harden

/ˈhɑːrdn̩//ˈhɑːdn̩/

معنی: سفت شدن، سخت شدن، سخت کردن، ماسیدن، سفت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن
معانی دیگر: سخت شدن یا کردن، سفت شدن یا کردن، ماساندن، شتک زدن، سختیدن، (عاری از احساس یا رحم کردن) سنگدل کردن، (به شرایط سخت) عادت دادن یا کردن، پر تاب و توان کردن، پر طاقت کردن، (مثل) گرگ باران دیده کردن، مصمم تر کردن، پر اراده تر کردن، نیرومندتر کردن، محکم کردن، پابرجا کردن، مشکل کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hardens, hardening, hardened
(1) تعریف: to make hard or more resistant to pressure.
متضاد: soften
مشابه: firm, fortify

- Baking will harden the clay.
[ترجمه گوگل] پخت باعث سفت شدن خاک رس می شود
[ترجمه ترگمان] کیک پختن، خاک رس را سفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make insensitive or unfeeling.
متضاد: soften
مشابه: callous

- I hardened my heart towards him.
[ترجمه رزی] قلبم را به طرف او سخت کردم
|
[ترجمه گوگل] قلبم را نسبت به او سخت کردم
[ترجمه ترگمان] قلبم را به سوی او کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make tough or inured.
متضاد: soften

- The war has hardened him.
[ترجمه گوگل] جنگ او را سخت کرده است
[ترجمه ترگمان] جنگ او را سفت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become hard or more resistant to pressure.
متضاد: soften
مشابه: fix, knot, set

- The paste hardened.
[ترجمه گوگل] خمیر سفت شد
[ترجمه ترگمان] خمیر سخت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become insensitive or unfeeling.
متضاد: soften

- Jail only seems to harden the inmates.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد زندان فقط زندانیان را سخت می کند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که زندان برای زندانیان تقویت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to become unyielding or tough.
متضاد: soften

- Her heart hardened, and she would not give in.
[ترجمه گوگل] قلبش سخت شد و تسلیم نشد
[ترجمه ترگمان] قلبش سخت شد و حاضر نشد تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. coarse foods help to harden the gums
خوراک زبر به سفت شدن لثه ها کمک می کند.

2. Sorrow and trouble either soften the heart or harden it.
[ترجمه گوگل]غم و اندوه یا دل را نرم می کند یا سخت می کند
[ترجمه ترگمان]اندوه و زحمت قلب را نرم می کنند یا آن را نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hot steel is quenched to harden it.
[ترجمه گوگل]فولاد داغ برای سفت شدن آن خاموش می شود
[ترجمه ترگمان]فولاد داغ برای محکم کردن آن خاموش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The varnish takes a few hours to harden.
[ترجمه گوگل]سفت شدن لاک چند ساعت طول می کشد
[ترجمه ترگمان]لعاب روغن چند ساعت طول می کشد تا سفت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The varnish takes a few minutes to harden.
[ترجمه گوگل]سفت شدن لاک چند دقیقه طول می کشد
[ترجمه ترگمان]رنگ روغن چند دقیقه طول می کشد تا سفت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He often went to the gym to harden his muscles.
[ترجمه گوگل]او اغلب برای سفت کردن عضلاتش به باشگاه می رفت
[ترجمه ترگمان]او اغلب به باشگاه می رفت تا ماهیچه های خود را سفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their action can only serve to harden the attitude of landowners.
[ترجمه گوگل]اقدام آنها فقط می تواند به سخت شدن نگرش مالکان کمک کند
[ترجمه ترگمان]عمل آن ها تنها می تواند در راستای محکم کردن رفتار مالکان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You've just got to harden your heart and tell him to leave.
[ترجمه گوگل]فقط باید قلبت رو سخت کنی و بهش بگی بره
[ترجمه ترگمان]تو فقط باید قلبت رو سفت کنی و به اون بگی از اینجا بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I need to harden myself against disappointment.
[ترجمه گوگل]من باید خودم را در برابر ناامیدی سخت کنم
[ترجمه ترگمان]باید خودم رو از نا امیدی دور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Property prices are just beginning to harden again.
[ترجمه گوگل]قیمت ملک تازه شروع به افزایش دوباره کرده است
[ترجمه ترگمان]قیمت املاک دوباره شروع به سفت شدن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The glue needs about 24 hours to harden.
[ترجمه گوگل]چسب حدود 24 ساعت زمان نیاز دارد تا سفت شود
[ترجمه ترگمان]چسب به حدود ۲۴ ساعت طول می کشد تا سفت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The clay needs to harden before it can be painted.
[ترجمه گوگل]خاک رس قبل از رنگ آمیزی باید سفت شود
[ترجمه ترگمان]خاک رس باید قبل از کشیدن آن سفت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hardships can harden even the best person. Amy Tan
[ترجمه گوگل]سختی ها حتی بهترین آدم ها را هم سخت می کند امی تان
[ترجمه ترگمان]Hardships می تواند حتی بهترین فرد را سفت کند امی تان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Evidence seemed to harden somewhat when a Glamorgan farmer went to the aid of a ditched van one dark night.
[ترجمه گوگل]زمانی که یک کشاورز گلامورگان در یک شب تاریک به کمک یک ون فرو رفته رفت، شواهد تا حدودی سخت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که یک دهقان ماگوت تا یک شب تاریک به کمک یک ون ditched می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفت شدن (فعل)
set, be thickened, tighten, become stiff, harden, become rigid, toughen, become fast, become firm, become hard, become tough, become thick, become tight, congeal, coagulate

سخت شدن (فعل)
harden, become hard

سخت کردن (فعل)
intensify, harden, braze, indurate, ossify

ماسیدن (فعل)
harden, congeal, jell, coagulate

سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

تبدیل به جسم جامد کردن (فعل)
harden

تخصصی

[عمران و معماری] سخت شدن - سخت کردن - سختیدن

انگلیسی به انگلیسی

• make hard or tough; become hard or tough; strengthen, forge; be forged
when something hardens, it becomes stiff or firm.
when your ideas or attitudes harden, they become fixed and you become determined not to change them.
when events harden people, they make them become less sympathetic and gentle than they were before.
see also hardened.

پیشنهاد کاربران

بپرس