high ranking


روانشناسى : عالى رتبه

جمله های نمونه

1. a high-ranking officer
افسر عالیرتبه

2. the unnecessary and costly junkets by high-ranking officials
سفرهای غیرضروری و پرهزینه ی کارمندان عالی رتبه

انگلیسی به انگلیسی

• high level, top level, senior

پیشنهاد کاربران

بلندمرتبه. عالی رتبه. ارشد
مثال:
The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of the military hold any power.
ملت خودش را دموکراسی به حساب می آورد اما در حقیقت یک اولیگارشی است که در آن تنها اعضای عالی رتبه و ارشد نظامی هر قدرتی را در دست دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

[علوم سیاسی] بلندپایه
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: والا - رتبه

⚫ نگارش به خط لاتین: Vālā - rotbe

⚫ آمیخته از: والا ( High ) و �رتبه� ( rank )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

صاحب منصب
صاحب جاه. [ ح ِ ] ( ص مرکب ) خداوند مقام و منصب. ارجمند :
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا ببینی که در آن حلقه چه صاحب جاهم.
حافظ.
بالارتبه
بلند مرتبه، رده بالا

بپرس