glaring

/ˈɡlerɪŋ//ˈɡleərɪŋ/

دارای نور زننده، پرتابش، پر زرق و برق، پر جلال، دارای نور و تزیینات زیاده از حد، جلف، (نگاه) حاکی از خشم، (تداعی منفی) پرواضح، اظهر من الشمس، چشمگیر، خیره، شوخ، زیاددرخشان، خیره کننده، خودنما، فضول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: glaringly (adv.), glaringness (n.)
(1) تعریف: blindingly bright.
مترادف: blinding, brilliant
متضاد: dim, soft
مشابه: blazing, bright, burning, dazzling, glittering, resplendent, shining, vivid

(2) تعریف: embarrassingly conspicuous; obvious.
مترادف: blatant, conspicuous, egregious, flagrant, obvious
مشابه: apparent, clear, evident, gross, obtrusive, overt, patent, unmistakable

- a glaring slip of the tongue
[ترجمه گوگل] لغزش چشمگیر زبان
[ترجمه ترگمان] یک تکه کوچک از زبانش بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: staring steadily and hostilely.
مترادف: glowering, lowering
مشابه: antagonistic, frowning, hostile, scowling, unfriendly

- a glaring look of hatred
[ترجمه گوگل] یک نگاه خیره کننده از نفرت
[ترجمه ترگمان] نگاهی حاکی از کینه و نفرت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: overly or tastelessly showy; gaudy.
مترادف: flashy, gaudy, showy
مشابه: blatant, garish, loud, meretricious, ostentatious, tawdry

جمله های نمونه

1. a glaring mistake
اشتباه لپی

2. his glaring look
نگاه خشم آمیز او

3. the glaring lights of the stage
نور خیره کننده ی چراغ های صحنه

4. a mirror reverberating the glaring sun
آینه ای که نور خیره کننده ی خورشید را بازتاب می کرد

5. with her hand she shaded her eyes from the glaring light
با دست چشمان خود را از نور زننده حفظ کرد.

6. I never saw such a glaring example of misrepresentation.
[ترجمه Figure] من هرگز چنین نمونه بارز ( فاحش ) اشتباهی از او ندیده بودم.
|
[ترجمه گوگل]من هرگز چنین نمونه آشکاری از ارائه نادرست ندیدم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت چنین نمونه ای از اشتباه را ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There were several glaring inconsistencies in his report.
[ترجمه گوگل]چندین تناقض آشکار در گزارش او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در گزارش او چندین نوع تناقض وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The report contained some glaring errors.
[ترجمه گوگل]این گزارش حاوی اشتباهات فاحشی بود
[ترجمه ترگمان]این گزارش حاوی برخی اشتباه ات فاحش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He stood at the bottom of the stairs, glaring up at us.
[ترجمه گوگل]ته پله ها ایستاد و به ما خیره شد
[ترجمه ترگمان]او پایین پله ها ایستاد و به ما خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The most glaring omission was the lack of reference to take-up problems.
[ترجمه گوگل]بارزترین حذف، عدم اشاره به مشکلات برداشت بود
[ترجمه ترگمان]The حذف فقدان مرجعی برای حل مشکلات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The glaring light of high noon encouraged his use of rich blacks.
[ترجمه گوگل]نور خیره کننده ظهر او را تشویق کرد تا از سیاه پوستان ثروتمند استفاده کند
[ترجمه ترگمان]روشنایی خیره کننده ظهر، استفاده او از سیاهان ثروتمند را تشویق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Glaring colours displease the eye.
[ترجمه گوگل]رنگ های درخشان چشم را خوشایند نمی کند
[ترجمه ترگمان]رنگ ها چشم را displease
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "It was a glaring example of bad judgment," said one official who asked not to be named.
[ترجمه گوگل]یکی از مقامات که خواست نامش فاش نشود، گفت: «این یک نمونه آشکار از قضاوت بد بود
[ترجمه ترگمان]یکی از مقامات که نخواست نامش فاش شود گفت: \" این یک نمونه روشن از قضاوت بد بود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Polgar was not the only committee staffer with glaring conflicts of interest.
[ترجمه گوگل]پولگار تنها کارمند کمیته با تضاد منافع آشکار نبود
[ترجمه ترگمان]Polgar تنها کارمند کمیته با تضاد منافع قابل توجه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• radiant, brilliant; blinding; prominent; piercing (look or glance); angry (look or glance)
if you refer to something bad as glaring, you mean that it is very obvious.

پیشنهاد کاربران

گروهی از گربه ها را هم معنی می دهد.
با تشکر از توجه شما.
فاحش ( عمل یا چیز بدی که آشکار و واضح باشد ) :
a glaring injustice
چپ چپ نگاه کردن
آشکار یا واضح
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : glare
✅️ اسم ( noun ) : glare
✅️ صفت ( adjective ) : glaring
✅️ قید ( adverb ) : glaringly
He shaded his eyes with his hand from glaring light
برای نگاه میتونیم بگیم نگاه برافروخته
اما در اشتباه میشه اشتباه فاحش
فاحش، کاملا مشخص
خطای فاحش
a glaring error
بی عدالتی محض
a glaring injustice
تناقض فاحش و مشخص
a glaring inconsistency
مشهود، علنی، واضح، تابلو
خشم آلود: در نگاه کردن وقتی که دو طرف با حالتی خشم الود برحورد می کنند
look someone angryly
خارج از قاعده
مثل glaring errors
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس