sunny

/ˈsəni//ˈsʌni/

معنی: روشن، خوشحال، تابناک، افتابی، افتاب رو، رو بافتاب
معانی دیگر: پرآفتاب، نورانی، پرنور، آفتابی، شاد و خرم، شوخ و شنگ، آفتابسان، خورشید مانند، روبه آفتاب، آفتابگیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sunnier, sunniest
مشتقات: sunnily (adv.), sunniness (n.)
(1) تعریف: having much sunlight.
مترادف: sunlit, sunshiny
متضاد: cloudy, murky, overcast
مشابه: bright, brilliant, clear, cloudless, fair, radiant, shining, sparkling

- a sunny day
[ترجمه Hi] روز افتابی
|
[ترجمه گوگل] یک روز آفتابی
[ترجمه ترگمان] روزی آفتابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exposed to or warmed by sunlight, esp. during much of each day.
مترادف: sunlit
متضاد: shady
مشابه: bright, light

- a sunny kitchen
[ترجمه گوگل] یک آشپزخانه آفتابگیر
[ترجمه ترگمان] یک آشپزخانه آفتابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: cheerful; bright.
مترادف: bright, cheerful
متضاد: gloomy, grim, pessimistic, sad
مشابه: affable, amiable, buoyant, cheery, genial, happy, joyful, lighthearted, merry, rosy

- a sunny disposition
[ترجمه گوگل] حالت آفتابی
[ترجمه ترگمان] یه خلق آفتابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sunny side up
(تخم مرغ) سرخ شده یا نیمرو شده از یک طرف (نه هر دو طرف)

2. a sunny day
یک روز آفتابی

3. a sunny radiance
درخشش آفتابسان

4. a sunny smile
یک لبخند شاد

5. on the sunny side of fifty
در اوایل سن پنجاه سالگی

6. on the sunny side (of)
جوانتر از . . . ،در اوایل سن . . .

7. one of those sunny days that elate the heart of young and old
یکی از آن روزهای آفتابی که قلب پیر و جوان را مملو از شعف می کند

8. the north is sunny and dry
شمال کشور آفتابی و خشک است.

9. it was a bright sunny day
روزی روشن و آفتابی بود.

10. she was hoping for a sunny day but the fact was just the reverse
او به امید یک روز آفتابی بود ولی واقعیت درست عکس آن بود.

11. there's a picnic tomorrow, so i am praying for a sunny day
فردا روز پیک نیک است،خدا کند هوا آفتابی باشد.

12. It's bound to be sunny again tomorrow.
[ترجمه گوگل]فردا دوباره آفتابی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]فردا دوباره هوا آفتابی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Elsewhere is largely dry with sunny spells and just a scattering of light showers, but becoming cloudier in Northern Ireland towards evening.
[ترجمه گوگل]جاهای دیگر تا حد زیادی خشک با طلسم های آفتابی و فقط پراکنده باران های خفیف است، اما در ایرلند شمالی تا غروب ابری تر می شود
[ترجمه ترگمان]در جای دیگر، تا حد زیادی با طلسم های آفتابی و فقط نمایی از رگبار نور خشک می شود، اما در شمال ایرلند شمالی به عصر تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The beautiful sunny morning put me in a happy mood.
[ترجمه گوگل]صبح آفتابی زیبا حالم را شاد کرد
[ترجمه ترگمان]صبح زیبای آفتابی مرا سرحال آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was a warm sunny day.
[ترجمه گوگل]یک روز آفتابی گرم بود
[ترجمه ترگمان]روز آفتابی گرمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The day was bright and sunny.
[ترجمه گوگل]روز روشن و آفتابی بود
[ترجمه ترگمان]روز آفتابی و آفتابی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was a nice sunny morning.
[ترجمه گوگل]صبح آفتابی خوبی بود
[ترجمه ترگمان]روز آفتابی خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

تابناک (صفت)
bright, shining, radiant, lucent, luminescent, luminiferous, sunny

افتابی (صفت)
bright, shiny, sunny

افتاب رو (صفت)
sunny

رو بافتاب (صفت)
sunny

انگلیسی به انگلیسی

• illuminated by the sun, filled with sunlight; cheerful, pleasant, merry
when it is sunny, the sun is shining.
sunny places are brightly lit by the sun.

پیشنهاد کاربران

تابناک
رو به آفتاب
روشن
شاد
خوش بین
با طراوت
🌐 کلماتی کاربردی برای بیان هوای گرم:
✅️ balmy – warm and pleasant
✅️ blistering – extremely hot in a way that is uncomfortable
✅️ dog days – the hottest days of the year
✅️ heatwave – a continuous period of very hot weather, especially when this is unusual
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ Indian summer – a period of warm weather in autumn
✅️ scorcher – an extremely hot day
✅️ sunny – not stormy or cloudy
✅️ thaw – ice and snow turns into water
✅️ the heat – very hot weather
✅️ tropical – like weather near the equator, climate that is frost - free
منبع: www. writerswrite. co. za

a sunny day
یک روز آفتابی
سرزنده
دلنشین
مثال: آهنگی که می نواختند، آهنگی گرم ودلنشین بود. what they played was warm, sunny
خورشید
هوای آفتابی
آفتابی 🇹🇷🇹🇷
It is such sunny weather that he can play tennis in the park
آب و هوای آفتابی بود ب همین دلیل او میتواند در پارک تنیس بازی کند
افتابی
آفتابی
روشن
شاداب، سرزنده
تخم مرغ عسلی
آفتابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس