falter

/ˈfɔːltər//ˈfɔːltə/

معنی: لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن
معانی دیگر: تلوتلو خوردن، با تزلزل راه رفتن، لرزان لرزان رفتن، سکندری خوران راه رفتن، بلخشیدن، سست راه رفتن، بریده بریده حرف زدن، تپق زدن، من من کردن، لکنت داشتن، تته پته کردن، تاتا کردن، با تردید (یا ترس) گفتن، (صدا) لرزیدن، دو دلی کردن، تزلزل نشان دادن، به تردید افتادن، اندیدن، خود را باختن، جا خوردن، از توان افتادن، بی رمق شدن، رو به ضعف گذاشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: falters, faltering, faltered
(1) تعریف: to move, speak, or function hesitatingly or unsteadily; stumble.
مترادف: stumble
مشابه: dodder, halt, hem and haw, hesitate, quiver, stagger, stammer, stutter, teeter, totter, trip, waver

- He seemed to be winning the race, but the horse faltered in the final stretch.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که او در مسابقه برنده می شود، اما اسب در کشش نهایی لنگ می زند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که دارد مسابقه را برنده می شود، اما اسب در آخرین لحظه به لکنت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soloist prayed that she would not falter during that evening's performance.
[ترجمه گوگل] سولیست دعا کرد که در اجرای آن شب لنگ نزند
[ترجمه ترگمان] The دعا می کرد که در طی آن شب دچار لغزش نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His voice faltered as he was suddenly overcome with emotion.
[ترجمه گوگل] صدایش تزلزل پیدا کرد که ناگهان احساساتش بر او غلبه کرد
[ترجمه ترگمان] صدایش که ناگهان از فرط هیجان می لرزید، به لکنت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The negotiations had been going well, but then they faltered over the issue of paid vacations.
[ترجمه گوگل] مذاکرات به خوبی پیش می رفت، اما پس از آن بر سر موضوع مرخصی با حقوق دچار مشکل شدند
[ترجمه ترگمان] مذاکرات به خوبی پیش می رفت، اما پس از آن در مورد مساله مرخصی های سالانه دچار تردید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to waver in confidence or purpose.
مترادف: waver
متضاد: steady
مشابه: hesitate, stagger, vacillate

- We will not falter in our fight for what is right.
[ترجمه صحرا] ما در جنگیدن برای اثبات درستی دچار تردید نخواهیم شد
|
[ترجمه گوگل] ما در مبارزه خود برای آنچه درست است تزلزل نخواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما در مبارزه خود برای آنچه درست است دچار تردید نخواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to function unsteadily, intermittently, or with diminished power, as a mechanical or electrical device.
متضاد: steady
مشابه: break down, fail, limp, stutter

- It's unclear why the airplane's engine faltered during the flight.
[ترجمه گوگل] مشخص نیست که چرا موتور هواپیما در حین پرواز از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان] روشن نیست که چرا موتور هواپیما در حین پرواز دچار مشکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: falteringly (adv.), falterer (n.)
• : تعریف: hesitation or unsteadiness of action or speech.
مترادف: hesitation, unsteadiness
مشابه: quiver, stammer, stumble, stutter, teeter, totter, waver, wobble

- He'd been nervous, but he made it through his speech without a falter.
[ترجمه گوگل] او عصبی بود، اما بدون تزلزل از سخنرانی خود عبور کرد
[ترجمه ترگمان] او عصبی بود، اما بدون تردید این کار را ازسر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to falter under enemy fire
زیر آتش دشمن خود را باختن

2. His voice began to falter at the mention of his sufferings in the old days.
[ترجمه گوگل]صدایش از ذکر مصائب او در روزگاران قدیم شروع به تزلزل کرد
[ترجمه ترگمان]در همان روزه ای گذشته، صدایش به لکنت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The economy is beginning to falter.
[ترجمه گوگل]اقتصاد شروع به تزلزل کرده است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در حال تزلزل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The nurse saw him falter and made him lean on her.
[ترجمه گوگل]پرستار او را در حال لنگیدن دید و مجبورش کرد به او تکیه کند
[ترجمه ترگمان]پرستار او را دید که تردید کرد و به او تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His voice began to falter.
[ترجمه گوگل]صدایش شروع به لرزیدن کرد
[ترجمه ترگمان]صدایش متزلزل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We must not falter in our resolve.
[ترجمه گوگل]ما نباید در تصمیم خود دچار تزلزل شویم
[ترجمه ترگمان]ما نباید در تصمیم خود تردید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Moscow did not falter under the onslaught and their counter-attacking potential was a constant threat.
[ترجمه گوگل]مسکو زیر این یورش کوتاه نیامد و پتانسیل ضدحمله آنها یک تهدید دائمی بود
[ترجمه ترگمان]مسکو در زمان حمله دچار تزلزل نشد و پتانسیل حمله متقابل آن ها یک تهدید دائمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Growth began to falter and inflation began to ease.
[ترجمه گوگل]رشد شروع به تزلزل کرد و تورم کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]رشد و تورم به تدریج کاهش یافت و تورم به تدریج کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But several experienced political observers believe Forbes could falter in those key locations.
[ترجمه گوگل]اما چندین ناظر سیاسی باتجربه بر این باورند که فوربس می‌تواند در آن مکان‌های کلیدی لنگ بزند
[ترجمه ترگمان]اما چندین ناظر سیاسی با تجربه بر این باورند که فوربس می تواند در این مناطق کلیدی دچار تزلزل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Those who taste instant success usually falter quickly in the aftermath of their luck.
[ترجمه گوگل]کسانی که طعم موفقیت آنی را می چشند معمولاً در عواقب شانس خود به سرعت دچار لنگ می شوند
[ترجمه ترگمان]کسانی که در آن لحظه احساس موفقیت می کنند، معمولا بعد از بخت و اقبال آن ها به تردید می افتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When the momentum dwindled Simpson began to falter.
[ترجمه گوگل]هنگامی که شتاب کاهش یافت، سیمپسون شروع به تزلزل کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی the کم شد، سیمپسون شروع به متزلزل شدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We must not falter in our resolve to end the conflict.
[ترجمه گوگل]ما نباید در تصمیم خود برای پایان دادن به درگیری تزلزل پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید در تصمیم خود برای پایان دادن به مناقشه دچار لغزش شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All this testing is on-going and if suppliers falter in any way they are quickly informed.
[ترجمه گوگل]تمام این تست ها در حال انجام است و اگر تامین کنندگان به هر طریقی دچار تزلزل شوند، به سرعت مطلع می شوند
[ترجمه ترگمان]تمام این آزمایش ها در حال انجام است و اگر تامین کنندگان به هر نحوی دچار تزلزل شوند، به سرعت مطلع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But shortly she seemed to falter, and at the same time I beheld a most extraordinary thing.
[ترجمه گوگل]اما به زودی به نظر می رسید که او لنگ می زند، و در همان زمان من یک چیز خارق العاده را مشاهده کردم
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسید که اندکی تردید می کند، و در همان حال عجیب ترین چیز را دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Or will the growth, rapid so far, falter on public apathy or distrust?
[ترجمه گوگل]یا این رشد، که تاکنون سریع بوده است، بر اثر بی‌اعتمادی یا بی‌اعتمادی عمومی تضعیف خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان]یا رشد، رشد سریع، عدم تزلزل در بی تفاوتی عمومی یا عدم اعتماد به؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لکنت زبان پیدا کردن (فعل)
fumble, falter

گیر کردن (فعل)
foul, stick, falter, stammer, stymie

با لکنت گفتن (فعل)
hesitate, falter, stammer, hotter

با شبهه و تردید سخن گفتن (فعل)
falter

تزلزل یا لغزش پیدا کردن (فعل)
falter

انگلیسی به انگلیسی

• hesitate; stammer; stumble; sway, totter, be unstable
if something falters, it becomes weaker or slower, and may stop completely.
if you falter, you hesitate and become unsure or unsteady.
see also faltering.

پیشنهاد کاربران

دچار تزلزل شدن
رو به افول رفتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : falter
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : faltering
✅️ قید ( adverb ) : falteringly
to lose strength or purpose and stop, or almost stop
متوقف یا تقریباً متوقف شدن به دلیل از دست دادن قدرت و نیرو یا گم کردن هدف، متزلزل شدن
The dinner party conversation faltered for a moment.
...
[مشاهده متن کامل]

Her friends never faltered in their belief in her.
Nickie's voice faltered and he stopped speaking.
His career began to falter.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/falter
دچار اختلال شدن
تردید پیدا کردن
لکنت زبان پیدا کردن
لغزیدن
شک کردن - تردید به خود راه دادن - تردید کردن
درنگ کردن - معطل کردن
To think twice
To delay
To stall

متزلزل کردن
متوقف کردن
تته پته کردن

بپرس