incite

/ˌɪnˈsaɪt//ɪnˈsaɪt/

معنی: تحریک کردن، انگیختن، با صرار وادار کردن
معانی دیگر: برانگیختن، آشوب انگیزی کردن، تفتین کردن، آغالیدن، شوراندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: incites, inciting, incited
مشتقات: incitement (n.), inciter (n.)
(1) تعریف: to bring about or cause (a disruptive action).
مترادف: instigate, prompt, provoke, stir up
متضاد: stifle, suppress
مشابه: abet, actuate, foment, inspire, pick, stimulate, stir

- Her passionate speech incited a rebellion.
[ترجمه گوگل] سخنرانی پرشور او شورش را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] سخنرانی پر شور او باعث تحریک شورش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provoke (someone) to act.
مترادف: actuate, drive, egg on, impel, prompt, provoke, stimulate, stir up
متضاد: deter, discourage, restrain
مشابه: abet, agitate, animate, arouse, encourage, excite, goad, induce, inflame, motivate, move, prick, prod, push, rouse, stir, urge

- This pamphlet will incite the workers to strike.
[ترجمه گوگل] این جزوه کارگران را به اعتصاب تحریک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] این جزوه کارگران را تحریک خواهد کرد تا اعتصاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. enemy agents tried to incite the people to riot
عوامل دشمن سعی کردند مردم را به شورش برانگیزند.

2. The party agreed not to incite its supporters to violence.
[ترجمه گوگل]حزب پذیرفت که حامیان خود را به خشونت تحریک نکند
[ترجمه ترگمان]این حزب توافق کرده است که حامیان خود را به خشونت تحریک نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He used a perverted form of socialism to incite racial hatred.
[ترجمه گوگل]او از شکل انحرافی از سوسیالیسم برای تحریک نفرت نژادی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از نوعی socialism و perverted برای برانگیختن نفرت نژادی استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They pleaded guilty to possessing material likely to incite racial hatred.
[ترجمه گوگل]آنها به داشتن مواد محتمل برای تحریک نفرت نژادی اعتراف کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به جرم داشتن موادی که به احتمال زیاد باعث برانگیختن نفرت نژادی می شوند، گناهکار شناخته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thus the mullahs can legitimately incite revolution, and since the seventh century they have done so.
[ترجمه گوگل]بنابراین آخوندها می توانند به طور مشروع انقلاب کنند و از قرن هفتم این کار را انجام داده اند
[ترجمه ترگمان]بنابراین روحانیون می توانند به طور قانونی انقلاب را تحریک کنند و از قرن هفتم این کار را انجام داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Religious fanatics cooled down temporarily, the better to incite hatred another day.
[ترجمه گوگل]متعصبان مذهبی به طور موقت سرد شدند، بهتر است روزی دیگر نفرت را برانگیزند
[ترجمه ترگمان]متعصبان مذهبی موقتا آرام شدند، بهتر است که روز دیگری نفرت را تحریک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To subvert them would be to incite peasant revolts even more threatening than those which punctuated the eighteenth century.
[ترجمه گوگل]براندازی آنها به معنای برانگیختن شورش های دهقانی است که حتی از شورش هایی که در قرن هجدهم نقطه گذاری شد، تهدیدآمیزتر است
[ترجمه ترگمان]برای واژگون کردن آن ها، شورش دهقانان حتی خطرناک تر از آن چه بود که در قرن هجدهم دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One may even incite another to attempt to commit crime.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است یکی دیگری را به تلاش برای ارتکاب جرم تحریک کند
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است فرد دیگری را به اتهام ارتکاب جرم تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Just a few words will incite him into action.
[ترجمه گوگل]فقط چند کلمه او را به عمل تحریک می کند
[ترجمه ترگمان]فقط چند کلمه اونو تحریک می کنه که وارد عمل بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The incite bite made her finger swell.
[ترجمه گوگل]نیش تحریک انگشتش را متورم کرد
[ترجمه ترگمان]گاز incite باعث شده که انگشتش بالا بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such an atmosphere could not incite in him the cravings of a boy of eighteen.
[ترجمه گوگل]چنین فضایی نمی توانست هوس یک پسر هجده ساله را در او برانگیزد
[ترجمه ترگمان]چنین محیطی هم به مذاق پسر هیجده سالگی می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On Sabertron, the Destrons incite among prisoners.
[ترجمه گوگل]در Sabertron، Destron ها در میان زندانیان تحریک می شوند
[ترجمه ترگمان]در Sabertron، Destrons در میان زندانیان تحریک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Undercover police as protesters and incite, or even engage in, violence.
[ترجمه گوگل]پلیس مخفی به عنوان معترضان و تحریک و یا حتی دخالت در خشونت
[ترجمه ترگمان]مخفی کردن پلیس مخفی به عنوان معترضان و تحریک و یا حتی درگیر شدن در خشونت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stop anyone trying to incite the people.
[ترجمه گوگل]از هر کسی که سعی در تحریک مردم دارد جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]کسی رو متوقف کن که سعی کنه مردم رو تحریک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

انگیختن (فعل)
stimulate, occasion, motive, fire, animate, incite, motivate, urge

با صرار وادار کردن (فعل)
incite

تخصصی

[حقوق] تحریک کردن، اغوا کردن، برانگیختن

انگلیسی به انگلیسی

• inflame, provoke; stimulate, rouse to action
if you incite people to do something violent or unpleasant, you encourage them to do it.

پیشنهاد کاربران

برانگیختن
ایجد کردن
سبب شدن
incite some change
باعث برخی تغییرات میشود
با قرار دادن کسی در وضعیت رودربایستی کسی را به انجام عملی ترغیب کردن
بیان کردن، گفتن، بیرون دادن
براه انداختن، برپا کردن ( مثل آشوب، ناآرامی )
They incite social unrest and intimidate voters
ایجاد شدن ـ موجب شدن ـ به وجود آوردن ـ واداشتن ـ مجبور کردن
( مترادف با impel , induce , make )
مسبب

بپرس