدن، تمایل برای مداخله داشتن
توافق کننده، کسی که روی چیزی/مطلبی/موضوعی توافق می کند
مسئولیت در سطح گروه، تقصیر در سطح گروهی
دادگاهِ استیناف، دادگاه فرجام خواهی، دادگاه تجدیدنظر، دادگاهِ بازانجامی ( دادگاهی که وظیفه ی رسیدگی به احکامی را دارد که مورد اعتراض یکی از طرفین قرا ...
دادگاه پژوهشِ دوم، دادگاه تجدیدنظر دوم، دادگاه استیناف دوم
از همه تکان دهنده تر
قصد، هدف
عاقبت، جمع ( عواقب )
درگیر چیزی شدن، علاقه مند شدن
از بختِ خوب، از شانسش، شانس آورد که
قطعی، موثق
پوکه، پوکه ی فشنگ ( علوم نظامی )
با التماس، با خواهش، متضرعانه، به حالت تمنا
خواهش کردن، التماس کردن
مزخرف، دری وری، شر و ور
از آن پس
رو زدن به کسی ( به منظور انجام خواسته یا درخواست یا طلب کمک )
برانداز کردن، برآورد کردن، سنجیدن
تمایل، علاقه
پیدا کردن، کشف کردن، یافتن، دیدن، تعیین کردن، مشخص کردن، معلوم کردن
همین الان، در حال حاضر
تعیین کردن
در مواردی همچون، گزارش و حکم دادگاه، ، ، معنای صادر کردن، دادن، اعلام کردن، منتشر شدن نیز دارد
اگر یک زمانی، اگر یه وقتی
خبر دادن، اطلاع دادن، آگهی دادن، مطلع کردن
به گردن کسی انداختن ( تقصیر، گناه، اشتباه، مسئولیت )
تماما بدون استثنا، کلا بدون استثنا
زیرِ بار نرفتن
گیج، آشفته، پادرهوا، مختل، معطل
در معیتِ
القا کردن
لاقیدیِ عامدانه، بی تفاوتیِ تعمدی، بی توجهی از روی عمد ( اصطلاحی حقوقی که به وقتی دلالت دارد که با بی توجهی، زندگی فرد یا افرادی به خطر انداخته شود، ...
بی بند و باری، شرارت، بی قیدی
به دور از احساسات
تحت کنترل در آوردن، خاموش کردن، فرونشاندن، منکوب کردن
مربوط به جایی/کسی شدن
عصای زیر بغل، عصای کمکی
سرسری گرفتن، قصور، اهمال، فراموشکاری فروگذاری، کوتاهی، بی توجهی، بی دقتی، فرویش، سهل انگاری
از کسی دستور گرفتن
درمان، مُداوا
حالت عصبی
ضایعه
مهیا کردن، تدارک دیدن، پیشبینی کردن
تدارک دیدن
وارد نیست ( حقوق )
وارد ( حقوق )
دقیق
دقیقا به این دلیل است که، درست به همین خاطر است که. . .
امکان پذیر کردن، مهیا کردن، آسان کردن، گشایش ایجاد کردن
و همچنین، نیز، و همینطور
پشت در پشت هم بودن، کنار هم ایستادن، منسجم شدن، یکپارچه بودن، متحد شدن
مصداق دقیق
جریان تأمین دلیل، اجرای درخواست ارائه مدارک ( حقوق ) مربوط به زمانی است که فرد یا گروهی از طرفین یک دعوی حقوقی، به حکم بدویِ دادگاه اعتراض وتقاضای فر ...
مفتخر
به پایان رساندن، تمام کردن، از پس کاری بر آمدن، بر کاری فائق آمدن
طلب کردن، درخواست کردن، خواستار شدن
قسر در رفتن، جا خالی دادن، جان سالم به در بردن
بی سر و پا
احضاریه دادن ( کاری که مأمور احضار انجام می دهد، اسناد حقوقی را به افراد ابلاغ می کند )
پایگاه، مخفی گاه
به طرز اسف باری، به طور تأسف باری، به طرزی تحقیرآمیز
به دور از انسانیت
گوشه گیری، اجتماع گریزی
علیل
دوست صمیمی، یارِ غار، رفیقِ گرمابه و گلستون
رفیق جینگِ من
راهروی لت و کوب، مسیر کتک زدن
کمتر از، قدری کمتر از، اندکی کمتر، نزدیک به
به منزله ی چیزی بودن، در مقام کاری بودن
جانشین، ولیعهد
به نحوی که جان را به خطر بیاندازد
حادثه
قسمت بالای پنجه پا، پش پا
به طرز خاصی
فانیندرا معنی جهانگرد نمی دهد، فانیندرا اسم خاص است و نباید ترجمه شود. اسم فردی که در کتاب زبان انگلیسی پایه هشتم آمده، فانیندرا یک اسم پسرانه ی هندی ...
کتاب راهنما
خونِ روی تَمپون
تلاش کردن برای چیزی، قصد چیزی را داشتن، در نظر داشتن چیزی، چیزی را به عنوان مقصود و هدف تعیین کردن
به بن بست خورده، گیر افتاده، مثل خر در گل گیر کرده
بی خیال شدن، منصرف شدن، ترک کردن، و همینطور: فرستادن فرد به جایی ناخوشایند، به جایی که عرب نِی انداخت
انتقاد کردن از کسی، ایراد گرفتن از کسی، به چالش کشیدنِ کسی
انتقاد کردن، نقد کردن، ایراد گرفتن، به چالش کشیدن
روند قانونی، فرآیندِ حقوقی
پیدا کردن ( حس، احساس )
جدا کردن، سلب کردن، گرفتن، طرد کردن، کنار گذاشتن، بیرون کردن
خود را ارائه دادن، خود را نشان دادن، مداخله کردن، احتمال حضور را برای خود فراهم کردن، فرصت ایجاد کردن، منتظر چیزی شدن، سعی کردن برای ورود به جایی ( ه ...
تحقیق کردن، بررسی کردن، پرسش کردن
به کرسی نشاندن
جنبه ی تلافی داشتن
آمار حضور غیاب ( در زندان، ارگانهای نظامی )
مسلّم، مُحرز
سؤِ نیت
سرپا
تداعی شدن
بیهوش شدن ( دراثر ضربه به سر ) از حال رفتن، هشیاری را از دست دادن
عادت نداشت که
غرامتی، خسارتی، مربوط به دیه
گستاخانه، افراط گونه، بی خود و بی جهت
معنای غرامت، خسارت، جبران مافات و همچنین دیه هم می دهد
مصائب ( جمع مصیبت )
هزینه بردار
آگاهانه، با سند و مدرک
غیرارادی
محبوس، تحت نظر، بازداشت، تحت کنترل
سر و کله زدن، معامله کردن
با التماس، با خواهش و تمنا
سیاه سوخته، سیاه زنگی، ( لزومی ندارد که در متون یا فیلم ها حتما آن را کاکاسیاه ترجمه کنید. می توان مواردی که پیشتر ذکر شد رو استفاده کرد. واژه ی کاکا ...
حداکثر، بالاترین
تضعیف روحیه شده
قاضی صلح، قاضی بخش
توپ را در زمین فرد دیگری انداختن، مسئولیت را واگذار کردن، به فردی دیگر محول کردن
جناب نجفیان با فرمایشتون کاملا موافقم. مثلا بنده خاطرم هست در سالهای نه چندان دور وقتی یه دروازه بان توپ رومی گرفت گزارشگر می گفت چه مهار زیبایی کرده ...
غیر مغرضانه
بحبوحه
در بحبوحه ی
دادگاه مسئولیت، محکمه تقصیر. ( دادگاهی در سیستم قضایی ایالات متحده امریکا که وظیفه ی آن تعیین مسئول و مقصرِ یک جُرمِ خاص است )
مختل کردن
دعوای گروهی، شکایت گروهی
از پس چیزی بر آمدن
به کار گرفتن، استفاده کردن، به کار بستن
تقصیر ( حقوق )
عبور کردن، گذر کردن، گذشتن، رفع اتهام شدن، قسر در رفتن
سُر و مُر و گُنده
فرار کردن از محاکمه/مجازات، قسر در رفتن
قصد داشتن، در نظر داشتن، مدنظر داشتن
ماترک
مقصر
از کوره در رفتن
به محضِ
رفتن به، عزیمت کردن به
به این مهمی
ترجمه ی تحت اللفظی آن �تلفن باتری دار� است
بنا را بر چیزی گذاشتن
به استناد به
در رابطه با، با درنظر گرفتنِ
مجهول الهویه ی زن/مونث ( وقتی اسم فرد و هویت یک فرد، خصوصا در رابطه با اجساد، قابل شناسایی نباشد به آن جِین دو گفته می شود. و اگر جسد متعلق به مرد با ...
مجهول الهویه ی مرد. ( وقتی اسم فرد مشخص نباشد از کلمه ی جان دو برای مرد و جِین دو برای زنِ مجهول الهویه استفاده می شود. خصوصا در کالبد شکافی و امور ج ...
پزشک قانونی
تحت کنترل داشتن، تحت مراقبت و نظارت داشتن/بودن
داخل کردن، فرو بُردن، فرو کردن، تو بردن
پیچ گوشتیِ چهارسو
به صورت قائم، ایستاده
عقب رفتن، عقبکی رفتن ( به صورت فیزیکی )
به شدت
دارو ( کوتاه شده ی واژه ی medicine )
یکی از مهمترین های آن، از بزرگترین مواردِ آن
بدون جزئیات، صرفا ضروریات
با بی تفاوتی
غیرنافذ
از درازکش، به نشسته درآمدن
پزشک متخصص
صندلی های هیئت منصفه
به کار گرفتن، استفاده کردن
مشاجره، جرو بحث، بحث و جدل، درگیری لفظی
آزار دهنده، ناراحت کننده
در آستانه ی
وزیر ورزش کنونی ایران، که مردم کشور از او به عنوان �پدر پرسپولیس� یاد می کنند بابای پرسپولیس ددیِ پرسپولیس ابوالبیرسبولیس
تصمیم گرفتن، به نتیجه رسیدن، تعیین کردن، مقرر کردن
علنی، به وضوح
اسب سواری ( گرچه سوارکاری مصطلح تر است، اما واژه ای جامع تر است ولی اینجا در معادل انگلیسی به عنوان اسب اشاره شده. سوارکاری می تواند به هر حیوان دیگر ...
همه می دانستند که، برهمه آشکار بود که، بر کسی پوشیده نبود که ( جهت ترجمه کردن درجمله )
تحقق بخشیدن
زدن، حمله کردن، کتک زدن، چک زدن، کشیده زدن
دست کسی را باز گذاشتن
رو به فزونی، درحال افزایش
اختیار، قدرت، نفوذ، رهبری، کنترل
دوباره گواهی دادن، دوباره تصدیق کردن
مُدام، سراسر
دادخواست ارائه مدارک
من حیث المجموع، از اساس، از بُن
عملی کردن
سرمایه دار، بودجه دار
سرمایه دار ترین، به بهترین نحو با بودجه تأمین شده، تأمین شده ترین از لحاظ مالی
با نفوذترین، پارتی دار ترین، گردن کلفت ترین
کسی که سرش به تنش می ارزد
لت و کوب
دبیرِ شخصی، منشی منفعت شخصی، ( کارمندی در دادگاه است که به افرادی که قصد دارند خودشان در دادگاه کار دفاعیه خود را انجام دهند، کمک و مشاوره می رساند ) ...
مختومه ساختن، سرو ته چیزی را هم آوردن، لغو کردن، کان لم یکن کردن
شدن، دچار شدن ( مثلا grew alarmed، نگران شد )
همیشه ی خدا، مُدام
مدام
وکیل مدنی
وکیل جنایی، وکیلی که به جرائم مجرمانه رسیدگی می کند، همچون قتل و تجاوز و سرقت و. . . البته عنوان وکیل جزا از همه مناسب تر است
تا آن وقت، تا این موقع
به هرحال، با وجود اینکه
تمشک. بلک بری به هیچ عنوان معنای شاه توت نمی دهد. معادل شاه توت در انگلیسی Morus nigra است
به هم ریختن
جابجا شدن، دست به دست شدن
شکایت
زمانی متشکل از، فرصتی، وقتی
سالن غذاخوری ( می تواند مختص به زندان، بیمارستان، دانشگاه، ورزشگاه و هرجای دیگری باشد )
برگه هایی که فرد شاکی یا متشاکی به دادگاه ارائه می دهد و دادگاه را از قصدش برای انجام کاری، مطلع می کند، مثل قصدنامه برای شکایت، قصد نامه برای گذشت ی ...
دادگاهِ مطالبات ( دادگاهی در ایالات متحده امریکا که وظیفه اش رسیدگی به شکایاتی است که از دولتِ فدرال می شود )
موفق بودن/شدن، کامیاب شدن، به موفقیت رسیدن
موفق بودن، به موفقیت رسیدن، کامیاب شدن
Juris Doctor - دکتری حقوق
مدرک دکتری حقوق
خیزش
تشویق کردن، ترغیب کردن، واداشتن، وادار کردن
مبتنی بر ایمان، مذهبی
اعتقادی
هر قدر، هر اندازه
بی رغبتی
باخبر شدن
اتاق انتظار، اتاق مراجعه کننده
به همراهِ، مسلح به، به وسیله ی، به کمکِ، با توسل به
با
مقرر، برنامه ریزی شده
چک زدن به صورت
چک زدن به باسن
به معنای کلمه ایست که با عبارت fuck در ابتدای آن شروع شود. معمولا در جمع های خانوادگی و رسمی و مؤدبانه به جای به کار بردنِ عینِ عبارت، از لفظ F word ...
مرکز توجه، موضوع اصلی بحث مردم
مرکز توجه، کانون توجه، موضوع اصلی بحث مردم
مرکز توجه، موضوع اصلی بحث عموم مردم
به طرزِ شدیدی، فوق العاده، به صورتی وحشتناک، بسیار زیاد، به طرز مفتضحانه ای
بوقلمون صفت
بلاتکلیف
به شکلِ تغییر ناپذیری، به صورتی غیرقابل تغییر
غیرقابل تغییر
از سر گیری، شروع مجدد
لغو شده، ملغی شده، منسوخ شده
به من بگو. اشاره به وقتی داره که طرف میخواد بگه متخصص اون کاره، قبلا تجربه اش کرده، یا از همه بهتر راجع بهش میدونه. به علاوه اینکه همه ی عباراتی که ب ...
مهار کردن، متوقف کردن، جلوی چیزی/کسی را گرفتن
تورو خدا اسم به این خوشگلی رو با اسمهای عربی، خرابش نکنید. امیر پارسا محمدپارسا، اصغرپارسا، جعفر پارسا، یوحنا پارسا. اگه عربی، اسم عربی بذار، اگه پا ...
برخلاف تصور عام مردم، قارپوز کلمه ی ترکی نیست. قارپوز واژه ی روسی است که ترکی از روسی وام گرفته است. قارپوز در روسی به معنای هندوانه است، البته کمی ت ...
احتمالا، ( حالتی که فرد در ذهن خودش نوعی اجبار را در احتمال، درنظر می گیرد. مثلا می گوییم: طرف باید خیلی از این کار عصبانی شده باشه، در حالیکه فقط نو ...
حقوقی
عالی پایه، عالی منصب
کسی را در کنار خود داشتن، پهلوی کسی بودن
بدجنسانه، شرارت آمیز، بدخواهانه، فتنه انگیز، شیطنت آمیز
گرفتن، مهار کردن، تحت کنترل در آوردن
گرفتن، گرفتار کردن، اسیر کردن
صادر کردن ( دستور، حکم )
خر و خرما رو با هم خواستن ( معادل صحیح خر و خرما است که بعضا ( پناه بر خدا ) خدا و خرما هم نوشته می شود )
هم خر را خواستن و هم خرما را
نهایت
از بعضی جهات، از جهاتی
صحبت از چیزی شدن
یارِ غار، مورد اعتماد
بررسی کردن
تحلیل کردن، زیرنظر گرفتن
ساختاری
تاکید
پذیرفتن، قبول کردن
تسلیم، جازده
پس گرفتن
در این رابطه، با این تفاسیر
غیر قابل برنده شدن
ممانعت
تا همین اواخر، از گذشته تا آن زمان، حتی تا آن موقع هم
قتل غیرعمد ناموفق
مجموعه
عجله کردن، به سرعت انجام دادن
تعجیل کردن، به سرعت هرچه تمامتر انجام دادن، درنگ نکردن، معطل نکردن
رسانه خبری
بی رحمانه
جمع شدن
بی گناه شناخته شدن، بی گناه
فراهم کردن
خاتمه دادن، مختومه کردن، لغو کردن/شدن
بخشش
اما، کماکان
قبولِ کارِ غلط
بزه، جرم، خطا
دست اول، دست نخورده
صادر کردن، حکمی را متوجه کسی/چیزی کردن
منصفانه، عادلانه، بی طرفانه، مغرضانه، جانبدارانه
غیرمنصفانه، ناعادلانه، غیربی طرفانه
بی طرفانه، غیر مغرضانه، غیر جانبدارانه
دیرینه
رد ( اتهام، مربوط به علم حقوق )
دیه
بی طرفی، منصفانه بودن، انصاف، بی غرضی
با این هدف که، با این دید که
فراهم کردن، ایجاد کردن
بازداشت، تحت نظر
پارا بیشتر از گلیم خود دراز کردن، ورود به کاری با وجود نداشتن مهارت در آن
ملاحظه کسی را کردن، لی لی به لالای کسی گذاشتن، هوای کسی را داشتن
معلوم کردن، مشخص کردن
سر به مُهر
علنی، آشکار
دست کشیدن، کوتاه آمدن، کنار کشیدن، بی خیال شدن، جا زدن، کم آوردن
مانندِ، مثلِ، همچون
افراطی
در خفا، پنهانی، بی سرو صدا
نفوذ کردن، فرو رفتن
همچون، به مثابهِ، مشابهِ
علنا، در ملأعام، به صورت همگانی
از بین بردن
استشهاد، استشهادنامه
اظهار داشتن، گفتن
واگذار کردن، سپردن، دادن، اختیار دادن
دارای رتبه ی بسیار پایین تر، خیلی مادون تر
تعارض منافع، تضاد منافع، ( به وضعیتی گفته می شود که بین منافع شخصی فرد مسئول و منافع عمومی مغایرت پیش می آید ) و او مجبور به انتخاب یکی از آنها خواهد ...
خارق العاده، اساسی
ارزشمند
با نگاهی به گذشته، در نگاه به گذشته، از دیدگاه امروز ( درباره ی گذشته )
با نگاهی به گذشته، در نگاه به گذشته، از دیدگاه امروز ( درباره ی گذشته ) ، در نگاه به عقب، عطف به ماسبق
پوشه سند، پوشه ی مدارک که در دادگاه به هیئت منصفه ارائه می شود
مرتب کردن، منظم کردن، سازمان دادن، ساماندهی کردن
جلو آمدن، قدم جلو گذاشتن، خود را نشان دادن، خود را معرفی کردن
از نو دنبال کردن، مجددا پی چیزی را گرفتن، بازبینی کردن
تعیین شده
به سختی از پس چیزی بر آمدن، به زحمت کاری را به پایان رساندن، موضوعی را با تلاش حل کردن
ارتشا
وقت کم، زمان کوتاه، زمان ضیغ
وقت
کم، کوتاه
اینطور به نظر می رسید که
نه گذاشت و نه برداشت ( بدونِ تعارف حرفی را زدن، رک و پوست کنده گفتن ) تعارف نکردن، چیزی را پنهان نکردن، علنا گفتن، بدونِ ملاحظه، بدونِ درنظر گرفتنِ م ...
با احتیاط رفتار کردن، هوای کسی را داشتن
با احتیاط رفتار کردن، هوای کسی را داشتن، لی لی به لالای کسی گذاشتن
با جدیت بیشتر به کار ادامه دادن، عزم خود را جزم کردن، اهتمام تام ورزیدن به کاری که از قبل درحال انجام بود
راه
جای گلوله، جای تیر
سینی های اسلاید ( عکاسی )
در تملک داشتن
حُسن
بحران عاطفی، ضربه روحی، ضربه احساسی، بحران روحی، فروپاشی روانی، انفجار عصبی
تخریب، از هم پاشی
جناب قاضی
از خیرِ چیزی گذشتن
نمایش دادن، ساختن
به این ترتیب، به همین دلیل، بنابراین
روی چیزی ضبط کردن ( روی یک نوار، فایل دیگری را ضبط کردن )
از روی چیزی ضبط کردن، تکثیر نوار، فایل، فیلم و. . .
درصددِ ارتباط برقرار کردن برآمدن، ارتباط گرفتن، تلاش برای جلب توجه/علاقه کسی کردن
عیارِ چیزی را سنجیدن
رفته رفته، کم کم، به مرور زمان، ( شروع شدن )
یکدفعه متوجه شدن، کاشف به عمل آوردن
تحت نظر گرفتن، کنترل کردن
مشکل تراشی کردن
درمورد، در رابطه به، نسبت به، درارتباط با
درمور، د نسبت به
اتهام وارد کردن
آنطور که از ظواهر امر پیدا بود
ذره ، قدری
کوتاه کردن
محدوده ی زمانی
کوتاه، کم
مزخرف، دری وری، مسخره
با شک و تردید
روزِ بسیار شلوغی داشتن ( خصوصا مشغول کاری دلچسب و لذت بخش بودن که حتی امکان صدمه زدن به فرد را هم داشته باشد )
روز شلوغ، روز پرکار
مهار کردن، جلوی کسی یا چیزی را گرفتن، حمله را متوقف کردن
تأخیر کردن، دس دس کردن، به تاخیر انداختن، منتظر گذاشتن، نگه داشتن، جلوی چیزی را گرفتن، ناموفق عمل کردن
قاطع، اثربخش
تعجبی نداشت که، همانطور که میشد حدس زد
بدونِ ملاحظه، بدونِ درنظر گرفتنِ مصلحت
شور گذاری، مشورت کردن
دلخور
سردبیر روزنامه که مسئول اخبارِ محلی است
سردبیر روزنامه که مسئول اخبارِ محلی است
اطمینان
همفکری، اتفاق نظر
نوپا
پاندورا در اساطیر یونان، نام اولین زن جهان بود که نامزد پرومنتئوس بود. بعد از اینکه پرومنتئوس از بهشت آتش را دزدید، زئوس خدای خدایان، درصدد انتقام از ...
پاندورا در اساطیر یونان، نام اولین زن جهان بود که نامزد پرومنتئوس بود. بعد از اینکه پرومنتئوس از بهشت آتش را دزدید، زئوس خدای خدایان، درصدد انتقام از ...
درگیر شدن، درافتادن
جنجالی
باقوت، بطوربرجسته، شدیدا، اجبارا، مشخصا، صراحتا، رسما، علنا، مطمئنا
لاپوشانی، پنهان کاری
دقت به خرج دادن، لی لی به لالای کسی گذاشتن
بدینسان
موسسه، سازمان ( درمعنای عام )
ادعانامه تنظیم کردن، ادعانامه را به هیئت منصفه دادن ( وقتی دادستان از هیئت منصفه برای یک جرم تقاضای کیفرخواست می کند )
تا جاییکه، به حدی که
درخور، برازنده
رهایی، نجات، بازیابی
باهدفِ، به نیتِ
نه گذاشت و نه برداشت ( بدونِ تعارف حرفی را زدن، رک و پوست کنده گفتن ) تعارف نکردن، چیزی را پنهان نکردن، علنا گفتن
تأییدکننده، تاکید کننده، تصدیقی
الحاقی
با تاکید بر
جان دوباره دادن، قوت دوباره گرفتن، مجددا نیرومند شدن
عازم جایی بودن، مهیای رفتن به مکانی بودن، آماده، شدن، قصد چیزی داشتن
دلخور، ناراحت، عصبی
نعمت، مزیت
فهمیدن، شست خبردار شدن
فرا، ورا، بیش از، بالای
فرا واقع گرایی
انگشت اتهام، انگشت اتهام را به سمت کسی گرفتن
بررسی کردن، شفافسازی کردن، روشنگری کردن
توضیح دادن، بررسی کردن، شفافسازی کردن
عقب نشستن، کنار آمدن
خشونت طلب، منتظر درگیری
راست می گی؟ نه بابا؟
به قطعیت، قطعِ به یقین، واقعا
نسبت به کسی تمایل داشتن، از کسی یا گروهی طرفداری کردن
رویارو
رفع کردن، حل کردن
راحت، خاطرجمع
تشکیل شدن
جدید ترین، تازه ترین، آخرین
تا مدتِ زیادی، تا زمانِ زیادی، تا مدت زمانی طولانی
به قوت خود باقی ماندن
پذیرشِ کیفرخواستِ پیشنهادی دادستانی توسط هیئت منصفه ( متضادِ no bill )
رد کردن، نپذیرفتن، مخالفت کردن ( رد کردنِ کیفرخواستِ ارائه شده توسط هیئت منصفه، به دلیلِ فقدان مدارک و شواهد و ادله ی کافی )
قتل شبه عمدِ مجرمانه
قتل شبه عمد، سهل انگاری که منجر به قتل گردد ( با قتل غیرعمد متفاوت است )
معاونِ سابق، مسئولِ قبلی
برملاسازی، افشاگری، لو دادن، جزئیات را معلوم کردن، عمومی کردن
دستِ پیش را گرفتن، پیش از کسی کاری را انجام دادن
به هرطریقی که بود، به هر نحوی بود
متوسطه اول ( معادلِ راهنماییِ سابق )
انبوه
به سمتِ
بند
آسیب شناس
دوربینِ روی اسلحه، دوربینِ تفنگ های دوربین دار
زیاده روی کردن ( مخصوصا در کاری نشاط آور ) ، افراط کردن
در قیاس با
کلید کردن، قُفلی زدن، توجه را روی چیزی گذاشتن
کم عرض تر، کوتاه تر، مختصر تر
کم کردن، کاستن، مختصر کردن، خلاصه کردن، باری از دوش برداشتن، کوتاه کردن
کوتاه کردن، مختصر کردن، کوچک کردن، باری از دوش برداشتن، کاهش دادن/یافتن
روی هم رفته
شدت
توجیه نشده، توجیه ناپذیر
بی پاسخ
نیامدن، توضیح ندادن، جوابگو نبودن
فضایی دیگر، مکانی دیگر
هجوم، هجمه
تا حد زیادی، به میزان زیادی
بازسازی کردن، صحنه ای را دوباره ساختن، شکل دادن
نقش داشتن
از چیزی سر درآوردن
خانه ی استخری، عمارتِ استخر دار، عمارتی که در آن استخر خصوصی قرار دارد
خانه ی استخر دار، خانه ی استخری
سرپرستی، کنترلی، زمامداری
گستاخانه، بی رودربایستی، بدونِ تعارف
صدالبته
به سختی و با مشقت پیشرفت کردن، جلو رفتن به کندی، موفق نبودن، به موفقیت نرسیدن، پیروز نشدن، توفیق نیافتن، نائل نشدن
خود را به خریت/خنگی زدن، مثل احمق ها رفتار کردن ( به منظور گردن نگرفتنِ مسئولیتِ کاری یا چیزی )
مضطرب شدن/کردن، باعث نگرانی شدن، آزار دادن
حقیقتا
با بی رحمی، با قساوت قلب، با سنگدلی، با خونسردی و بی تفاوتی
دست به یکی کردن
از روی ترس، با ترس و لرز
دهشتناک
حدقه ی چشم، فرورفتگی سر که چشم در آن قرار گرفته است
پاره پوره، ریز ریز
قانونی
فرضی، بالقوه
فرخنده
یادگاری
تک گلوله
سوژه
جمعِ سرنخ، راهنما
معروف
سوراخ سوراخ، کُت کُتو ( در گویش کرمانی )
تحقیقاتی
فشنگ دارای مرمی
صراحتا، رک و پوست کنده
طبقِ، بر اساسِ
یکمرتبه، یکهو
از همه بدتر، از همه افتضاح تر، از همه نحس تر و شوم تر
تأیید کردن
قطر داخلی لوله ی سلاح، کالیبر ( در انگلستان، در امریکا فرق دارد )
آتش کردن، شلیک کردن، تیرانداختن ( با اسلحه )
انجام دادن، عمل کردن، مرتکب شدن
سینیِ اسلاید ( مربوط به عکاسی )
مثل قبل در آوردن
طبق شماره، بر اساس شماره بندی، شماره بندی
از لحاظ عددی، بر حسب شماره بندی، طبق شماره گذاری
رده پایین تر، مادون
آیینی
نچسب بودن ( رفتار )
دستورالعمل
زیردستان، مادون ها، افرادِ زیرِ دست
مادون، کسی که رتبه ی پایین تری دارد، متضاد ارشد
دخیل بودن، دست داشتن، دخالت داشتن، ورود کردن
اجرا، ایجاد
اجرا کردن، ایجاد کردن
رده بالا، درجه بالا
جسم پرتابی، اجسام پرتاب شدنی یا پرنده
گروهی از، دسته ای از، آنهمه، مقدار زیاد، آن میزان
ادعانامه ( توسط وکیل مدافع دولت یا دادستان یا بازپرس به هیئت منصفه تسلیم می شود )
مدرک مسلم، مدرکِ مُحرز، دلیلِ بی چون و چرا، اثباتِ بی اما و اگر ( مدرکی که به هیچ عنوان نمی توان آن را رد کرد )
محرز، بدونِ اما و اگر
به صورتِ تکی، جدا از سایرین، جدا از بقیه
در شوک فرو رفته
نهایتا، در نهایت، خونه ی پُر
برهم خورده
کنترلی
مساوات عدالت در برابر قانون، مساوات/برابری در برابرِ/نزدِ قانون ( عنوانی که بر سردرِ دیوانعالیِ ایالات متحده نقش بسته است )
مساواتِ عدالت
نگاه انداختن
با جزئیات شرح دادن، مو به مو گفتن یا نوشتن
شدید، حاد، پر تنش
پنهان کاری، پنهان سازی
برعلیه کسی اقدام کردن
فکر کردن، خیال کردن
مثلِ، مانندِ، همچون
بررسی سوابق، تحقیق درمورد سابق
صمیمانه، دوستانه
غیرمستقیم
حالت، برخورد
اعطا کردن، بخشیدن، اهدا کردن، برآوردن، واگذار کردن
محکوم کردن، محروم کردن
سرهم بستن، سوار کردن
مهیا کردن، برنامه ریزی کردن
برنامه ریزی شده، معین شده، تعیین شده، مهیا شده
ازقبل تعیین شده، ازپیش مهیا شده
شیوه، فراروند، گواسه، روال، اسلوب عملکرد، پردازه
غیر معین، غیر مفروض، نامعلوم
به طرزِ غلطی، غیرِ دلخواه
کسب کردن
هنرور، پیشه ور، صنعتگر
غیراصلی، تحت الشعاع
جلو کسی سبز شدن، سر راه کسی خف کردن، خفت کردن
به طور دقیق، به طور کامل
بیش از پیش، به طور روزافزون، با افزایش، پیوسته بیشتر
راضی کردن، مجاب کردن
بدون آمادگی، نسنجیده
نامیسر، فراهم نشده، نسنجیده، نامجهز، بی تدارک، بی تجهیز، بی پشتیبانی، بدونِ آمادگی
در یک جا، در یک نمونه، در یک مثال
پیشبُرد
برابر، مقابل، جلو
وادار، پذیرا، مجاب، قانع
به صورتِ روبه رشد، به حالت رو به افزایش
برهم زنی
خراب کردن، ازبین بردن، متوقف کردن، تخریب کردن، به هم زدن
محاسبه
زیرآبی رفتن ( نه به معنای شنای زیرآب، به معنای دزدکی و زیرِ رادار حرکت کردن است )
محکم، قوی، قاطع
از جایی برداشتن و به جای دیگری گذاشتن، جابجا کردن، تغییر دادن
ایجاد شدن برای، تنظیم شدن برای، برای چیزی ساخته شدن
ایجاد موقعیتی که با شکست همراه باشد، محکوم به نابودی، محکوم به شکست بودن
به عقیده ای خاص رسیدن، باوری خاص پیدا کردن، به نتیجه رسیدن، متوجه شدن، به درک رسیدن، به باور رسیدن
سنگ اندازی کردن، مشکل سازی کردن
کلیدی
به پایان رسیدن، به اتمام رسیدن، خاتمه یافتن، بسته شدن، مختومه گشتن
در بحبوحه ی، درخلالِ، در زمانِ
به مشکل خورده، بازداشته شده، ممانعت شده
زیاد
رنجاندن
بعد از آن هم
در شوک بودن، گیج ماندن، به طوریکه انسان از عمل باز بماند
صحبت
حدودِ ، دور و برِ
من حیث المجموع، از هر نظر
به طور اقراری، مسلما، درواقع، درحقیقت، به گفته ی خود، به اقرار خود
گریزگرانه، گریزآمیز، طفره آمیز، گریزجوی، گریزجویانه، ( آنچه که به سختی گیر می افتد ) دیر گرفتار، دیرگیر، گریزپای
واقعی، حقیقی
موجود، حی و حاضر
حاضر
فن آوری
بی اثر، خنثی
بی نتیجه، بیهوده، بی اثر، بی فایده، غیر موثر
از روی ناچاری، به ناچار، ناچارا ( البته ناچارا ترکیب غلطی است، چرا که ترکیب ناچارِ پارسی با الف و تنوین عربی کاربردی غلط است )
شوک، اضطراب
به دفعات، بارها، مکررا، به تعداد زیاد
بسیار زیاد، اکثرا، به خوبی، مکررا، به دفعات
به دفعات، بارها، مکررا، بسیار زیاد
بسیار زیاد
کارآمدی
درباره ی، راجع به، برای
قرار و مدار گذاشتن
مشکل
رفع کردن/شدن
جا زدن، نظر را عوض کردن، حرف را تغییر دادن
به خواست خود، با دل و جان
خطری
خود را متهم کردن، گناهکار نشان دادن خود ( زمانی که شاهد در دادگاه، حرفی را می زند یا عملی انجام می دهد که اتهامات متوجه ِ خودش می شود )
دست کشیدن، تسلیم شدن، بی خیال شدن
ایمن، تحت حفظ
تقصیر، گناه
خودداری از مصونیت، امتناع از معافیت، صرفنظر از مصونیت ( به مواقعی گفته می شود که یک شاهد، پیش از شروع دادگاه سندی را امضا می کند که به موجب متمم پنجم ...
متمم ( حقوق )
به معنای چیزی بودن
چشم پوشی، کناره گیری
بخشش، عفو
ممانعت، جلوگیری، سنگ اندازی
لفت دادن، معطل کردن، این پا و آن پا کردن
بلند مرتبه، رده بالا
نوشته
شکستن قسم
وارد کردن/شدن
فرمانده کل، مدیر کل، ( کسی که ناظر یگان های تابع و مشابه زیردست است )
اعتراف کردن، اذعان کردن
زدن به چاک، خود را خلاص کردن
جلوگیری، ممانعت
طفره رونده
بحث برانگیز
چندک زده، گرد شده، خود را جمع کرده
به اعتراف خودش، به گفته ی خودش، معترفا، اقرارا
درواقع، درحقیقت، به گفته ی خود
به اعتراف خودش، به ادعای خودش
ساچمه زن، ( با تفنگ ساچمه ای یا بادی فرق دارد. سلاحی که با فشنگ حاصل از ساچمه و سرب و پاره های فلزات دیگر تغذیه شده و پس از شلیک بدونِ هدف دقیق، به ص ...
از روی دقت، از سر وسواس، از روی احتیاط
کناری، بغلی، بغل دستی، کنار دستی
ادامه یافتن، دوام آوردن، باقی ماندن
فرمانده، مسئول
پیچ و تاب دادن، آب و تاب دادن، آسمان ریسمان بافی، سرهم کردن، ماستمالی کردن، ماله کشی کردن
گرفته، رسیده، نائل شده ( گذشته )
دست یافتن، رسیدن
رسیدن
سخت تلاش کردن
پنهان کردن، مخفی کردن، جاساز کردن، صدای چیزی را در نیاوردن، ماستمالی کردن، ماله کشی کردن
سرزنشگر، نکوهش گر، ایرادگیرنده
اتهام برانگیز، متهم کننده
سرزنشگر، نکوهشگر
احمق، سبک مغز
سابقه ی رادیویی ( مجموعه پیامهای ارسال شده و دریافت شده )
فرمان
کشتن، کشتار
دست اندر کار بودن، دخالت داشتن
مستلزم، دست اندر کار
پوکه خالی، پوکه منفجر شده ( بعد از شلیک گلوله مرمی از سر فشنگ جدا شده و به سمت هدف می رود، و بدنه ی فشنگ که جایگاه باروت است، که با نام پوکه شناخته م ...
متوقف کردن، دست کشیدن، بی خیال شدن، بس کردن
بی خیال شدن، بس کردن، ادامه ندادن
تأثیرگذار، اثرگذار
به این ترتیب بود
لآبالی
افسر عالیرتبه، افسر درجه بالا
گُل درشت
مبنی بر اینکه
مبنی بر اینکه، که نشان می داد
غسّال، مسئول کفن و دفن، مأمور تدفین
مسئول کفن و دفن، مُرده شور
غسالخانه، موسسه تدفین
فرو آمدن، پایین آمدن، فرود آمدن
ناگهانی به جایی رفتن، هجوم بردن، سر کسی/جایی خراب شدن
خراب شدن سر کسی یا جایی
هدایت کردن/شدن
براین باور بودن، معتقد بودن
معافیت از مالیات
آنقدر ها، مثلِ آن ( درمقام مقایسه بین دو چیز )
آنقدرها
دقیق، واضح
چشم باز کرد و خود را . . . دید
مفتخر، بالنده
اصلا، به هیچ وجه، نه حتی یک ذره
دستگیر شدن ( به معنای گرفتن، متوجه شدن، نه بازداشت شدن )
تکنسین ها
تکنسین، متخصص فنی، کاردان، کاربلد
جستجو کردن
گیج کننده، بغرنج، سخت
ثبت ورود و خروج تجهیزات، خودروها و کارکنان ( علوم نظامی )
عجیب و غریب، بیش از حد عجیب، چیزی که باور آن سخت باشد، خیالی، خیال پردازانه
عاری
هدف
تحلیل، بررسی، تجزیه
گفتن
آب و تاب، جزئیات، ریزه کاری ( درسخن و کلام )
خیلی، زیاد
مشهود، علنی، واضح، تابلو
نشردادن، ترویج کردن
تحت پیگرد قرار دادن، تحت تعقیب قرار دادن، به دادگاه کشاندن، شکایت کردن
ممنوع، محدود
هنرور، پیشه ور، صنعتگر
موردی
به چالش کشیدن، مورد بحث قرار دادن
ترسیم، توصیف، شرح، توضیح
متوقف کردن، تداخل ایجاد کردن، مداخله کردن، مزاحم شدن، برهم زدن، جلوی کسی را گرفتن
موانع
بزرگنمایی شده، اغراق شده
تحت الشعاع قرارگرفته، جانبی شده، ( از حالت اصلی خارج شده )
تحت الشعاع قرار دادن
حاصل، ماحصل
هولناک، فجیع
بی رحمی، بی عاطفگی، ظلم
آن هم ( وقتی که ) ، ( برای بیان تعارض بین دو جمله )
رحمت، عطوفت، مهربانی، رأفت
رأفتِ اسلامی
کار اخلاقی، عملکردی از روی وجدان
متهم، خوانده، به دادگاه خوانده شده، ( کسی که رسما مورد اتهام قرار گرفته باشد )
تقدیر کردن، حمایت کردن
عفو، بخشش
رایگان بودن چیزی، مهمان کردن کسی
شدیدا
معاون
معاون مدیر، جانشین رئیس
مدیر
مفید، سودمند، بخشنده
جلسه تأیید صلاحیت، تعیین صلاحیت یا وضعیت نامزدها برای انتخابات ( که توسط مجلس سنا ایالات متحده برای گردآوری اطلاعات در مورد نامزدهای مختلف برای مشاغل ...
دقیقا، قطعا
مقداری از چیزی، پیشنهاد دادن، تلاش کردن، درخواست کردن
سرتاسر، سراسر، به کلی، یکسر، کُلا، تماما
ختم شدن، برگشتن
تغییر عقیده ی سریع، نظر را برگرداندن، تغییر رویه ناگهانی
افتضاح، فاجعه
بر این اساس، به این ترتیب
موفق شدن، برنده شدن، مرتبط کردن، نسبت دادن، منسوب کردن، وابسته کردن، حمل بر چیزی کردن
دلخوری
نقطه دید، جایی که بتوان آن را دید
به طرز بی اثری، بدون نفع و سود، غیر سازنده، دارای نتیجه ی معکوس، برخلاف انتظار، به طور بی نتیجه ای، به شکلی دور از انتظار، به طوری که مانع پیشرفت شود
فایده ای نداشت، بی نتیجه بود
بدون سود، غیر مؤثر
اثر گذاری، تأثیر گذاری
بسیار زیاد، خیلی زیاد، شدیدا، به شدت
بسیار زیاد، خیلی زیاد
زیاد اصرار کردن، زیاده روی کردن
زیاده روی کردن، زیاد اصرار کردن
رد کردن، مخالفت کردن ( حقوق )
طرح زخم، الگوی زخم ( کالبدشکافی ) مربوط به جای زخم گلوله است
شوکه شدن
عصبی، خشمگین، ناراحت
تعداد زیادی، بسیاری از
مدنی، در ارتباط با حقوق مدنی، چیزی که به حقوق مدنی مرتبط باشد
تعیین کردن، معلوم کردن، مشخص کردن
رنج
واکنش نشان دادن، به کسی توپیدن، مقابله به مثل کردن ( به طرز خیلی شدید و سخت ) دفاع کردن، در دفاع از کسی رگ گردن باد کردن، با شور و شوق به رقابت برخا ...
طعمه، قربانی، آسیب دیده، گرفتار
شدید، زیاد، سخت، دردناک
هدف چیزی بودن
حرفه ای گری
تیررس، معرض
عصبی، ناراحت، عصبانی، ترسیده و مرعوب
دلهره آور، مایه دلهره
روبرو شدن، مقابله کردن، به مقابله برخاستن، در برابر چیزی قرار گرفتن، سرو کله زدن، بحث کردن
محدود کردن، گرفتار کردن، گیر انداختن
شکل دادن، ایجاد کردن
به خطرانداختنِ بی ملاحظه، نسنجیده به مخاطره انداختن ( عنوان یک جُرم در حقوق جزا )
به خطر انداختن، تحت ریسک قرار دادن
بی مبالاتی در رانندگی ( اصطلاحی است مربوط به راهنمایی و رانندگی و با بی احتیاطی تفاوت دارد )
پذیرفته شده، تأیید شده، قطعی
به زمین انداختن، ( کُشتن )
اعدام کننده، مأمور اعدام
بی نفع، بدون منفعت ( کسی که از انجام یا عدم انجام کاری نفعی نمی برد، در نتیجه در کار/قضاوت/. . . انصاف نگه می دارد )
به طوری که بتوان آن را نشان داد
عصبانی، خشمگین، ناراحت
تصویری، مربوط به عکاسی و تصویر برداری
با تلاش زیاد، بصورتی جدی
تغییر دادن، عوض بدل کردن
به خودیِ خود
قاب تصویر
خالی شده/کرده
به طرفِ، به سمتِ، به جهتِ
مورد ادعا، خواسته شده
درک کردن
چاپ شده، ظاهر شده ( عکاسی )
ظاهر کردن و چاپ عکس
مجموعه ی گردآوری شده، ستِ جمع شده
مقصر نشان دادن، گناهکار کردن
مدارک بصری، شواهد دیداری، ( مدارکی همچون عکس و فیلم و ویدئو که قابل دیدن است ) با مدارک عینی یا ملموس تفاوت دارد
شکایت کردن، گله کردن
کم کردن، سانسور کردن
از آن هم بدتر، از آن هم شوم تر و نحس تر، از همه افتضاح تر
به طرز بدی، به طرز نحسی، به طرز شومی
ابدا، اصلا ( در معنای منفی )
انگولک کردن، تغییر دادن
انگولک شده، تغییر داده شده
دلمشغولی
افزون بر، علاوه بر
هیچ یک از اینها
بررسی دقیق، اندازه گیری اساسی و راه گشا
بررسی
سابق بر این، تا آن زمان
متداول، جاری
تحویل دادن ( سلاح و یا غیره در علوم نظامی )
درست کردن، ایجاد کردن، به وجود آوردن
تحویل دادن، منتقل کردن
شلیک شده
یا مثلا
تحویل دادن
ثبت کردن، سابقه زدن، وقعه نوشتن ( علوم نظامی )
موثق
مجرمانه
احتمالا
در کمترین حالت
توجیه کردن
بخش، تعداد، گروه
معیوب، مشکل دار
ضابط قضایی
انباری
تعارض، تضاد
بر باد دادن
ظواهر
تعدادی، مجموعه ای
مأمور ( ان ) قانون، نیروی اجرای قانون
آش و لاش کردن
فاصله، حدفاصل
ترسیده، آشفته
ترسیده، نگران، آشفته
در
ایستادن، سرپا شدن
شوم، نحس، بد، جهنمی، لعین
سخت تلاش کردن، جدیت به خرج دادن و ( به صورتی عامیانه تر ) دهن خود را سرویس کردن، پدر خود را در آوردن
آبکش کردن
به شدت
نفع بُردن، سود کردن، استفاده ی چیزی را بُردن
ناراحت کننده
گزارشی/صدایی/فیلمی که چیزی را علنی می کند
افشا کردن، گزارشی که چیزی را علنی می کند
بازداشتی، تحت نظر
گردن گرفتن، قبول مسئولیت کردن
موضوع نگران کننده این بود که، مشکل اینجا بود که، مسئله این بود که، نگرانی اینجا بود که
نگران کننده، مشکل ساز
به طرز نگران کننده ای
باری به هرجهت
دور از مرکز، دور از چیزی که مدنظر است، دور
ناگزیر
در ادامه
شروع به کاری کردن، اقدام به کاری کردن
به دردسر انداختن
ضرس قاطع
حمل کردن ( سلاح )
به قطع، به یقین، به ضرس قاطع
فهم عمومی، شعورِ عامه
حتی باز هم، با این وجود حتی، حتی با وجود اینکه، با این حال حتی، حتی هنوز هم
به همان اندازه، همچنین، همانقدر که ( برای مقایسه بین دو چیز )
ترک اعتیاد
اظهار داشتن، درمیان گذاشتن
غیر قطعی
جمع کردن، نتیجه گیری کردن، الحاق کردن
جمع آوری کردن، گردهم آوردن
فقدان، نبود
غیرت مندانه، با همت
ذاتا
آشکار کردن، اظهار داشتن، اظهار کردن، تشریح کردن
علنا
خود را درگیر چیزی کردن، به چیزی علاقه نشان دادن
با ناراحتی
با وجود اینکه، اگرچه
گمشو بابا، بپیچ بابا، خفه شو
در وسطِ، در دلِ، در مرکزِ، در قلبِ
داغ، ( خبر داغ )
خواستن، تمایل داشتن
پرونده های مدنی، شکوائیه ( شکایت ) های مرتبط با حقوقِ شهروندی ( حقوق )
تجاری، بازرگانی
در آن زمان ( اگر متن مربوط به گذشته باشد )
دعوای تجاری، حقوقِ مربوط به شرکت های بازرگانی
چند مرده حلاح بودن، توانایی را محک زدن، امتحان کردنِ خود
نمی دانم که آیا، مانده ام که آیا
ولم کن، برو پی کارت، بی خیال ما شو، برو گمشو بابا
پادگان آموزشی
بدونِ اظهارِ ندامت، بی پشیمانی، بی شرمندگی
با عرض معذرت، باعرض شرمندگی
دلیل، سبب، علت، هدف
در این راستا، به آن منظور
اثبات شده، تأیید شده، تأکید شده، تصدیق شده
اصطلاحی حقوقی در دادگاه های امریکا ( دستوری است که به دادگاه اجازه می دهد حُکمی که صادر کرده را اصلاح نماید ) حکم اصلاح. دستور اصلاح
به زعمِ کسی، به نظرِ کسی، از نظر کسی، به عقیده ی کسی
افشاگری، برملاسازی، پرده دری
پرداختن به کاری/چیزی، رسیدگی کردن
افشاگر، آنتن
به شدت، قویا، به صورتی جدی
از همه مهمتر
بدنام
بی برو برگرد
به سلامتیِ کسی نوشیدن، ( معمولا جام ها را بالا می گیرند و حرفی درخصوص کسی می زنند و بعد همه با هم به سلامتیِ آن فردِ نامبرده، نوشیدنی الکلی شان را سر ...
ذکر کردن، نام بردن
محول کردن، ذکر کردن، نام بردن
برای تحقق چیزی تلاش کردن، سعی کردن، مجاهدت کردن، خواستارِ چیزی شدن، درخواست دادن، اصرار کردن، فشار وارد کردن
مسئله اینجا بود که، موضوع مهم این بود که، از همه مهمتر اینکه، موضوع این بود که
تصدیق کردن
نجات یافتن، رها شدن
با احتسابِ
مخالف
پذیرفتن جُرم توسط متهم یا وکیل او به منظور تخفیف در مجازات، معامله و توافق با دادستان را می گویند
تشویق، اصرار، خواست، تاکید
به خاطر اعتماد به نفس زیادی بند را آب دادن، با غرور بیجا دچار اشتباه شدن
قُپی آمدن، خالی بستن
سرخوش، با شور و شوق
داشتن، همراه داشتن
یک سویه، یک طرفه، یک جانبه
به غیر از، صرف نظر از
به جُز، به غیر از
اهمیت پیدا کردن، به بحث اصلی تبدیل شدن، نُقل مجلس شدن
اطلاع رسانی، پیام رسانی، بیانیه
تمهیدات، تدابیر، استراتژی
جنجال، درگیری
رسیدگی کردن، مهیا کردن
استعداد، نظر را جلب کردن، توجه جلب کردن
میلاد ریشه ی پارسی داره. در زبان شیرین پارسی معنای ( تولد ) نمی ده. تو فارسی یعنی ( پسرِ خورشید ) در عربی یعنی ( ولادت )
مصلحت اندیش
کل کل کردن، کلنجار رفتن، رو مخ کسی رفتن، رو اعصاب کسی رژه رفتن، عصبی کردن، سر به سر گذاشتن
وارد کردن، تلفیق کردن
عزیزِ دل، نفس
بی بروبرگرد، مطلق
به حال خود رها شده
نکوهش، عتاب، ملامت
نکوهش، ملامت
صحبت کردن، اعلام کردن
دارای وجهه اجتماعی کمتر، کم تر معروف
به پای، به حسابِ، به هزینه ی
نادیده گرفته، اغماض کرده
مداخله کردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، در بحث شرکت کردن
به باد انتقاد گرفتن، حمله کردن
بهانه آوردن، پُشت کردن
اذیت کننده، زجر آور
دشوار
ابرو بالا انداختن در اثر نارضایتی یا تعجب. ناراحتی خود را نشان دادن
رابطه
صداقت به خرج دادن، افکار را مطرح کردن
تحت تأثیر قرار گرفته، مجذوب، خرسند شده، خوشایند آمده
نام قدیم باشگاه �استقلال تهران�
مجذوب، احساساتی
به صورتی جامع تر، به نحوی عمومی تر، به شکلی گسترده تر
قائله
به سمت کسی/چیزی/جایی رفتن
روشن اندیشی، تفکر، طرز فکر
تحلیل گر
مجذوب، جذب
بهت زده، مات و مبهوت، انگشت به دهان
خاطره، ذهنیت، تصویری که در ذهن می ماند
منتسب به
جستجو کردن، به دنبال چیزی گشتن، به اطراف نگاه کردن، تحقیق کردن، بررسی کردن، تفتیش کردن
دوباره شکایت کردن، دوباره به دادگاه کشاندن، طرح دعوی مجدد، تعقیب مجدد
فایده داشتن، فایده رساندن، حسن داشتن
روش، طریق
بدرفتاری
شلیک کردن، خروج گلوله از اسلحه
با ترس و لرز
در فرصتی دیگر، در زمان دیگری
بسیار نگران شدن، خیلی دلواپس شدن، شدیدا دلشوره گرفتن
پایه سرُم
درب و داغون
باتوم، تونفا
افسرده، دپرس
کوتاه آمدن، کنار آمدن، بی خیال شدن
علنی
قدرت دهنده، توانمند کننده، توانایی دهنده
نازیدن
مسیر زندگی، راه و روش زندگی
راه و روش، خط مشی، دستورکار
بسیار زیاد، به شدت
الکل قاچاق، مشروبات الکلی قاچاق
اعتماد متقابل، آشنایی، دوستی
خواسته، کار
( هوا ) خوردن، استشمام کردن
یا خدا!
خط مشی
اسم مستعار
آموزه ها، تعالیم
اعدام با صندلی الکتریکی
فکر کردن, دیدن, درنظر گرفتن ( کسی نسبت به خود ) ، چشم باز کردن و دیدن
معاشرت کردن، همراهی کردن، نشست و برخاست کردن
درمانده
سگدونی
نادیده گرفتن، بی توجهی کردن، انجام ندادن، مسامحه کردن
مرز بین دو ایالت، مرز بین دو استان ( مرز داخلی درون یک کشور )
بی اطلاع، بدون اطلاع، بی خبر
خدمات خودرویی
رعیت، برزگر، کشاورزِ مستآجر ( کشاورزی که صاحب زمینی که در آن کشاورزی می کند، نیست و بخشی از محصولش را به عنوان اجاره زمین، به صاحب زمین می دهد )
همبند، زندانیِ هم رده، هم تراز
فهرست، ( فهرست پرونده هایی که دردادگاه در نوبت رسیدگی قرار دارند )
پیش از همه، قبل از هرچیز، نخست آنکه، اول اینکه، اول از همه، پیش از هر چیز
رده بالا، عالی رتبه
تکلیف، امورات محوله، اقدامات لازم
سرسختانه، با تلاش و کوشش، مُصِرانه
مثلِ، مانندِ، همچون، همانند
باز داشتن، منصرف کردن، جلو را گرفتن
هنوز مانده بود، ( انجام نشده بود )
متعهد به چیزی بودن، مقید به کاری بودن
مقید
کُلی
مجبور کردن، خواستن
به تأخیر انداختن، با مشکل مواجه کردن
تنظیم شدن/کردن
اطلاعیه، تراکت
اعلامیه، اطلاعیه
اطلاعیه ها، اعلامیه ها، آگهی ها
استفاده از رسانه برای اثر گذاری روی افکار عمومی
در نوبت قرار داشتن
در بسیاری از موارد
متفق القول
شکست دادن
احساساتی شدن
گریان
به گریه افتادن
حلاجی کردنِ ( یک گفته )
مدیر، متصدی، مباشر، سر کارگر، سرتیم هیئت منصفه
نفس بریده، شدیدا خسته
تفسیر، شرح، تشریح
ایمن، امن
کنار گذاشتن، متوقف کردن، کنارزدن، خارج کردن
ثبات، امنیت، آرامش
جدا از سختی ها، فارغ از مشکلات
به اجرا گذاشتن
جز به جز، تفصیلی
بی تعهد، باری به هرجهت
باحال، تو دل برو
با این حال هنوز هم ( وجود دارد، صادق است ) ، این جریان باقی ماند
شجاعانه، جسورانه
خونسرد، ریلکس
ترسیده، ناامید، نگران، تحت تأثیر قرار گرفته، مأیوس، ناامید
انجام شد
شریرانه، شرورانه، بی رحمانه
جمع بندی
پایه ریزی کردن، برپا کردن
به سرانجام رساندن
منوطِ به، وابسته به، در گروِ
شکوائیه
ناباورانه
به طرز ناباورانه تری
عفو مشروط گرفتن
گروهی از مردم، دسته ای از مردم ( که برای کسی یا جایی کارِ یکسانی را انجام می دهند )
به نظرِ، به عقیده ی
لغو شده، توقیف شده، ملغی، بسته، پنهان شده، مختومه
از زمانِ ، از وقتی که، از موقعِ
تعارض، تضاد
چکیده، فشرده، گزیده
به وجود آمدن
در پی بودن، در ادامه بودن، بعد از چیزی بودن
هیجانی
در آن موقع، در آن وقت
در آن زمان، در آن وقت، در آن موقع
جاندار، انسان زنده
ظاهر کُلی
هدف
با، همراهِ، به همراهِ
شور و شوق، کشش
احساس کردن
زجر
دوست داشتن، خوش آمدن
خیلی سنگین، کاملا جدی
بدون در نظر گرفتن حواشی، جدا از سایر مسائل
شکستن
به فکر فرو رفتن، خشک زدن ( فلانی خشکش زد ) ، جا خوردن، شوکه شدن
در رابطه با، مربوط به، با درنظر گرفتنِ، دربابِ ، درموضوعِ
پیاپی، پشت سر هم، بدون توقف، پی درپی
سریع بلند شدن
بلند شدن، ایستادن، سرپا شدن
خون به جوش آمدن، کُفری شدن
خون به جوش آمدن، یک مرتبه عصبانی شدن
پدیدار شدن، پیدا شدن، شکل گرفتن
نشان دادن، به نظر آمدن
خیلی راحت کار پیدا کردن، به چیزی خوردن، برخورد و تصادم داشتن، ناخواسته باکسی ملاقات کردن
سَرِ، طیِ ، به هنگامِ
درگیر شدن، دنبال دردسر گشتن
شاهد شگفتی ساز، پدیده شاهد، شاهد غافلگیر کننده ( شاهدی که در دادگاه همه چیز را تغییر داده و ورق را بر می گرداند )
رای مستقیم، حکم مستقیم ( اشاره به زمانی دارد که قاضی متوجه می شود هیئت منصفه نمی تواند به خودی خود تصمیم بگیرد و در نتیجه خودش مستقیما اقدام به صدور ...
رای سازشی، حکم مصالحه ای ( به حکمی گفته می شود که اعضای هیئت منصفه یا داوران، در صدور حکم به اتفاق نظر کامل نرسیده باشند و با مصالحه رأی دهند. یعنی ه ...
مستحق چیزی بودن، سزاوار و لایق و شایسته ی چیزی بودن
مستحق چیزی بودن، سزاوار و لایق و شایسته ی چیزی بودن
از همه لحاظ، از هر نظر، از همه جنبه ها، از همه جهت
از همه نظر، از همه جهت، از هرشکل
از همه لحاظ، از همه جهت
بی گناهی خود را نشان دادن، اثبات برائت کردن، اعاده حیثیت کردن، بی گناهی خود را ثابت کردن
تعیین کردن، گزیدن
برگزیدن، تعیین کردن، به اتفاق نظر رسیدن، انتخاب کردن، سوا کردن
ادامه دادن، کم نیاوردن
افسردگی، ناراحتی، غصه داشتن
ناراحت کننده، تو مخی
تیرِ آخر، حُسن ختام، کلام آخر، گفته ی پایانی
در امنیت
بی برو برگرد
جا خورد
مَرگا خُشکی یا مرگ خُشکی، ( به جای جُمود نعشی )
موشکافی، کنکاش
موشکافی کردن، کنکاش کردن
بر آن داشتن
در نظر گرفتن، مدنظر قرار دادن
معصومیت، خلاصی، رهایی، نجات
برخورد کردن، روبرو شدن، تصادفی دیدن/یافتن، برخلاف انتظار به فکری رسیدن، راهی پیدا کردن، به ذهن خطور کردن، فکر کردن
اعمال فشار
ناشایست
دانستن، علم
ریز
آسوده خاطر، ایمن، دلگرم، آرام
صددرصد
تخریب کردن، نابود کردن، از رده خارج کردن
که به وسیله ی آن، که در آن، که از طریق آن، که با استفاده از آن
دخیل شدن، مداخله کردن، درگیر شدن، دخالت کردن
بی گناهی
نابود کردن، لت و پار کردن، ترکاندن
دریافت کردن، فهمیدن، گرفتن ( در معنای ادراک و درک کردن )
خشن، خشونت آمیز
دررابطه با، نظر به اینکه
نفر، طرف، بابا ( نه به معنای پدر، بلکه به معنای شخص مثلا یه بابایی هست بستنی میفروشه ) معمولا برای مذکر استفاده می شود
سوخته کاری شده ( شکل دادن و طرح دادن به چوب به وسیله ی سوزاندن )
سوخته کاری شده ( شکل دادن و طرح دادن به چوب به وسیله ی سوزاندن )
مؤکد، حامی، حمایت کننده
تضاد داشتن
احراز
رجوع کردن، ارجاع دادن، ارجاع به ماسبق، رجوع به عقب، برگشت به گذشته
دریغ کرد، امتناع کرد
با تمام قوت به نقطه ضعف کسی حمله کردن، به شدت از کسی انتقاد کردن، کسی را به باد شماتت گرفتن، باخشونت هرچه تمامتر به کسی آسیب رساندن ( خواه ازلحاظ ذهن ...
بی گناهی، برائت
تقریبا
با ذکر سوگند، با قسم خوردن
درآخر
روبرو کردن، سوال و جواب کردن، به چالش کشیدن، مورد بازجویی قراردادن ( که وکلا به منظور رسیدن به جزئیات دقیق و یا بی اعتبار کردن شهودِ طرفِ مقابل که در ...
می تواند معنای cross examination را هم داشته باشد. رودررو کردن، سوال و جواب از شهودِ یکدیگر ( اصطلاحی حقوقی که در آن وکلا از شاهدانی به جز شاهدِ خودش ...
اجبار کردن، مجبور کردن
آبله گون، فردی که صورتش آبله داشته باشد، چال و چوله ی آبله مانند، دارای جای آبله
نزار، با چشمانی گود افتاده
با صورتی رنگ پریده، با چهره ای نزار
با ظاهری نزار، با ظاهری درمانده و رنگ پریده
از پس کسی/چیزی برآمدن
از همه مهمتر، از آن هم مهمتر
مرور کردن، با دقت توصیف کردن، فهماندن، شرح دادن، تفسیر کردن، بازنمودن
با وسواس، بصورتی دقیق
تاوان دادن، به سزای عمل رسیدن
تخت
ویران کننده، داغان کننده، نابود کننده
درواقع
مورد نظر
نمود، داستان
هاج و واج ماندن
اجازه
مرهم گذاشتن روی زخم، مداوا کردن
تحویل دادن
دستیابی، فراهم کردن
دست نویس
واژه تحقیرآمیز برای مخاطب قرار دادن همجنسگرایان, که به دلایل اخلاقی از ذکر معادل فارسی برای آن معذورم
بی خبر از، بی اطلاع از
بی اعتبار کردن، بی ارزش ساختن، از کار انداختن، متوقف کردن، از شر چیزی خلاص شدن
پول
بیرون زدن
وضعیت، موقعیت، حالت
سوال و جواب کردن، به چالش کشیدن، مورد بازجویی قراردادن ( که وکلا به منظور رسیدن به جزئیات دقیق و یا بی اعتبار کردن شهودِ طرفِ مقابل که درجایگاه شهود ...
آرام، آهسته، ضعیف ( در مورد صدا )
تعدادی، مقداری، میزانی
جا، مکان
هولناک، خوفناک، دهشتناک
قداره، شمشیر دزدان دریایی
قمه، شمشیر دزدان دریایی
توضیح دادن، دلیل آوردن، ترتیب دادن، دفاع کردن ( حقوق )
درون، داخل، تو، زیر
مشکل دار، ایراد دار، دارای عیب و ایراد
ورود بی اجازه، تجاوز، عبور از خط، تخطی، گناه کردن، زیر پا گذاشتن
کُلی، غیردقیق، نه چندان دقیق، ناکافی، ناقص، نا تمام، معیوب، کاستی دار
تِی شور، شوی گاه، محل شست و شوی تی ( طی ) و جارو در ساختمانها
اتاق تی شور، اتاقی اتاقی که دستگاه شوفاژ و ماشین رختشویی وغیره در آن قرار دارد
ناشی از، برگرفته از
طبق ادعا، که ادعا می کرد، که مدعی بود
فکر کردن، اعتقاد داشتن
فکر کردن، معتقد بودن
اثر گذار، تأثیر گذار، اثربخش
که در اثرِ آن
درآمد
با جزئیات دقیق، بصورت مو به مو، به طوریکه بتوان چیزی را مجسم نمود
مثلا
بعد از، اتفاقات بعد، اشاره به آینده نیز دارد
بازسازی کردن
دوباره گفتن، تکرار کردن
به دقیق ترین حالت ممکن
اعلام کردن
اصلا
تجدید قوا
بازسازی، تجدید قوا
حیران
کُلا
از خود بی خود شدن
انجام
صحه گذاشتن، تأیید کردن، تصدیق کردن
منحصرا
پیش رفتن، ادامه دادن
شروع کردن
حاصله، به دست آمده
غلط
اشتباه کردن
اشتباه کردن، خراب کردن
لکه دار، مخدوش
سرتیم
از جمله، شاملِ
پولی
نفوذی
مدعا
اعتراف کردن، پذیرفتن، مُقر آمدن
مأمور کردن، مأمور شدن
به طرز قابل توجهی، از همه مهمتر اینکه
از آن مهمتر اینکه
به درستی
به یاد آوردن و گفتن، بازگوییِ چیزی که به خاطر آورده شده
تحریک کردن، جهت دادن
اذهانِ عمومی
عموم مردم، اذهان عمومی
گسترش یافتن، در برگرفتن، فرا گرفتن
گسترش یافته
از صمیمِ قلب، از تهِ دل
گفتن، درمیان گذاشتن
فاقد قدرت تصمیم گیری
با گذشت زمان
به چالش کشیدن، رقابت کردن
زیرِ بار نرفتن
قاطعانه
قساوت، بدرفتاری، اعمال شنیع، کارهای قبیح
خیال کسی را راحت کردن
تحت نظر، بازداشتی
ناظر، مأمور کنترل
عمل قبیح
ذهن را مشغول کردن
آزار دادن، ناراحت کردن، مایه ی عذاب شدن، عذاب دادن، آزرده خاطر ساختن
فاسد
وقت و زمان ملاقات
به سختی انداختن، آزار دادن، رنجاندن
به جایی فراخواندن، به مکانی احضار کردن
دفتر کار قاضی، اتاق خصوصیِ قاضی
که از این بین، در این بین، از میانِ آنها، مخصوصا
شدیدا، خیلی زیاد
ندانستن، حیران ماندن، به فکر فرو رفتن
ذره
همینطور
پای ثابت
فرا خواندن
در جریانِ
مأمور ناظر، مأمور کنترل
اسم رمز
تجدید نظر کردن
بررسی کردن
به نحوی، به نوعی، یه جورایی
ایجاد کردن/شدن
کارشکنی، سنگ اندازی
به بهترین نحو، به نحو احسن
استاد، حرفه ای، مسلط
به نحوی، به نوعی، تا حدودی
یه جورایی، به نحوی، تاحدودی
چوب لای چرخ گذاشتن، مشکل ایجاد کردن، با مشکل و دشواری روبرو ساختن
تحقیر آمیز
خواستن
ناجور، بد
نصیحت کردن
تجزیه و تحلیل کردن
همینکه
آگاه شدن، دانستن، به دست آوردن
دقیق، بیشتر
با توجه به
کامل
ناهمگون، نابهنجار، بی ارتباط، غیر مرتبط
گُزین کردن، گزینش کردن
فراهم کردن
زیاد آورده
با جدیت سرگرم چیزی بودن
شلوغ
هیجان زده، علاقمند
متمایل، منفعل، بی اراده، متأثر، تحت تأثیر قرار گرفته
بی تفاوت، غیر همفکر، مخالف
منسوب به حکومت
جانبدار، جانب گیرنده
قوزک پای گوشتالو ( معمولا برای زنان استفاده می شود )
آلت ذکور
فکر کردن, دیدن, درنظر گرفتن ( کسی نسبت به خود )
متفق شدن
معنای تلویحی دادن، تلویحا گفتن، نشان دادن
خوش و خرم
بی خیال شدن، نادیده گرفتن/انگاشتن، اغماض کردن
استرس
سر سختتر، بدرفتارتر، سختگیرتر، بی گذشت تر
خصوصا، به صورتِ جزئی
خاطرنشان کردن
محکوم کردن
ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی
حالا دیگر، اکنون دیگر
راهکار، ترفند
خطا، عیب، ایراد
به درستی
بخصوص، ویژه، خاص
علنا
همان قدر، به همان میزان
ترغیب کردن، تشویق کردن، مجبور کردن، ( در کل ) تحت تاثیر قرار دادن
ناراحت، غمگین
با، تا
باعث شدن، منجر شدن
هوشِ سرشار
خیره شدن، با نگاه به فکر فرو رفتن
ولی باز هم، اما باز هم
قبول
با بی دقتی، با بی ملاحظگی، به صورتی مسامحه کارانه
بدونِ فکر، بدونِ تفکر، در دم، فی الفور
تعلیم داده شده
ناپسند، بی دقت، شورتی مورتی
به خاطرِ، بابتِ
ترفند، راهکار
تفکیک کردن
به مدتی نامعلوم، به مدتِ نامشخصی
وسوسه کننده، اماره
واضح و روشن بیان کردن واضح قطعی بیان کردن، تصریح کردن، با صراحت گفتن
چندین بار، بارها، به دفعات، مکررا
زیاد، وسیع، گسترده
مورد هجوم قرار دادن ( با سوال یا حرف یا انتقاد )
برخلافِ آن فصل از سال، که در آن فصل غیر عادی بود
کلنجار رفتن
پُر کردن
جمع شدن در جایی، گردهم آمدن، جا دادن، چپاندن، تپاندن
پرسپولیس. لقبی که پس از کسب چندین عنوان قهرمانی کثیف با لابی های وزارت ورزش و سایر ارگانهای دولتی، توسط سایر تیم های لیگ برتری در جام خلیج فارس به پر ...
الدنگ
از تاریخِ، از شروعِ
انگار که، مثل این که، مثل این می ماند که
به منزله ی چیزی بودن/شدن
برون دادگاهی
برملا کردن، کشف کردن، فهمیدن
و مواردی از این دست، و مواردِ اینچنینی
زودهنگام
تشکر کردن، سپاس به جای آوردن
کله شق
مدارک موثق
اول از همه، ابتدا به ساکن، قبل از همه
مُبتدی
حاصل، نتیجه، پیامد، فایده، ماحَصَل
بیش از هرچیزی، به صورتی کاملتر، بیشتر از همه
نشان دادن، معین کردن
ارائه کردن/دادن
پی بردن، فهمیدن، دریافتن
شرط بستن، خواباندن
داد زن، فریاد کش، هوچی، اهل داد و فریاد، پُر سر و صدا
تحت تاثیر قرار گرفتن
خواستن
فهمیدن، اطلاع پیدا کردن
تحت فشار گذاشتن
نا همخوان، ضد و نقیض، متناقض
ضد و نقیض
وقت و تلاشِ زیادی را به کاری خسته کننده اختصاص دادن، زمان گذاشتن، تهجد کردن، خواندن، مطالعه کردن، به سختی پیش رفتن، زحمت کشیدن، دست و پنجه نرم کردن
وقت و تلاشِ زیادی را به کاری خسته کننده اختصاص دادن، زمان گذاشتن، تهجد کردن، خواندن، مطالعه کردن، به سختی پیش رفتن، زحمت کشیدن، دست و پنجه نرم کردن
وقت و تلاشِ زیادی را به کاری خسته کننده اختصاص دادن، زمان گذاشتن، تهجد کردن، خواندن، مطالعه کردن، به سختی پیش رفتن، زحمت کشیدن، دست و پنجه نرم کردن
ریز و درشت
بدونِ توجه به، بدونِ در نظر گرفتنِ
قبول داشتن، موافق بودن، پذیرفتن
تعبیرِ خاصی را به کار بردن، از عبارتی خاص استفاده کردن
گروه
تشکیل دادن، رقم زدن
دین یار، راهب، راهبه ( معنای کشیش نمی دهد، به افرادی اطلاق می شود که به کشیش ها در امر تبلیغ مذهب و امورِ دیگر کمک می کنند )
مامان
بابا، اَب
بانوی سخنگو، سخنرانِ زن
سخنگویان، سخنرانان
تکثیر کردن، کپی گرفتن
دستگاه کُپی، ماشین کُپی
به وجود آوردن، رقم زدن
سر در آوردن، یاد داشتن
گروه ( در دانشگاه، مثلا گروه ادبیاتِ فارسی، مدیرِ گروهِ حقوق )
ماساژ دادن، پیام رسانی، پیام رسانی کردن، پیام رساندن
اطلاعیه ی مطبوعاتی
وظیفه ی کاری را برگردن گرفتن، عهده دار کاری بودن، وظیفه ی چیزی را بر عهده داشتن/گرفتن
همکاری کردن
ثبت شده، مستقر شده
جریان
دادرسی
یاد کردن، نشان دادن، برداشت کردن
بی نظم، هرج و مرج، بلبشو
به کُرسی نشاندن
مقصود، موضوع، معنا، تلقین، القا، الهام، توصیه
تمرکز کردن، متمرکز بودن
جزئی، به صورت جمع، جزئیات
ویژگی ها، اطلاعاتِ جُزئی
قبول کردن، پذیرفتن
فاجعه بار، مصیبت بار
حولِ محورِ
بیشتر از همه، بیش از هرچیز، از همه بیشتر
اصلا، ابدا، عُمرا
به خاطرِ، بابتِ، به عنوانِ
الزاما، ضرورتا، هیجانی، واقعا
به درازا کشیدن، دوام آوردن
معتقد بودن، دلیل آوردن، با خود گفتن
دارای راه حل
افزایش دادن، بالا بردن
شکننده، ضعیف
بی واسطه، مستقیم
اندکی بعد، بعد از آن، سپس
بُردن، عصبانی کردن
از میانِ ، با وجودِ
شدن
مهم شدن، اهمیت پیدا کردن، معروف شدن، دیده شدن
دفاعیه، دادخواست
وکیل مشاور، وکیل همکار، ( به وکیلی اطلاق می شود که به وکیلِ اصلی lead counsel کمک و مساعدت می رساند
از آن هم بهتر
سازمان، دفتر، اداره
اصلی، پیشرو، نقش اول
اطمینان دادن
قویا، به قطعیت
بی دفاع
سؤِ ظن، شکِ غلط و نادرست
ناراحتی، خشم، دق و دلی، عقده، بغض و کینه
دق و دلی را سر کسی خالی کردن، عقده را سر دیگری خالی کردن
عصبانیت را سرِ کسی خالی کردن، دق و دلی را خالی کردن
حضور یافتن، حاضر شدن
جمع کردن، گرد آوردن، دورِ هم چیدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن
محبوس کردن، حبس کردن، زندانی کردن
فقره ( حقوق )
چکاندنِ ماشه ی تفنگ ( نظامی )
ذوق، اشتیاق
سادیسم وار، سادیسم گونه، دیوانه وار
علاوه بر ماشه، در مفهوم چخماق سلاح یا همان گلنگدن هم به کار می رود
انداختن، پرتاب کردن
یک دفعه، به یک باره، به سرعت
گفتن، به حرف آمدن
پس زدن، کنار انداختن
گِل و لای
آهسته رفتن، لاک پشتی رفتن، آرام حرکت کردن
الزاما معنای کاکاسیاه نمی دهد، واژه ی Negro به زبان اسپانیایی است و به برده ها اطلاق می شد. بعضا حتی به افرادِ سفید پوست و یا لاتین هم گفته می شود. ا ...
الزاما معنای کاکاسیاه نمی دهد، از واژه ی Negro که به زبان اسپانیایی است و به برده ها اطلاق می شد، برگرفته شده است. بعضا حتی به افرادِ سفید پوست و یا ...
آزار دهنده، عذاب آور
پیدا کردن، کشف کردن
گزینش کردن، جُدا کردن
شکافتن، پاره کردن، مجروح کردن، جر دادن
در همان حال
اگر در پرانتز باشد، یعنی ( به نظر نادرست ) ، به نظر غلط، ظاهرا اشتباه. مربوط به مواقعی است که نویسنده یا گوینده در حال نقل قول است ولی نمی خواهد کلما ...
به شدت، واقعا
اصلاح شده، آدم شده
دستگیر، کت بسته
نگاه کردن ( در معنای دنبالِ چیز گشتن )
زیاده روی کردن، شورش را در آوردن
خیلی راحت
مرتکب شدن
اختلاف، دعوا، درگیری
نقضِ قوانینِ راهنمایی و رانندگی، تخلفاتِ مربوط به راهور
حمله با سلاحِ خطرناک، ( حقوق )
جلب کردن، به سمتِ خود کشیدن
در حدِ چیزی بودن، در سطح و اندازه ی چیزی قرار داشتن
روی کسی دست گذاشتن، دنبال کردن، گیر دادن، کلید کردن روی کسی
به کار ادامه دادن، کارِ خود را کردن
دعوا کردن، شروع دعوا، مشت پراکنی، مشت پراندن
سر و کار داشتن
که عناصرِ اصلیِ آن. . ، که ویژگی های کلیدی اش، که از جهات اساسی
اصلا و ابدا، هرگز، عُمرا
پیدا کردن، کشف کردن
لُنگی ( کسی که جامه ای از لُنگ به تن دارد ) به طرفدارانِ تیم فوتبالِ پرسپولیس یا پیروزی اطلاق می شود
لُنگ: به صورت محاوره به تیمِ های ورزشی پرسپولیس یا پیروزی می گویند. خصوصا تیمِ فوتبالِ آن
مرتبط، وابسته، در ارتباط
هوچی، عوام فریب، شارلاتان
میخکوب، حیرت زده
بیشتر، تا اندازه ای، تا حدودی، نسبتا
با جزئیاتِ بیشتری
نهان شیدا
تغییر کردن، برگشتن، وارونه شدن، متضاد شدن
کاملا معلوم، به کُلی مشخص، به شدت هویدا
مورد تعقیب قرار دادن/گرفتن، پیگرد قانونی کردن
شریک جُرم
چندان، خیلی، آنطور که باید، آنچنان هم، چندان هم، حتی
تصفیه حساب
زندانیِ همطراز
مخفف عبارتِ ( Also Known As ) همچنین شناخته شده به، که به نامِ. . . نیز معروف بود
خوشحال شدن، سرخوش بودن
کم نور، تاریک
ناراحت کننده، عذاب آور
در مقابلِ جبر، حق انتخاب
ممکن بودن، امکان داشتن
صادر کردن، اعلام کردن ( حقوق، درمورد حُکم )
صراحتا، رسما، علنا
دلخور، رنجیده خاطر، ناراحت
با شور و هیجان، باحرارت
بخش، قسمت
انتخاب کردن، اسم نوشتن
انتخاب کردن، نام نوشتن
گفتن، اعلام کردن
حاضر به خدمت، آماده به خدمت، در سرِ محل خدمت
با مطرح کردنِ اینکه، با پیش کشیدنِ این موضوع که، با ذکرِ این موضوع که، با دلیل آوردن
منسوخ کردن، ابطال کردن، ازبین بردن، بی اثر ساختن
جزا، محکومیت
سزای چیزی را دادن، تاوان چیزی را دادن، جزای کاری را پس دادن، تاوان دادن، بهای عملی را پرداختن
حمله کردن، انتقاد کردن
به صورتِ انتخابی، به طورِ گلچین شده
گزینش گر
اثبات کردن، ثابت کردن، متقاعد کردن، قبولاندن
رفتار
رفتار منصفانه
تعارف کردن، تعارفی بودن، تعارف به خرج دادن، تعارف داشتن
هرطوری بود، هرطوری که بود
داد زن، فریاد کش، هوچی، اهل داد و فریاد، پُر سر و صدا
آنطور که باید، آنچنان که باید، مطابقِ انتظار
آنطور که باید، مطابق انتظار
احترام کسی را نگه داشتن
باز یکی دیگه، باز هم یکبارِ دیگر، یکی دیگر از، ( معمولا وقتی چیزی بیش از سه بار اتفاق می افتد، چیزی که معمولا ناخوشایند است )
حضور زدن، حضور به هم رسانیدن ( حقوق )
اعصابِ کسی را خُرد کردن، آزار دادنِ کسی، ناراحت کردن
همیشه، مدام
تکیه دادن، لم دادن، رها کردنِ بدن
شناختن، شناساندن
مردد، دچار تردید شده، بلاتکلیف، دو به شک، دچار تعارض بودن
نصف نصف
یه جورایی، به نحوی، می توان گفت
نسبت به اینکه، در موضوعِ، درمسئله ی
موثق
ابلاغ کردن، اعلام کردن
مجددا بازداشت شده
فراگیر شدن، آشکار شدن
تغییرِ ناگهانی دادن ( زدن زیرِ گریه، عصبانی شدن، برآشفتن ) ، سراسیمه وارد شدن،
همهمه، شیرتوشیر، اغتشاش
به حالتِ هاج و واج، با حالتی بُهت زده، با ناباوری
با ناباوری
با صداقت، با خلوص نیت، با جدیت
رهبرِ زن در هیئت ژوری یا منصفه
اهمیت دادن، گوش کردن، تبعیت کردن، فرمانبرداری کردن
آنتراکت
بلندگو
قرار ضمانت، قرار التزام ( قراری که به موجب آن متهم را آزاد می گذارند )
دسته ، گروه، جماعت، جمعیت
به نفعِ
( درمورد انسان ) غیراخلاقی، نادرست، نابکار، ( درمورد مکان ) نا خوشایند، ناراحت کننده
متمایل بودن، تمایل داشتن، ترجیح دادن، ملاحظه کردن
جیگر دادن، شیر کردن
امیدوار، خوش بین
در مفهومِ مجازی ( زمان )
ادامه یافتن، ادامه پیدا کردن، بیش از حد طول کشیدن، از حدِ متعادل و موردِ انتظار بیشتر زمان بُردن
همانا
کارمند اداره پست
مثبت اندیش، با دیدِ مثبت
در مجموع، روی هم رفته
طولانی مدت، دراز مدت، دیرپا
به شور گذاشتن، شور، شورا، بررسی
رفتن، حرکت کردن
گناه کار بودن، ( در مقابلِ بی گناهی )
جسور، بی باک
اشک ریختن، گریه کردن
از هم پاشیدن، متلاشی کردن، پاره کردن، جدا کردن، مجبور به جدایی کردن
اصلا
پرتاب کردن، نشانه رفتن، اشاره کردن
به وضوح، عیان، معلوم، با جزئیات، دقیق و موبه مو
ارج، حیثیت، آبرو
بحث و جدل، سرو صدا، جدال
پُر سود، پُر منفعت، پُربار
پُرسود تر، پُر منفعت تر، پُربار تر ( درمعنای اصطلاحی نه معنای تحت اللفظی که به معنی شیرین تر است )
واقعا، درواقع
پوزخند زدن، نیش و کنایه زدن، متلک گفتن
مهم دانستن، اهمیتِ زیادی دادن، تاکید بیش از حد کردن، کلید کردن، گیر دادن
چشم بادامی
چشم بادامی
تاکید کردن
بی گناه نشان دادن
بی گناه نشان دادن، برائت دادن
احترام گذاشتن به کسی، احترامِ کسی را جلب کردن، تحسین کردن، تحسین را جلب کردن، اهمیت کسی را به او یادآوری کردن، ارزشمندی کسی را به او گوشزد کردن، یادآ ...
تحت تاثیر قرار دادن، اثر گذاشتن
با تصمیمی موافقت کردن، تعیین کردن، پذیرفتن، توافق کردن
در معرض خطر قرار گرفتن/دادن، ریسک کردن
سیج کردن، در معرض خطر قرار گرفتن، خطرپذیری کردن، ریسک
به مشکل خوردن، مشکل تراشی کردن
به هرشکلی، به هرصورتی، به هر طریقی، به هر نوعی
علنی، صراحتا، تابلو
جانبدارانه
به همراه رفتن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن، مراقب بودن، تحت نظر داشتن
خوفناک، وحشتناک، هراسناک
با کلاس، درجه یک
افشا کردن، آشکار کردن، بروز دادن، اعتراف کردن
بازگو کردن
با مشکل مواجه شدن، به مشکل خوردن
انگیزه دادن، تشویق کردن، تحریک کردن، محرک شدن
تطابق داشتن، مطابقت داشتن، مطابق بودن، همخوانی داشتن، هماهنگ بودن
قطعی و غیرقابل تردید، نقطه ی مقابلِ reasonable doubt است. اشاره به زمانی دارد که قطعیتِ یک حقیقت یا گناهکار بودنِ فردی واضح و مبرهن است
شک معقول، تردیدِ عقلانی ( اصطلاحی است حقوقی که اشاره به زمانی دارد که نتوان با قطعیت اعلام کرد که یک حقیقتِ خاص وجود دارد، یا نتوان فردی را گناهکار ا ...
بررسی کننده، کسی که به دنبالِ حقیقت است، حقیقت یاب، ( به صورت کلی به افرادی گفته می شود که در جستجوی یافتنِ حقیقت، شهود یا متهمین را مورد پرسش و پاسخ ...
هماهنگ، همخوان، مطابق
اظهارات، ادله، گفته ها، حرف ( ها )
خواهش کردن، خواستن، خواستار شدن
با دقت توصیف کردن، فهماندن، شرح دادن، تفسیر کردن، بازنمودن
قصد کردن، سعی و تلاش کردن
باز کردن، چیدن، برنامه ریزی کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، ضربه زدن، روی زمین انداختن، ضربه ی شدید، خرج کردن ( پول و غیره ) توضیح دادن، شرح دادن، آ ...
آشکار کردن، روشن کردن، عیان کردن
نادیده گرفتن، چشم پوشی کردن، اغماض کردن، و همینطور: نفهمیدن، درک نکردن، پی نبردن
تحت هیچ شرایطی، به هیچ وجهِ من الوجوه، اصلا
راضی کردن/شدن
مشورت، بحث، گفتگو، رأی
گُذاشتن ( به رأی، بحث، مشورت )
تجدید نظر، استیناف
هجومی، با طعنه و کنایه، متلک بار
محکوم کردن، بررسی کردن، به محاکمه گذاشتن
نتیجه گرفتن، اعلام کردن
خودداری کردن، سر باز زدن، نپذیرفتن
به استنادِ
ناراحت، پژمرده
نقض قانون، بزه، جرم
اساسا، از اساس، از بیخ و بن، از ریشه
همخوانی داشتن، همخوان بودن
بدونِ مدرک، سست و ضعیف
غیرِ مسئولانه
وا دادن، پذیرفتن، تن دادن
دادرسی، محکمه
قابل قبول، قابلِ باور، شُدنی، منطقی
با سرو صدا، با جلبِ توجه، با شور و هیجان
رفع کردن، ردِ اتهام، منع تعقیب ( حقوق )
با کلاهبرداری، با دوز و کلک، لطایف الحیل
نهادینه کردن/شدن، قرار دادن، گذاشتن
به جز، به غیر از، کم از
سُست، غیرقابل استناد، نا موثق
به طرزِ عجیبی
عجیب و غریب
بحث بر انگیز، عجیب و غریب، جای سوال داشتن
به صورتی نظام یافته، با روش معین، از روی قاعده، مرتب و منظم، مرتبا، مُدام، پی در پی
به صورتی نظام یافته، مرتب و منظم
موفق، قابل قبول
انجام دادن، به اجرا گذاشتن
متقاعد کردن، راضی کردن، نظرِ کسی را جلب کردن، هم عقیده کردن
زودهنگام، پیش از موعد
مطمئن، دقیق، قطعی
به حدِ کُشت، تا سرحدِ مرگ
با این وجود، اگرچه، با این اوصاف، با تمامِ این تفاسیر
باورپذیر، پذیرفتنی
به چشم آمدن
جزئیات دقیق، جزئیات مو به مو، اطلاعات دقیق و کامل
حقیقی، واقعی
عامل، کُننده
لغو، باطل
متحمل شدن، درمعرض چیزی قرار گرفتن
به حساب آمدن، محسوب شدن
تلقین، پیشنهاد، القا، تحریک
صدمه زدن، خسارت وارد کردن، زیان رساندن
من در آوردی، ساخته و پرداخته ی ذهن
نمودن، به نظر آمدن، نشان دادن
معترف شدن، صداقت به خرج دادن، اعتراف کردن، مُقُر آمدن
عملا
شبهه وارد کردن، به شک انداختن
مویی که به اندازه ی شانه ی سر باشد ( منظور شانه ایست که مو را با آن شانه می کنند، نه شانه های مخصوص آرایشگری که سایز مو را تعیین می کند ) . موی کوتاه
دری وری گفتن، مزخرف گفتن
مزخرف گفتن، دری وری گفتن، چرت و پرت تفت دادن
به طرزی معلوم، کاملا مشهود، به طوری مشهود
چهره، رخ، ظاهر صورت، سیما
یارو، بابا ( نه به معنای پدر، مثلا میگویند یه بابایی بود که بستنی میفروخت ) ، طرف، ( اکثر اوقات برای اشاره به مذکر به کار می رود )
حرف، نظر، عقیده، گُفته
داد و بیداد کردن، رُعب و وحشت ایجاد کردن، نعره زدن، هوار کشیدن
نعره زدن، هوار کشیدن، داد و بیداد راه انداختن، رُعب و وحشت ایجاد کردن
دست داشتن، نقش داشتن، دخالت داشتن، دخیل بودن
دردسر، مشکل
جهیزیه، جهاز عروس
واژه تحقیرآمیز برای مخاطب قرار دادن همجنسگرایان, که از ذکر معادل فارسی آن معذورم
تحت اللفظی: نزدیک به کسی یا چیزی اصطلاحا: در آینده، پس از گذشتِ مدت زمانی معین
تفتیش کردن، سوال و جواب کردن، بازجویی کردن
تمام توجه خود را به چیزی دادن، زوم کردن، کلید کردن روی چیزی
به صفر رساندن، تاحدِ ممکن کاهش دادن
درهم، سرهم ( غیرقابل سوا کردن )
به کسی حمله کردن، زدن، زمین زدن
جالب
به طرزِ خانمان سوزی، به شکلی ناگوار
با نیش و کنایه، با طعنه
سوال پرسیدن، مورد تفتیش قرار دادن
رسوا، خوار و خفیف، روسیاه، بی آبرو
روبرو شدن، برخوردن، مواجه شدن
بدحال، دچارِ حالتِ تهوع، ناخوش احوال
همگی، بدونِ استثناء، همه ی افراد، همه ی آنان، من حیث المجموع
فرمان بردارانه، همانطور که خواسته شده بود، از روی فرمانبرداری، با حرف شنوی، از روی وظیفه شناسی
Medical Examiner= آسیب شناس، پزشک قانونی
به این دلیل که، با این توجیه که
مو به مو، دقیق و کامل، با جزئیات
شهادتِ دقیق، شهادت دادن با ذکرِ جزئیات، شهاتِ مو به مو
کنایه آمیز، عجیب و غریب، مسخره، خنده دار
متوسل شدن، توسل کردن، طلب کردن
منوط کردن/بودن ، به شرطِ چیزی بودن
گوشزد کردن، مورد توجه قرار دادن
دارای همخوانی
در مقاطعی، در زمانهایی
انجام دادن، به سرانجام رساندن
با قاطعیت
زیر سوال، چالش برانگیز
جمع کردن، گردآوردن
جمعی از، گروهی از
بررسی کردن، مطرح کردن، گفتگو کردن
به چالش کشیدن، زیرِ سوال بُردن
منصفانه بودن
اختلاف، مشاجره، بحث
بی پرده، بدون رودربایستی، بی تعارف
میل گاردان، میل لنگ
به نظر رسیدن، انگاری که
نشانه ی بدی داشتن، شگون نداشتن
نشانه ی خوبی بودن، خبر خوبی بودن/داشتن
اصلا، الزاما
لوازم و تجهیزات جاسوسی
انجام شدن، برگزار کردن
تضعیف کردن، اثرِ سوء گذاشتن
شنود مکالمات تلفنی، استراق سمع از طریق خطوط تلفن، گوش دادن به تلفن دیگری
تلفن را شنود کردن
تحت نظر
تخلف، خلاء، شکاف، رخنه، نقص
کمک گرفتن، استفاده کردن
بدقواره
داغان
واقعی، اصلی
برعهده بودن، بستگی داشتن، مربوط بودن
باعثِ چیزی شدن، منجر به چیزی شدن ( معمولا به سرعت )
مقصر دانستن، تقصیر را گردنِ کسی انداختن
بی تفاوت، بی احساس، بی روح، خونسرد
بیهوشی، بیهوش کردن، بیهوشی موقت ( با بستنِ راه هوایی، فرد ابتدا به حالت اختناق و خفگی افتاده و بعد بیهوش می گردد، درصورتی که بستن راه تنفس ادامه یابد ...
زندان بان، مسئول زندان، افسر زندان
نپذیرفتن، قبول نکردن
سرگردان، متعجب
عدالت
با این فرض که، با این احتمال که
چراکه، به این دلیل که، به این خاطر که
بُردن
مخرب
اظهار کردن، گفتن، بیان کردن، خاطرنشان کردن
رای دادن، حکم کردن، حکم صادر کردن ( حقوق )
ضمیمه، تغییر مسیر، به انحراف کشاندن، منحرف کردن، به حاشیه بُردن
ویژه، خاص
بی دقت، سرسری، با مسامحه، سرهم بند، ماستمالی
عجز ولابه کردن، عز وجز کردن
زیاد، خیلی زیاد
ماحصل
طلبیدن
بی توجه، بی خیال، باری به هرجهت
اظهار داشتن، گفتن، خاطرنشان کردن
ارائه شدن/کردن، مطرح کردن، نشان دادن، مورد رسیدگی قراردادن
رسما اعلام کردن، به طور رسمی اظهار کردن، چیزی را ثبت کردن، علنا چیزی را گفتن، به صورت عمومی گفتن
لازم به ذکر است، باید گفت، گفتنی است
با توجه به، در اشاره به، با درنظر گرفتنِ
بر شمردن
قابل فهم کردن
Get معانی زیادی دارد، هرکجا که نویسنده تمایلی به استفاده از فعل خاص ( برای انجام کار ) نداشته باشد، از فعل Get استفاده می کند. و شنونده یا خواننده با ...
نوش، به سلامتی، برو بالا ( درنوشیدن مشروبات الکلی استفاده می شود، یعنی طوری بنوشید که ته بطری که طبیعتا در زیر آن قرار دارد، در بالا قرار بگیرد، یکمر ...
خواست، حق، نظر
از جمله، شاملِ
مناسب بودن، همخوانی داشتن، متناسب بودن، هماهنگی داشتن
خاله زنکی، حرفهای خاله زنکی، گفته ها و شنیده ها، گزارشهای بدون منبع، گزارش ناموثق
رسمی
رد شدن، ازبین رفتن، لغو شدن، پس گرفته شدن
دسته یا گروه یا ائتلافی که اعضای هیئت منصفه باید از بینِ آنان انتخاب شود ( حقوق )
حقِ ردِ آمرانه ( در دادگاههای انگلستان و امریکا، به حقی گفته می شود که هریک از طرفین دعوا، می توانند به دفعاتی که این حق به آنها داده می شود، بدونِ ه ...
تبعیض آمیز
از شرِ چیزی خلاص شدن، ادامه ندادن، به حال خود رها کردن، لغو کردن
ازبین بردن، خراب کردن، بی اثر کردن، بی نتیجه گذاشتن
وانمود کردن به فرد دیگری بودن
اگر
برخلاف انتظار، برخلاف آنچه که پیش بینی می شد/انتظار می رفت
نه خیلی، نه زیاد، نه چندان، نه اونقدر
اعصاب خُرد کُن، تو مُخی، رو اعصاب
سفر رفت و برگشت، سرویس رفت و برگشت
گفتن
گیتاشناسی
آدمک، مترسک
مشابه با، مانند، مثل
پایان داد، تمام کردن
به طور منظم، شسته و رفته، با نظم و ترتیب
ترتیب دادن، انجام دادن، اجرا کردن
در ارتباط با، در رابطه با، مربوط به
جبران مافات
صرف نظر از، بدونِ درنظر گرفتنِ، جدای از. . .
نظارت
نهفته، جاساز شده، فرو رفته
سرکوب، سرجای خود نشاندن، تحت کنترل گرفتن
شلوغ شدن/بودن
بررسی کردن
مختومه
گفتن، نشان دادن
فشار
اذیت کردن، مورد اذیت و آزار قرار دادن، رنجاندن
به همین دلیل، از این رو، رو این حساب
درمان
آموزش دادن، آماده کردن، مهیا کردن
القا کننده، راهنمایی کننده
مشخص شد، کاشف به عمل آمد
ضعیف، غیر مستدل، غیرقابل استناد
کُلاه، سرپوش
هیجانی کردن، هیجان دادن/بخشیدن
قُپی اومدن، قُمپز در کردن
( با خودنمایی یا به منظور خودنمایی ) داشتن، برخوردار بودن
تاب دادن/خوردن، پیچ خوردن/دادن
قرار بودن، بنا بودن، برنامه این بودن
آدمِ فیلم، فیلم هندی ( منظور انسانی است که کارهایش نمایشی است، نه خود مفهوم فیلم )
با دست صحبت کردن
دور هم ماندن، دورهمی گرفتن
انزوا طلب، تک پَر
کم حرف، گوشه گیر
بی غل و غش
مُصِر
بهترین عملکرد، بهترین رفتار، بهترین کار، بهترین حالت، بالاترین سطح، نهایت تلاش، آخرِ کوشش
پولِ قلمبه، ضرابخانه، به وجود آوردن، ایجاد کردن، منصوب کردن، درست کردن، اختراع کردن
اخیرا درست شده، اخیرا منصوب شده، اخیرا به وجود آمده
فراهم کردن
سواریِ رایگان
برادرها، خواهر ها، وارش به زبون پهلوی هست. پهلوی یا فارسیِ میانه، ریشه ی تمام گویش هاییه که الان تو ایران استفاده می کنیم. به خدا ما ریشه ی زبون هامو ...
افسر عفو مشروط، به اختصار به آن P. O گفته می شود ( افسری که مسئول مستقیم زندانی ایست که عفو مشروط دریافت کرده، و هرکاری که زندانی در زمان عفو مشروط ا ...
مسافر توراهی را سوار کردن، مسافر سرراهی سوار کردن، ( سوار کردن افرادی که در جاده می ایستند و دست را به علامت لایک نگه می دارند تا راننده آنها را به ر ...
بلند
متهمِ هم تراز/همرتبه
وحشیانه
به زور از جایی عبور کردن، به زور واردِ جایی شدن
دستور منع برقراری ارتباط با فضای خارج، قرنطینه
شلوغ شدن، اغتشاش شدن، شورش کردن
متوجه شدن، دریافتن، برخلاف انتظار
اغذیه فروشی، فست فود، دِلی
سابقه دار، با سابقه
پا در جایی گذاشتن، پا گذاشتن، وارد شدن
از طرفی
بی خبر، سر زده
با بی رحمی، با قساوت
( درمورد وضعیتی سخت و بد ) کنار آمدن، پذیرفتن
( درمورد افراد ) به زندان انداختن، در جایی محبوس کردن
نزدیک شدن/بودن، در شرف وقوع بودن ( اتفاق ناخوشایند )
ازهمه مهمتر، از آن گذشته، علاوه بر آن
اندک، چندرغاز
به طرز غیر قابل تصوری،
به جد
جمع آوری اعانه، جمع آوری کمک های مالی، گُل ریزون
باعث شدن، سبب شدن
نعمت
افقِ دید، پیشِ رو، معنای "آینده" نیز می دهد
هماهنگ کردن
جعلی، ساختگی
شاهد اصلی، گُلِ شاهدین، ( به شاهدی گفته می شود که در دادگاه، اصلی ترین و مهمترین اطلاعات برای تبرئه یا محکومیت یک فرد را در اختیار دادگاه می گذارد )
تحت تاثیر قرار دادن/گرفتن
با دانستنِ این موضوع که
نه از روی اتفاق، به طورِ از قبل تعیین شده ای
کارگروه
تشکیلات
سقف بازشو، سقف خودروهایی که قابلیت برداشته شدن دارند
قدیس
مرتکب شدن
مکمل
سلول انفرادی
وضعیت، وضع، حالت
با کسی متحد شدن
فراغ بال
داشتن، به کار گرفتن، اتخاذ کردن
بیش از اندازه
دورهمی گرفتن
بی خیال شو, وا بده, کوتاه بیا, بذار برو, ولش کن
طبق اظهاراتِ، به گفته ی، به گزارشِ
زودتر از
تا جاییکه
به زورِ چاقو
و در آخر هم، وبالاخره نیز
پای کسی را به چیزی باز کردن، فردی را در کاری ( که نکرده ) دخیل دانستن، علی رغم میل باطنی فردی را وارد کاری کردن، کشاندن، پای کسی را وسط کشیدن
پای کسی را به چیزی باز کردن، فردی را در کاری ( که نکرده ) دخیل دانستن، وسط کشیدنِ پای کسی
مشهود
همانقدر
وادار کردن، مجبور کردن
مجروح، جراحت برداشته، دارای زخم
از روی وظیفه
شوکه کننده
پُشتِ پرده
دَم گرفتن
پر شور
گروهِ عظیم، تعدادِ زیاد، بسیاری از
منتشر شدن، پخش شدن، به بیرون درز کردن
با نیش و کنایه
جواز، لزوم و ضرورت چیزی را نشان دادن، جلب کردن، جذب کردن، ضرورت، لزوم، اهمیت
ضعی، غیرقابل قبول، پُر ایراد
به نتیجه رسیدن ( به این نتیجه رسید که . . . . )
به عنوانِ
در گذشته، ( اشاره به موقع خاصی در گذشته دارد ) ، اون زمونها، اون موقع ها، اون وقتها
خاتمه، بسته شدن، به اتمام رسیدن
سراسیمه، آشفته، ناراحت، دلواپس، مکدر
مشکل، ناراحتی
مستقر شدن
خُرد کن
امید داشتن به چیزی/کسی، حساب باز کردن روی چیزی/کسی، نظر مثبت داشتن راجع به موضوعی
اعتراض وکیل مدافع در دادگاه
من حیث المجموع، از هرجهت، تماما
آن چنان که باید
همکاری کردن، دخالت کردن، ورود کردن
متولد یا بزرگ شده ی محلی خاص بودن، بچه ی جایی بودن، اهل جایی بودن
نامشروع
مجبور کردن
مستوجب کیفر
تحت تاثیر قرار دادن
عمل کردن
شنیع
ناپسند، شرم آور، شنیع، قبیح، منافی عفت
شیر شدن، دل و جرأت پیدا کردن، اعتماد به نفس پیدا کردن
دست به کار شدن
چاقو زنی، فرو کردن هرگونه جسم تیز و نافذ در بدن یا اجسام دیگر
به طورِ تلقین کننده ای، به نحوی وسوسه انگیز، به طوریکه گویی پیشنهاد می داد
معنای ( حمله کردن، هجوم بردن ) نیز می دهد
تخلف، اشتباه
هر بار، هر دفعه
معامله با دادستان، جرم را پذیرفتن ( بخاطر تخفیف گرفتن در جزا )
از شرِ چیزی خلاص شدن، کلک چیزی را کندن، از پس چیزی برآمدن
درباره ی، دربابِ در موضوعِ، راجع به، عطف به
روی هم رفته
در مجموع، همگی، تماما، کاملا، اجماعا، از همه جهت، یکسره، به کلی
به طورِ کُلی
لُر ( قومیت، لهجه و نژاد لُر )
پروردگار درجواب دوست عزیزم حسن: حسن جان، درست تر و منطقی تر این نیست که ما با احتمالات و شاید و باید، خودمون رو گول بزنیم و بگیم ممکنه این واژه به ا ...
آشفته، عصبی، نگران
بازداشتگاه ( حبس موقت )
رقم زدن
همگروه
دارو دسته ی مافیا
زیاده کاری کردن، شورِ چیزی را در آوردن
مِیکده
وعده دادگاه را پذیرفتن، موافقت متهم با شرایط دادستان به منظور اعمال تخفیف در مجازات
دادن، دراختیار گذاشتن
بهره بردن، استفاده کردن، به نفعِ چیزی/کسی شدن، نفع بردن
برخلاف قانون، مغایر با قانون، غیر قانونی، غیر شرعی، خلاف شرع
صف شناسایی
ملزم
بی عیب، بی نقص، با صلابت
به زمانِ خاصی رسیدن، زمان آن شد تا، زمانِ . . . . شدن
با مشکل مواجه کردن
دادن، تحویل دادن، اعلام کردن
تحویل دادن، ارائه کردن، دادن
مدرک، سند ( علم حقوق )
شواهد، مدارک، اسناد ( حقوق )
مُحرز
وکیل مدافع ( در علم حقوق، به وکیل متهم گفته می شود )
دادستانی ( به مجموعه ی دادستانی اشاره دارد، نه فقط شخص دادستان ) �در نظام قضایی اکثرِ کشورهای غربی، این دادستان یا مجموعه ی دادستانی است که علیهِ مت ...
همینطور، همچنین، از آن گذشته
پیچیده، دشوار، تند و زننده، انتقادی، نیش دار
اصلا
مُدام
خلاصه وار نوشتن
فورا، سریعا
به ظاهر
محکمه، دادگاه
رُک، صریح، تندرو، پرحرارت
آماده، تجهیز شده
صفوف ضرب و شتم، ستون کتک ( دو ستون انسانی که برای ضرب و شتم اسرا و زندانیان ایجاد می شود. به نحوی که اسیر را مجبور به عبور از بین این ستونها کرده و ه ...
توزیع کردن، ارائه کردن
ترتیب دادن
دقیق، موشکافانه
عموم، گروه، دسته
به این ترتیب
کنترل کردن
پرسیدنِ مجموعه ای از سوالات، از مجموعه ای از افراد با هدفی خاص
فرد
الی ماشاءَالله. . . .
امکانات
اداره، سازمان، ارگان، بنگاه
نشان دادن، معلوم کردن، روشن ساختن
همانطور که انتظار می رفت، مطابق انتظار
برخلاف انتظار، یکمرتبه
صرفا
پیش فرض
اعلام کردن، احساس کردن، به زبان آوردن، گفتن
غیر منتظره
در اختیار گذاشتن، به دست دادن، فراهم کردن، مهیا شدن
آماری
کنار گذاشتن، بیرون انداختن
تعیین صلاحیت
حامی بودن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن
به دست آمدن، آمدن، انتخاب شدن
موفقیت آمیز، دارای نتیجه خوب
مورد دادرسی قرار گرفتن، محاکمه شدن
سوگند هیئت منصفه ( سوگندی که هیئت منصفه یا هیئت ژوری قبل از انتخاب شدن برای این سِمت، می خورند تا حقیقت را گفته و رفتار صادقانه و منصفانه ای داشته با ...
به خوبی معلوم بود که، روشن بود که، پُر واضح بود که، قشنگ مشخص بود که
درک کردن، پی بردن، فهمیدن، متوجه شدن، ملاقات کردن
انتظار داشتن ( به ویژه انتظار کمک )
محتاط، دودل، مشکوک
عقب نشینی کردن، نظر خود را تغییر دادن
حبس، زندانی شدن، آب خنک خوردن
صورت گرفتن/پذیرفتن، رخ دادن
تلویحا اعلام کردن، ضمنا چیزی را گفتن، حرفی را در لفافه زدن، غیرمستقیم مطلبی را فهماندن
حرف، سخن
توافق پیش از محاکمه، مصالحه طرفین دعوی قبل از شروع دادگاه، رجوع شود به plea bargain
مصالحه، توافق ( حقوق )
صادقانه، منصفانه، عادلانه
دادگاه تجدید نظر
مقرر کردن
حامی
نمایان گز
اعضا
در جریان
خبر رسانی کردن، علنی کردن، اطلاع رسانی
مشخص کردن، مطمئن شدن، فهمیدن
رسیدگی کردن
مدیر، رئیس، سرگروه
بازپرس ( مربوط به دادگاه، با بازرس فرق دارد ) ، دادرس
نظارت، کنترل، حوزه ی اختیارات
رسیدگی کردن، پرداختن به کاری
از سر گرفتنِ کاری
حجم عظیم، انبوهی از چیزی
به طرز چشمگیری
از هم گسیختگی
اداره کردن
وابسته، متعلق، مربوط
تیم
ساخته و پرداخته
جدا شدن/کردن، به راهِ خود رفتن، سوا کردن/شدن، فصل کردن
تامین کردن، فراهم کردن، مهیا کردن
تحریف کردن، پیچاندن
از پشت خنجر زدن، خیانت کردن، بی وفایی کردن
از پشت خنجر زدن، خیانت کردن، بی وفایی کردن
فرصت طلبی کردن، سؤاستفاده کردن، استثمار کردن، بهره کشی کردن، به نفع خود، بهره بردن
به نوعی، نسبتا
دلیل، سبب
فاز، مرحله، جنبه
معلوم کردن، لو دادن، روشن کردن، فاش ساختن، گفتن
گره کرده، بسته ( مُشت )
نگران کننده
ثبت و ضبط کردن
درحال ارتقا
به ناحق، بی دلیل
یک بار، یک وقتی
جدای از اینکه، فارغ از اینکه
موضع، دیدگاه، عقیده
در این مورد، در این شرایط
به نمایندگی از خود، به نفع خود، برای خود ( در حقوق قضاییِ ایالات متحده، به افرادی اطلاق می شود، که خودشان به نحوی به تنهایی یا باکمک یک وکیل، وکالت خ ...
انحراف، منحرف سازی، انحراف حواس
در ارتباط بودن، وابسته بودن، هماهنگ بودن، جزئی از چیزی بودن، متناسب بودن، شامل بودن
در ارتباط بودن، وابسته بودن، همخوانی داشتن، هماهنگ بودن، جزئی از چیزی بودن، متناسب بودن، شامل بودن
بد رفتاری
واقع شدن، تداوم
کارمندان، پرسنل، کارکنان
گفتگو، گفت و شنود، مکالمه، بحث کردن، تبادل اطلاعات
همچنین، علاوه بر آن، از آن گذشته
تصمیم گرفتن، به جایی/موفقیتی رسیدن، نائل شدن، به ارث بردن، به خاطر/یاد آوردن
متعارف، معمول، طبق عُرف، رایج
سراسری، عمومی، همگانی
به خدمت گرفتن
جُدا شدن، منفصل شدن، رها کردن
سرخورده، ناامید، واقع بین
به صورتی هدفمند، به شکلی سودمند
هراز گاهی
روی کسی یا چیزی حساب باز کردن
دلزده کردن، ناراحت کردن، موجب رنجش شدن
دادنامه
غرغر کردن، ناخوشایند
خودنمایی کردن، جلب توجه کردن
جلب کردن
ارائه دادن/کردن
چاره
مُدام، بصورت مُداوم
حولِ محورِ، نسبت به
عظیم
آشنا شدن، روبرو شدن
عُمدتا، اساسا
آزاد با عفو مشروط
برخلاف قانون
مسئله اینجا بود که، موضوع مهم این بود که، از همه مهمتر اینکه
فراهم کردن، در اختیار قرار دادن/گذاشتن
ترسیده، بیمناک، وحشت زده، ناراحت
هر کدام
قرار دادن، تعبیه کردن، ( برای مفاهیم انتزاعی تر، منظور کردن )
دادگاه
واقعا، جدّا
با هیجان، با تب و تاب، با اشتیاق
جابجا کردن، جهت را تغییر دادن، رویه را تغییر دادن
کارگزار
هم، نیز
از همان ابتدا
از روی علاقه
مفتخر بودن، مالک بودن، داشتن، در بر داشتن
نوع، نمونه، گونه، شکل
باعث شدن
بازارپرداز، مسئول تبلیغات یک شرکت در یک فروشگاه ( با بازاریاب فرق دارد، چرا که در بازاری که از قبل مشخص است، اجناس را عرضه و تبلیغ می کند )
کمک هزینه، سهمیه، اعانه، مقرری، جیره، هزینه سفر
اقدام ( حقوق )
برای، به منظورِ
نشان سینه، مدال، ( رجوع شود به badge )
تهیه، تنظیم
به وجود آوردن، رقم زدن
اعطا، دادن
نه هنوز
مسئول بودن، تحت کنترل داشتن، کنترل کردن
در مقام مقایسه، نسبت به آنچه که، در برابرِ، به نسبتِ، درمقایسه با
تحت تاثیر چیزی بودن
سازمان مادر، سازمان اصلی که فعالیت سایر زیرمجموعه ها را مدیریت و هماهنگی می کند
تقسیم کردن/شدن
تقسیم شده
با توجه به، با درنظر گرفتنِ
رقابت
تشکیل شدن، ایجاد شدن، به وجود آمدن، پا به عرصه ی وجود نهادن ( درمورد غیر جاندار )
درهمین راستا، به همین دلیل، در نیتجه
وکالت
در
قبل تر، پیش از آن، قبل از آن
در مقابل هم قرار دادن، برعلیه هم تحریک کردن، به جان هم انداختن
وضع مقررات منع ورود و خروج، قرنطینه کردن
مطرح کردن، گفتن، ایراد کردن
سازماندهی کردن
بی خیال شدن
موضوع این بود که، جالب اینجا بود که، مسئله این بود که
بخش اصلی، قسمت اصلی
گوی مقعدی، توپک مقعدی ( نوعی ابزار جنسی )
جمع آوری اعانه، گلریزون کردن، پول جمع کردن از مردم
محکوم کردن
سردمدار
سالهای سال، سالهای آزگار
تقصیر کسی بودن، مربوط به کسی بودن
آن، هر
کفیل، مدیر موقت، سرپرست
( درمورد پول ) صرف کردن، خرج کردن، خوردن
اعلام کردن، ارائه کردن، واگذار کردن، اعطا کردن
اتاق انتظار ( درمورد انسان نیز به کار می رود )
در رابطه با
جذب شدن، علاقه مند شدن، تمایل پیدا کردن
تا آن زمان ( زمان حالی که اکنون گذشته است، مربوط به نقل قول گذشته )
اقرار کردن
بالأخره اینکه، خلاصه اینکه
ابزار دست ساز
( درموردِ زخم/جراحت/کبودی ) برداشتن
نظام، سازمان، اُرگان
به زبان آوردن
با گذشتِ
شکایت جمعی، شکایت گروهی
سلب اختیار کردن
اجباری
اندکی قبل از پایانِ ، تا اواخرِ
بی احترامی کردن، خوار شمردن، بی اهمیت پنداشتن، جدی نگرفتن
با قصد و غرض
آماج/هدفِ چیزی قرار گرفتن، درمعرض چیزی قرار گرفتن
با تمام این اوصاف، با همه حرف ها
به درِ بسته خوردن، بی نتیجه ماندن
صادر کردن/شدن
انتقاد شدید، سرزنش
بدون شک، بی شک، بدون تردید
وادار کردن، ملزم کردن
مبنی بر
رها کردن، به حال خود گذاشتن
ادعا کردن، مدعی شدن
با توجه به، در موردِ، نسبت به
نسبت به ، درمورد، در بابِ، راجع به
خواستن
بافت ( درمورد اعضای بدن )
ناراحت
کش و قوس، بگیر و ببند
منوط به ، محدود به
طولانی شده، طول کشیده
پنهان
متهم، محکوم
تضمین، اطمینان، خاطرجمع شدن
وکیل مدافع دولت
ترفند، زیرکی، مکر
سؤال القاء کننده ( از شاهد ) ، سوال تلقینی ، پرسش راهنمایی کننده
چنین و چنان، فلان و بهمان
اگر. . . . . باشد، ( می تواند حالت شرطی ایجاد کند )
متهم کردن
بارها، مکررا، پی در پی، دم به دم، یکسره، همواره
عکس بازداشت، عکس کاردکس زندان، عکسی که هنگام ورود به زندان، از زندانیان گرفته می شود
شنیع، زننده، بد
جدّا، واقعا، کاملا، شدیدا
صحبت کردن، شکایت کردن، اعتراض کردن
تکان دهنده بودن
رفتن به جایی و کمک کردن
گفتن، اعلام کردن
جمع کردن/شدن
خنده دار ، مسخره، مضحک
به نتیجه ی ( خاصی ) رسیدن
به نتیجه رسیدن، به دهن خطور کردن
ناظر
تا
به دست دادن، فراهم کردن، تهیه کردن، ردیف کردن، در اختیار گذاشتن، دست و پا کردن
به جُز، به غیر از
مرکز، مجموعه
بخشی از آن
با اکراه، از روی اجبار، به زور
شکایت حقوقی، اعلام جُرم کردن
بدرفتاری، جُرم، عملی که مستوجب کیفر باشد
به این معنا که
سرباز زدن، بی خیال شدن
کار میدانی، کار فیزیکی
به نشانه ی منفی
منتظر ماندن، صبر کردن
خونریزی، درگیری، کشتار، قتل
خیلی بعد، مدت زیادی بعد از
متمرکز کردن، معطوف کردن
در ارتباط به، مربوط به ، نسبت به، عطف به، راجع به
نیش دار
صراحتا، صادقانه، آشکارا
دادرسی
تشکلیلات، مجموعه، سازوکار، سامانه
اعلام جُرم کردن، به دادگاه کشاندن
به این شکل، به این صورت
صریحانه، رک و پوست کنده
جدا کردن
محض
نامردی
گردن نگرفتن، شانه خالی کردن
جلسه رسمی ( برای جمع آوری اطلاعات درخصوص یک واقعه )
طبق برنامه
دستورِ منع، حکم منع، حکم نهی
قایم کردن ( با پشت کسی یا چیزی قرار گرفتن )
به شدت
زندگی کردن در جایی
بازرس
تحریف شده
مشخص، واضح
منتهی، منجر
جالب اینجا بود که، خنده دار این بود که
اکثرا، تمام و کمال
اکثرا یا کاملا
ممنوعه، غیر مجاز
بدون ترس، بدونِ وحشت، با جرأت، با شهامت
فکر کردن
قلبی
مبادا که
انفجار گازهای حاصله از سوختن ناقص ( اصطلاحی در علم مهندسی آتش که به شرایطی اشاره دارد که آتش در محیطی بسته و بدون اکسیژن دچار ناقص سوزی می شود, و گاز ...
شعله ور شدن, گر گرفتن آتش ( اصطلاحی مربوط به علم مهندسی آتش که به وضعیتی اشاره دارد که آتش با حرکتی سریع و همه جانبه تمام مواد سوختنی و فضا را یکپارچ ...
توافقنامه پیش از ازدواج, شروط ضمن عقد, پیش شرط های ازدواج
لفظی توهین آمیز برای مخاطب قرار دادن افراد همجنس گرا
از پا درآمدن
بیانگر چیزی بودن
سردسته, رهبر هدایت کننده ( خصوصا در دسته های سازمان یافته اوباش خیابان و زندان )
بالاخره, در نهایت, عاقبت, عاقبت الامر, درپایان
سردواندن، دنبال نخود سیاه فرستادن، پیچوندن ( عامیانه )
ذره بین
عروسک مونث از خانواده عروسکی کن, که به نمادی برای زن زیبا در امریکا و اروپا بدل شده دختر همه چی تمام ( از لحاظ ظاهری ) که پارتنرِ عروسکِ مذکرِ مالیب ...
عروسک مذکر و پارتنر باربی ( نسخه ی مونث و معروفتر این زوج عروسکی ) که در فرهنگ امریکایی, نمادی است برای مردان همه چی تمام ( از لحاظ ظاهری )
مخاط بینی
تحت اللفظی به معنای آدمخوار است ولی در باطن: 1 ) به حیوانی اشاره دارد که به کشتن و خوردنِ انسان متمایل است 2 ) به زنی سلطه جو که شُرکای جنسیِ زیادی د ...
در ابهام فرو بردن
باعث شدن، منجر شدن، از پسِ چیزی برآمدن
گفتن، اظهار داشتن
تمایل
بی خیال، بی اعتنا، بی علاقه
تفویض اختیار کردن
ریاست، مدیریت
تا قبل از چیزی اتفاق افتادن، پیش از چیزی رخ دادن، منجر به اتفاقی شدن
انتصاب، انتخاب، تصمیم گیری
مجبور به کاری شدن/کردن
تحت فشار قرارگرفتن/دادن برای انجام کاری
بی غل و غش، موثق، صادقانه، بدونِ شک و شبهه
تحقیق، بازرسی، تفحص
سرسختانه، با پایمردی، با سماجت، مکررا، بی وقفه
بی خاصیتی، بی فایدگی
به طرزِ خاصی
ناامید، دلسرد، دلزده
با اصرار، با سماجت، مُصِرّانه
نخ نما، تابلو
تصویر، نماد، نشان، فکر، ایده
واکنشِ منفی، مقاومت در برابرِ تغییر، پاسخِ مخالف و بد
اصلاح ( مُجرمین ) ، تأدیب
خوشایند
اصرار
در بدترین حالتِ ممکن، فارغ از همه ی مسائل، جدا از هرچیز
دلخوش بودن، دلگرم بودن
بطورِ عام
به صورتِ جدی
به یک نحو
اقدام کردن
سرزنده تر، مفرح تر
نقض کردن ( قانون )
منفعت طلبی، بهره کِشی
دوستی نوشتن واژه ی انگلیسیِ ( لُرد ) معادلِ همان واژه ی ( لُر ( قوم ) ) در زبان فارسی است. ما این حق رو نداریم که به صرف علاقه به قومیتِ خودمون تاری ...
اداره، اُرگان
نماینده مجلس
بر محورِ ، در موردِ ، عطفِ به
دارای وجه مشترک بودن, شبیه بودن, ارتباط ذهنی داشتن، تفاهم داشتن
تغییر غیر طبیعی یک بافت به بافتی دیگر
دوباره شکل دادن، دوباره ساختن
بی اهمیت جلوه دادن، اعتماد بنفس کسی را گرفتن، سرخورده و ناامید کردن، مأیوس کردن
در حمایت از، با جانبداری از، طرفداری از. . . .
دوباره تشکیل جلسه دادن، گردهم آییِ مجدد
اعلامِ نیاز کردن، خواستارِ چیزی شدن، خواهانِ چیزی بودن
هدایت کردن، انطباق دادن، سازگار کردن
مراقبت کردن، کنترل کردن، تحت کنترل گرفتن، مواظب بودن، تحت نظر گرفتن
اسلوب، روش، قاعده
کنار گذاشتن، ترک کردن
صحن دادگاه
در هرصورت، با این همه، به هرحال، با این اوصاف
کمی، اندکی، تاحدودی، نسبتا، تا حدی، تا اندازه ای
تحت تعقیب و پیگردِ قرار دادن
تحت عنوان
درک کردن, فهمیدن, پی بردن
بیانگر چیزی بودن, چیزی را توصیف کردن
وابسته به فرهنگی خاص, محدود به یک فرهنگ
به نتیجه رسیدن, پی بردن
مجموعه, سری, زنجیره, چرخه
با استفاده از, طبق, با استناد به, با درنظر گرفتن
درون زبانی
بررسی و تحلیل به روش مقایسه ( مبحثی که برای آموزش بهتر زبان, زبان اول و دوم زبان آموز را با هم مقایسه می کند )
مدارک چند گانه, شواهد مرکب
تاکید غلط, توجه نا روا, توجه بیش از حد
کم توجهی, نادیده گرفت, فراموش کردن, به حال خود رها کردن
نقص, ایراد, عیب
مفهوم سازی
بداخلاق
رهنمون
صبورانه, با بردباری
از سر خوشحالی, از روی شعف, همراه با لذت
نظام مندی, روش مندی, سامان مندی, سازمان یافتگی
گزاره سازی
نشان دادن
به این دلیل که, از آن جهت که
فرا گرفتن, پذیرفتن, قبول کردن ( در جمع یا وجود خود )
بیان کردن, توضیح دادن
مجاز ( معادل دقیقی برای واژه مجاز در ادبیات فارسی, با کنایه اشتباه نشود )
همگروه ( واژه هایی که در یک مجموعه معنایی قرار میگیرند )
فراگیر ( واژه ای عام که واژه های خاص را در زیرمجموعه ی خود دارد مانند واژه پستاندار که انسان و سایر پستانداران زیرمجموعه آن هستند )
زیرمجموعه ( از لحاظ معنای واژه )
ظهورگرایی ( باوری است در فلسفه که در ارتباط با خودآگاهی و ماهیت ذهن است و می تواند با دیدگاه تقلیل گرایی در تضاد باشد )
آنی
رفتارگرایان علم زبانشناسی معتقدند که نوزاد انسان با ذهنی عاری از هر چیز, پا به دنیا می گذارد
بدست آمدن/آوردن
غیر دقیق, سهوی
مضاعف, دو برابر
مجموعه کمینه ای
جفت کمینه ای
انتظار می رود
شهرآورد, دربی یا داربی, بازی سنتی بین دو تیم ورزشی متعلق به یک شهر یا استان.
دو آوایی
طمع کار, آزمند
نام آوا, صدا واژه
طولی نکشید که, اندکی بعد
جرات به خرج دادن
اصلاح کردن، بهتر کردن
تاثیر گذاشتن، ایجاد کردن، ساختن، اثرگذاری کردن
کُل یک چیز، مجوعِ جزءهای کوچکتر
افتخار کردن، قیافه گرفتن
بسیار مصمم بودن، قصد داشتن، تصمیم داشتن، درنظر داشتن
سیرت
و امثالهم, و غیره
پس زدن, رد کردن
تحت تاثیر قرار دادن/گرفتن
کلاهبرداری
خودشه
اتفاق افتادن، رخ دادن، حادث شدن
متهم، کسی که تحت تعقیب قضایی قرار دارد
سر بازرس
دبیر مطبوعاتی، دبیرِ رسانه
ذهنیت، افکار
درحال انجام
اعمالِ ناپسند، کارهای قبیح و شنیع
ادامه دادن، دست نکشیدن، طاقت آوردن
سازماندهی کردن
قلمداد کردن
ارزش، کرامت
مصمم، دارای عزمِ راسخ، عزم را جزم کردن
با طعنه، بصورتِ کنایه آمیز، طعن آمیز
به همراهِ، درمعیتِ، با . . . ( متضادِ Without ) هم به کار می رود
هدفِ حمله قرار گرفتن، در معرضِ حمله بودن، مورد حمله واقع شدن
همخوانی داشتن, هماهنگ بودن, ارتباط داشتن
به, نسبت به
جانبی, حاشیه ای, محیطی
کودک رفتاری, بچگی کردن ( کودک درون )
( مطلب و موضوع ) گیردادن, کلید کردن, تاکید بیش از حد داشتن
به نتیجه رسیدن، فهمیدن، پی بُردن
کابینه ( هیئتِ وزیرانِ و مدیرانِ رئیس جمهور یا فرماندار )
تمام شدن، به پایان رسیدن
دادخواست، شکایت، طرح دعوی
قاضی ارشد، قاضی اعظم
اذیت کردن، آزار دادن، به ستوه آوردن
سودمند
خطِ مشی، سیاستِ فکری، دستور جلسه، برنامه کار
هُل دادن، سقلمه زدن
ماجرا
اتاقِ نیمه استوانه ی فلزی که محلِ استراحتِ سربازان یا انبارِ لوازم و مهمات است.
رفتن، عازم شدن، فرستادن، رهسپار شدن
به سختی، با مشقت
از همان ابتدا، ازهمان اول
اجمالا، در نتیجه، با این حساب، علی ایّحال
سر و زبان دار، رُک
نظرِ شخصی، دید، فضایی از بالا که به همه جا اشرافِ دید دارد
دلخواه
موارد مشابه
مفعول بی واسطه. مفعول مستقیم
ریختن/ریخته شدن
نشان دادن ( نشان از چیزی بودن )
ضبط کردن
در، از ( در موردِ زمان به کار می رود )
مرکز بازپروری
حمایت
قصد داشتن، درصدد بودن، برنامه ریزی کردن
خلاصه اینکه
موردِ تایید، حامیانه، بصورتِ مفید و سودمند، به منفعتِ کسی بودن
لازم دیدن، ضروری دانستن
ایجاد کردن، باعثِ چیزی شدن، منجر شدن
از این نظر که
مطرح کردن، ( بحث ) پیش کشیدن
به صورتِ جدی ( درموردِ وضعیت )
مهلت
به غیر از
در این بین، جدا از بقیه ی موارد، فارغ از همه مسائل
ستاد، مرکز فرماندهی
آمدن ( درمعنای یادداشت یا ثبت شدن ) ، ذکر شدن
سبزه ( اگر در موردرنگِ پوست استفاده شود )
پلاکارد
رسیدن به جایی ( به جهتِ ملحق شدن به فرد یا افرادی )
مصیبت، ضایعه، داغ ( به معنای داغ دیدن و سوگواری )
نه به حد کفایت، نه به حدِ باید و شاید
به سودِ به حمایتِ، به نفعِ
نسبتا، درواقع، نزدیک به
به خوبی، با کمال احترام، به شایستگی، محترمانه، مؤدبانه
نزدیک، تقریبا
سرسختانه، مُصِرّانه، از سرِ لج بازی
که از این بین، در این بین، از میانِ آنها
زجرآور
وقتی زبان پیجین از حالت اختصاصی اش ( مثلا برای تجارت یا مذهب ) خارج می شود و برای عموم مردم بعنوان زبان اصلی ارتباطی در می آید به آن کریول گفته می شو ...
زبان تماسی, زبان ارتباطی ( به زبانی گفته میشود که برای اهداف عملی همچون تجارت در بین افرادی استفاده می شد که باهم ارتباط زیادی داشتند, ولی زبان یکدیگ ...
خط همگویی ( خطی فرضی روی نقشه که دو ناحیه را از هم جدا می کند و گویشوران دو طرف این خط فرضی, واژه ای خاص را متفاوت ادا می کنند یا از واژه ای متفاوت ب ...
امکان داشتن, احتمال داشتن, تمایل و گرایش داشتن, ( بعضا در معنای الزام هم هست )
تطابق, مطابقت داشتن
وکالتِ موکل را قبول کردن
بعد از
سروکار داشتن
صادقانه، مصمم، بدونِ تعارف، رک و پوست کنده
سر و تهِ چیزی را زدن، تاثیرِ چیزی را کم کردن، ساده کردن
به راه حل رسیدن، به نتیجه رسیدن
با تمامِ ، به همان اندازه که، با وجودِ
انجام دادن, اجرا کردن
باید ( طبق انتظار، بر حسبِ دلیلِ معقول )
تشییع جنازه
به همان اندازه، به همان مقدار
دیری نپایید که، اندکی پس از آن
چندتایی، تعدادی، بعضی از، برخی
مجموعه، ارگان، سازمان
به این ترتیب، با این اوصاف، در نتیجه
مصیبت دیده، داغدار
کمک مالی، اعانه ، کمک هزینه
فرو رفتن ( به وضعیتی سخت ) ، ( به وضعیتی بد ) دچار شدن
باتری به باتری کردن ( خودرو )
عبور کردن، حرکت کردن، پیش رفتن
دسته ای اتومبیل که در مراسماتی نظیر عروسی و عزا با یکدیگر حرکت می کنند
شکوائیه، گلایه
تکریم نامه
خواندن، گفتن، ایراد کردن، خطابه سردادن ( مدح و یادواره ای که در ختمِ افرادِ متوفی گفته می شود )
تا آن لحظه ( که ذکر می شود ) وجود نداشت، از آن لحظه به بعد شروع می شود
فقط در آنصورت، فقط در آن شرایط
( در موردِ کار یا اقدام ) توجه کردن، اجازه دادن
تغییر، تحریف
فعل بعد از آن ( هرچه باشد ) به صورت حال ساده ترجمه میشود
عصبانی، ناراحت، خشمگین
پرس و جو کردن، حمایت کردن، رأی جمع کردن، اطلاعات کسب کردن ( بصورتِ خانه به خانه )
ناز کشیدن، لی لی به لالای کسی گذاشتن
با استفاده از، بوسیله ی، از طریقِ
با توجه به اینکه، با درنظر گرفتنِ اینکه، درخصوصِ اینکه، درموردِ اینکه، در رابطه با اینکه
به نتیجه رسیدن
برهم زدن، تخریب کردن، ازبین بردن، به اغتشاش کشاندن
کمانه کرده
جریان
بر این اساس. بر طبقِ آن، به این ترتیب
آدم پست و نفرت انگیز, حال بهم زن ( معمولا برای مرد استفاده میشه )
درعوض، بلکه، در ازا
ساچمه، تکه های فلز ( که درون فشنگ شکاری قرار می گیرند و بعد از شلیک به فاصله ای معین پخش می شوند ) .
فشنگ پر از ساچمه ( بدنه ی آن معمولا از پلاستیک یا فلز ساخته شده که داخل آن با قطعاتِ فلزاتِ دیگر همچون سُرب، پُر شده است که به هنگامِ شلیک شدن، در فا ...
خودسرانه
با نگرانی، به حالتِ عصبی، مضطربانه، با استرس
زمان گذاشتن، وقت گذاشتن ( برای کاری یا چیزی )
هدف و مقصود، نیّت ( معمولا مخفی )
پذیرفتن
بحث، گفتگو، تبادل نظر
موافق دولت
آسیب شناس، پزشک تشخیص دهنده نوعِ مرگ
پس چه دلیلِ دیگه ای داره؟ دلیلِ دیگه ای نداشت.
اما، ولی، با اینحال، با این وجود
بی بند و باری، باری به هرجهت
آسیب زا، صدمه زننده
اشتباهِ خود را پذیرفتن، اقرار به اشتباه، مسئولیتِ گناه خود را گردن گرفتن
پرداختن، رسیدن، فهمیدن، دریافتن، ( مشکل ) حل کردن
به گزارشِ
اصرار کردن
سرزنش کردن، انتقاد کردن
برخلاف انتظار خود را در وضعیتی یافتن، به صورتی غیر منتظره وارد جایی یا موقعیتی شدن
اشتباه را جبران کردن، اثراتِ منفیِ عملِ اشتباهی را کاهش دادن، جبرانِ مافات، ماله کشی کردن تصحیح اشتباهِ ناشی از یک اقدام بحث برانگیز، به حداقل رساندن ...
اطلاعات غلط
گیج کردن, سحر کردن, توجه کسی را جلب کردن
اکتشاف، کشف کردن، یافتن، پیدا کردن
مطرح کردن، گفتن، قید کردن
مدرک، گواه
گفتن، ذکر کردن، یادآور شدن، خطاب قرار دادن
تحت الشعاع قرار دادن، تحتِ تأثیر قرار دادن/گرفتن
همه جانبه
بازبینی، بررسی مجدد
اوایل
اواخر
ترخیص
نادستوری, از لحاظ دستوری غلط
جابجا گفتن حروف آغازین کلمات یا بعضا خود کلمات. که از نام ویلیام اسپونر گرفته شده است. استاد دانشگاهی که حروف را اینگونه ادا میکرد.
به مفهومی, از یک نظر, از جهتی
قرینه
مشغول و گرفتارِ چیزی بودن
شمرده شمرده، در آرامش
شرافت، احترام
مسافر سرراهی, مسافر توراهی, بین راهی ( افرادی که در کنار جاده ها می ایستند و دست را بعلامت لایک نگه می دارند تا رانندگانی که تمایل دارند, آنان را بصو ...
متوسّل شدن، دست به دامنِ کسی شدن، توسّل و توکّل کردن
بررسی مجدد، بازبینی
همانطور که پیشبینی می شد، طبقِ انتظار
گفتگو ترتیب دادن، جلسه گرفتن
و غیره، و امثالهم، و مواردِ اینچنینی، و مواردی از این دست، و این قبیل. . . .
توجه کردن به چیزی، دقت کردن، تمرکز کردن
عریض، جامع، همه جانبه
رده بالا، درجه بالا، عالیرتبه
( محاوره ) پیچوندن، ماستمالی کردن
تکان دهنده، شوک برانگیز
بی ریا، سربه زیر
( در زبان شناسی ) نشانه تردید, ( معادل پیشنهادی آقای علی بهرامی, مترجم کتاب study of language )
تاحدی
مطمئن شدن، اطمینان حاصل کردن، تاکید کردن، عزمِ کاری را کردن، تضمین کردن، و حتی ( فراهم کردن، در اختیار گذاشتن، خواستن )
خیلی قبل، مدت ها قبل
آوردگاه
در عوض، به جای آن
می تواند، باید، خواهد، ( برای بیانِ قصد یا احتمال یا الزام انجام کاری در آینده به کار می رود )
باید، قرار است
اگر هم
ادامه دادن ( سفر )
با استناد به اینکه، با توجه به اینکه، با درنظرگرفتنِ این موضوع که
مشکل
به همین ترتیب
بازدید کردن، سرکشی کردن
مشاور
خیلی راحت ( بدونِ دغدغه و اهمیت )
رسیدگی، حل کردن مشکل
دادستانِ بخش، دادستانِ ناحیه ای
کمی، تاحدی، یه جورایی
خلاصه شدن
در میدان بودن، در صحنه بودن، دربین مردم بودن ( خصوصا برای تهیه ی گزارش یا خبر )
نوعی
دریک چشم برهم زدن
به این علت که، به این دلیل که از آنجا که، چرا که، زیراکه، چون که
متعصّب، دوآتیشه
لحظاتی بعد، ساعاتی بعد، بعدا
جمع کردن، نگه داشتن
گُستاخانه، پُررو پُررو
درصدد برآمدن، قصد کردن، سعی کردن
کار، فعالیت
نظارت کردن، تحتِ نظارت قرار دادن
فراهم کردن، ایجاد کردن
مخفف
در رفتن
شفاف, چیزی که از طرف دیگر, قابل دیدن باشد
گرته برداری ( ترجمه لغت در زبانی دیگر )
به خانه ی کسی سر زدن، به جایی یا نزدِ کسی رفتن
یه توکِ پا رفتن
یعنی، یعنی که، می دونی که ، حقیقتش، عرضم به حضورتون
بدن نما، نمایان ( لباس )
به طرفِ چیزی چرخاندن، ( اسلحه وغیره ) نشانه رفتن
به حسابِ کسی رسیدن
تمامِ این مدت
مسلّم، محرز
سایه افکندن ( روی چیزی یا جایی )
تونفا، باتون، چماقِ مأموران
عُمدتا
کم شدن، کاهش یافتن
هربار یکی
تونلِ وحشت
وضعیتِ سخت
شش تا
تصادفی و شانسی کاری انجام دادن
پیام یا حرفی که افراد آن را تکرار می کنند
تحریک شده
نزدیکِ ، کنارِ
بیانگرِ آن است که
به اجرا گذاشتن
انگار که
خلل ایجاد کردن
قلمداد کردن، دانستن
برآمدگی پشت دندان های بالا برآمدگی لثه ی درونی بالا
فرعی
درمان، معالجه
روبرو شدن
مراقبت های پزشکی، درمان کردن
تا ( زمان ) تا ( وقتی که )
تشکیل دادن، ردیف کردن، جفت و جور کردن
اورژانس
پایان دادن، اتمام رساندن
تهییج
بی نام و نشان
مجرب، با تجربه، حرفه ای
مرمی سربی
بی رحمانه، ظالمانه
به طرزِ نگران کننده ای به حالتِ ناراحت کننده ای به طورِ اذیت کننده ای
مستقیما، عینا
آسیب دیدن از چیزی، زخم خوردن از چیزی
لذت بردن، کیف کردن
نهاده شده در طبیعت, به ودیعه گذاشته شده
اندازه های بزرگ
هرچه باشد،
فرضیه یسپرسن در خصوص تقلید صدای جانوران که منتج به ارتباط انسان ها با یکدیگر می شد
طرح ریزی کردن
ختمِ کلام، در پایان
ناکارآمدی
در هر صورت، دستکم
قبول کردن، پذیرفتن
کسی را بابتِ کاری سرزنش کردن، تقصیری را گردنِ کسی انداختن
مطمئنا، قطعا
اجرای گفتگوی زنده از تلویزیون
( تحقیرآمیز ) گاگول، پَلَشت
مستوجب
تفسیر خبر
بعد از اینکه
بادرنظر گرفتنِ، براساسِ، از طرفِ، ازقولِ
حک کردن
علنی
نمایشی، با ادا و اطوار، تصنّعی
که در ازای آن
براساسِ
( برای تاکید در ابتدای جمله ) اگرچه، باوجودِ اینکه، درست است که، بدونِ شک
با این عنوان که
گفتن
روی هم رفته، در مجموع
آینده
( با وسیله ی نقیله ) به/با کسی کوبیدن/تصادف کردن
زدن
( بصورتِ کاملا تصادفی ) کسی/چیزی را دیدن/یافتن
بلافاصله، پس از آن
نه اینکه
( به حالتِ کنایه آمیز ) مثلا
درصورتیکه، اگر
دمادم
در اثرِ
علنا
( اسلحه و امئالهم ) تیر زدن/خوردن ، مورد اصابت قرار دادن/گرفتن
مُحرَز، قطعی
از همه مهمتر
جانشین پاسگاه
باعثِ چیزی شدن، منجر به چیزی شدن
نه اینکه
سرمست شدن
به دنبالِ ، در پِیِ
تهاجمی
فیلم بازی کردن ( به معنای تظاهر، نه بازیگری )
از سرِ ناچاری
بلافاصله
منجر به چیزی شدن، چیزی را رقم زدن
مکان یا بنایی طبیعی یا ساختگی که از مسافت دور در یک منطقه قابل رویت باشد. مانند پاسارگاد, برج میلاد, سی و سه پل, قلعه بابک و امثالهم.
فیلم
همشهری، همتا، هم ولایتی
در اشاره به، در موردِ، درخصوصِ
کوتاه و مختصر
در این وضعیت
نیروبخش, توان افزا
از این قبیل, از این دست
منتفی شدن، نادیده گرفتن، بی خیال شدن
ناراضی، ناخشنود
پیش بُردن
متهم شدن/کردن به . . . . .
پیش بردن، توسعه دادن
با وجودِ
بی فایده
شدید
تشویش
عامل چیزی بودن, ارائه دهنده بودن
محرک
معیّن
سرحال
منسجم
پذیرفتن
پیام
رشد کردن
آشفته، شکننده، ترسیده
باز کردنِ طناب یا تسمه
علی رغم
دیوانگیِ محض
در آن صورت
مشتاقانه
در همان لحظه، در همان زمان
شانسی
رساندن, بردن
برداشت
امید داشتن، آرزوی چیزی را داشتن
در پیِ
تفرقه
موهبت
جبهه
از آن گذشته
درمیانِ، درخِلالِ
تشویق کننده، لیدرِ تشویق گر، ( فرد یا گروهی که به تشویقِ یک تیم ورزشی در مسابقات جهت داده و تشویق تماشاگران را هماهنگ می نماید )
مهم بودن، اهمیت داشتن
ضروری دانستنِ/بودنِ چیزی برای انجام کاری
به کاری روی آوردن
بسیار بد
در بهترین حالت
در همین راستا
به موردی یا شخصی بر خوردن. با کسی یا وضعیتی روبرو شدن ( ناگهانی )
بازداشت، محبوس
وقت صرف کردن _ زمان را گذراندن ( معمولا به کُندی )