pro

/ˈproʊ//prəʊ/

معنی: جنبه مثبت، برای، بنفع، له، بخاطر
معانی دیگر: مخفف: اداره ی روابط عمومی، کارمند اداره ی روابط عمومی، موافق، هوادار، طرفدار، له (در برابر: علیه con)، مثبت، رای موافق، شخص موافق، دهنده ی رای موافق، پیشوند: (از نظر جا یا زمان) پیش، جلو، قبلی [prognosis]، پیشه کار، حرفه ای، پرسابقه، به سوی جلو، به پیش، پیش [proclivity]، فرا - [produce]، همرای، له [prolabor]، طرفدار کلمه مقابل conاست

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in favor of some proposal, decision, person, or the like.(Cf. con
متضاد: con
مشابه: for, in favor of

- They argued the subject pro and con.
[ترجمه گوگل] آنها در مورد موضوع موافق و مخالف بحث کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها موضوع مورد بحث را مورد بحث قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: pros
(1) تعریف: a factor, argument, vote, or the like in favor of something. (Cf. con
متضاد: con

(2) تعریف: one who takes a position in favor of something, such as the affirmative side in a debate. (Cf. con
متضاد: anti, con, opponent
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) professional, esp. in certain sports.
متضاد: amateur
اسم ( noun )
حالات: pros
عبارات: turn pro
(1) تعریف: (informal) a professional, or someone as knowledgeable or expert as a professional.
متضاد: amateur
مشابه: ace, mastermind

(2) تعریف: (pl.) the professional teams or leagues in some sports, such as football or baseball (prec. by the).

- He wants to play in the pros after college.
[ترجمه گوگل] او می خواهد بعد از دانشگاه در حرفه ای بازی کند
[ترجمه ترگمان] او می خواهد بعد از کالج بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the pro and con votes
رای های له و علیه چیزی

2. he voted pro
او رای موافق داد.

3. dividends will be divided pro rata among shareholders
سود به نسبت تعداد سهام هر سهامدار تقسیم خواهد شد.

4. to argue a matter pro and cons
موافق و مخالف موضوعی بحث کردن

5. Cathy's an old pro at organizing raffles.
[ترجمه گوگل]کتی یک حرفه ای قدیمی در سازماندهی قرعه کشی است
[ترجمه ترگمان]کتی یک حرفه آیه قدیمی است که در organizing است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We may not be white is not pro but can be very character.
[ترجمه گوگل]ما ممکن است سفید نباشیم، حرفه ای نیستیم، اما می توانیم بسیار شخصیت باشیم
[ترجمه ترگمان]ما ممکن است سفید باشیم نه موافق بلکه می تواند شخصیت بسیار خوبی نیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All part-timers should be paid the same, pro rata, as full-timers doing the same job.
[ترجمه گوگل]همه کارمندان پاره وقت باید به همان نسبت، به همان میزانی که کارمندان تمام وقت انجام می دهند، حقوق دریافت کنند
[ترجمه ترگمان]تمام بخش ها نیز باید همان دست مزد را پرداخت کنند، متناسب با timers که همان کار را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He handled the situation like an old pro .
[ترجمه گوگل]او شرایط را مانند یک حرفه ای قدیمی اداره کرد
[ترجمه ترگمان]اون طوری رفتار می کرد که انگار یه حرفه ای بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's a real pro.
[ترجمه گوگل]او یک حرفه ای واقعی است
[ترجمه ترگمان]اون واقعا حرفه آیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I enclose a pro forma for you to complete, sign and return.
[ترجمه گوگل]من یک فرم پیشنهادی را ضمیمه می کنم تا آن را تکمیل، امضا و برگردانید
[ترجمه ترگمان]من یه طرفدار حرفه ای رو برای شما گذاشتم که کامل بشه، امضا کنید و برگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pro football still has a lock on male viewers aged 18 to 3
[ترجمه گوگل]فوتبال حرفه ای همچنان روی تماشاگران مرد 18 تا 3 ساله قفل دارد
[ترجمه ترگمان]فوتبال پرو هنوز دارای قفل در بینندگان مرد ۱۸ تا ۳ سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm one of the few that's very pro performance-related pay.
[ترجمه گوگل]من یکی از معدود افرادی هستم که حقوق مربوط به عملکرد بسیار حرفه ای است
[ترجمه ترگمان]من یکی از معدود کسانی هستم که حقوق مربوط به عملکرد را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's £20 000 pro rata, but I'm doing half the full number of hours, so I'll be getting ten thousand.
[ترجمه گوگل]این مبلغ 20000 پوند به نسبت است، اما من نیمی از ساعات کامل را انجام می دهم، بنابراین ده هزار دریافت خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]این مبلغ در حدود ۲۰ هزار پوند است، اما من نصف ساعات پر کار را انجام می دهم، بنابراین ۱۰ هزار پوند می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If production costs go up, there will be a pro rata increase in prices/prices will increase pro rata.
[ترجمه گوگل]اگر هزینه های تولید بالا برود، به تناسب قیمت ها افزایش می یابد/قیمت ها به تناسب افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]اگر هزینه های تولید افزایش یابد، افزایش متناسب در قیمت ها و قیمت ها متناسب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنبه مثبت (اسم)
pro

برای (قید)
pro

بنفع (قید)
pro

له (حرف اضافه)
pro

بخاطر (حرف اضافه)
through, for, pro

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Protein
موضوع: سازمانی
PRO مخفف و مختصر شده PROTEIN است. این تست جهت اندازه گیری کل پروتئین های سرمی بکارگرفته میشود. از آنجایی که در سرم تعداد متنوعی پروتئین وجود دارد و هر کدام مرتبط با بیمارهای خاصی است لذا جهت تعیین نوع پروتئین مذکور میبایست تست دیگری به نام پروتئین الکتروفورز انجام گردد تا مشخص گردد که افزایش یا کاهش مربوط به کدام نوع پروتئین سرمی است.

تخصصی

[] میانی

انگلیسی به انگلیسی

• person who promotes goodwill and distributes information for a company or organization
professional, someone who is not an amateur (slang); whore, prostitute (slang); reason that favors, argument in favor of
supporting, favoring, advocating
supporting, favoring, advocating; serving as a replacement for
a pro is someone who does something to earn money rather than as a hobby; an informal use.
the pros and cons of something are its advantages and disadvantages.
pro- is used to form adjectives that describe people or organizations as supporting something such as a country, a group of people, or an activity.

پیشنهاد کاربران

کار بلد
( عامیانه )
1. حرفه ای ( کسی که با مهارت و ظرافت استثنایی عمل میکنه )
2. فاحشه، جنده.
مثال:
That guy is a real pro when it comes to baseball
That nasty girl is a pro
?Do you think she’s a pro or just overly friendly
از نظر ریشه شناسی به معنای پیش هست.
مثال:
Progenitor
Progeny
Proactive
Proverb
Procrastination
Prodigy
Prologue
Proffer
Promote
Prophet
Prophecy
Procreate
...
[مشاهده متن کامل]

Protract
Prolong
Proclaim
Proceed
Probable
Prohibit
Propel
Propensity
Propose
Prospect
Provoke
Proscribe
Prodigy
Procure
Pro and con
Progress
Provide
Improvise
Prominent
product

پیش
پروکاریوت، پیش هسته
[پیشوند]
هم - ، هم راستا ( ی ) ، در راستا ( ی ) ، همسو ، همگرا ، پیشران ، پیش برنده ، پشتیبان ، کمک
به نفع چیزی یا کسی
Example
UK accuses Russia of scheming to install a pro kremlin government in Ukraine
انگلیس روسیه رو به نقشه یا طرح ریزی متهم کرد تا استقرار کنه دولتی در اکراین به نفع یا جهت کاخ کرملین باشه یا هم سو باشه
کهنه کار، وارد، باسابقه، حرفه ای. he's an old pro به کارش وارده، در کارش حرفه ایه
pro ( پرو ) همون کوتا ه شده کلمه professional ( حرفه ای ) است .
حرفه ای
Pro player=بازیکن حرفه ای
Noob player=بازیکن تازه وارد
Pro upset of noob
به عنوان پیشوند گاهی به عنوان حامی میاد
Profeminist : حامی فمینست
ولی وقتی میگی pro یعنی حرفه ای
Pro 》》》》 noob
در حمایت از، با جانبداری از، طرفداری از. . . .
ماهر، حرفه ای، باهوش، دانا

ماهر، حرفه ای
Pro. در گیم ( حرفه ای )
[پزشکی] : قبلاً، از پیش ( پیشوند )
طرفدار
مزیت، مزایا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس