telltale

/ˈtelˌtel//ˈtelteɪl/

معنی: سخن چین
معانی دیگر: گویا، نمایانگر، آشکارساز، خبرکش ( tattler هم می گویند)، اشاره، نشانه، نشانه ی راز، (مجازی) دم خروس، رجوع شود به: indicator، آگاه ساز، جا نما، زمان نما، عقربه، خبرکشی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who reveals confidential matters about others; tattler; informer.
مترادف: informer, tattler, tattletale
مشابه: blab, blabbermouth, busybody, gossip, pigeon, rat, rumormonger, spy, squealer, stool, talebearer

(2) تعریف: any of various devices or objects that serve to indicate desired information.
مترادف: indicator
مشابه: dial, meter
صفت ( adjective )
• : تعریف: indicating or revealing something that would otherwise be unnoticed.
مترادف: informative, revealing, telling
مشابه: meaningful, significant

- a telltale trembling of the voice
[ترجمه گوگل] لرزش گویای صدا
[ترجمه ترگمان] صدایی که به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the telltale dots of measles
لکه های آشکار (بیماری) سرخک

2. the telltale smell of cigarette smoke showed that somebody had recently been in the room
بوی گویای دود سیگار نشان می داد که اخیرا کسی در اتاق بوده است.

3. She found lipstick on his shirts - the telltale sign that he was having an affair.
[ترجمه گوگل]رژ لب روی پیراهن‌هایش پیدا کرد - نشانه‌ای که نشان می‌دهد او رابطه نامشروع داشت
[ترجمه ترگمان]اون رژ گونه رو روی پیراهنش پیدا کرد که اون باه اش رابطه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Only occasionally did the telltale redness around his eyes betray the fatigue he was suffering.
[ترجمه گوگل]فقط گاهی اوقات قرمزی آشکار دور چشمانش نشان دهنده خستگی او بود
[ترجمه ترگمان]فقط گاهی سرخی سرخی در چشمانش دیده می شد و از خستگی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They examined the child carefully, looking for telltale signs of abuse.
[ترجمه گوگل]آنها کودک را به دقت مورد بررسی قرار دادند و به دنبال نشانه های آشکار سوء استفاده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها با دقت کودک را معاینه کردند و به دنبال نشانه های بد رفتاری بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The telltale entry was the lone item on the credit side: £000, from deposit account.
[ترجمه گوگل]ورودی مشخص تنها مورد در سمت اعتبار بود: 000 پوند، از حساب سپرده
[ترجمه ترگمان]این ورود telltale، تنها موردی بود که در بخش اعتباری به حساب می آمد: مبلغ ۲۰۰۰۰ پوند از حساب سپرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Teachers are encouraged to look for telltale signs of abuse among their students.
[ترجمه گوگل]معلمان تشویق می شوند که به دنبال نشانه های آشکار سوء استفاده در بین دانش آموزان خود باشند
[ترجمه ترگمان]معلمان تشویق می شوند تا به دنبال نشانه هایی از آزار و اذیت دانش آموزان خود بگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a telltale sign that water was seeping through the canyon walls, softening the mica shale and conglomerate abutment.
[ترجمه گوگل]این یک نشانه آشکار بود که آب از دیواره های دره نفوذ می کند و شیل میکا و تکیه گاه کنگلومرا را نرم می کند
[ترجمه ترگمان]این نشانه از آن بود که آب از دیواره های دره سرازیر می شود و سنگ mica و conglomerate conglomerate را نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Satin smooth Telltale lines are taboo under clingy tops and knit fabrics. Lycra blends give the smoothest outlines.
[ترجمه گوگل]خطوط صاف ساتن Telltale زیر تاپ های چسبنده و پارچه های بافتنی تابو هستند ترکیب های Lycra صاف ترین خطوط را ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]خطوط صاف و نرم Satin زیر tops clingy و پارچه های بافتنی تابو هستند ترکیبات Lycra به the شکل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The out-of-state addresses were a telltale sign that the children were illegally adopted.
[ترجمه گوگل]آدرس‌های خارج از ایالت نشانه‌ای بود که نشان می‌داد این کودکان به‌طور غیرقانونی به فرزندی پذیرفته شده‌اند
[ترجمه ترگمان]سخنرانی های خارج از دولت نشانه آن بودند که این کودکان به طور غیرقانونی پذیرفته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One telltale sign is when government hunkers down and starts to tinker with things.
[ترجمه گوگل]یکی از نشانه‌های گویا این است که دولت از خود غافل می‌شود و شروع به سرهم‌کردن با چیزها می‌کند
[ترجمه ترگمان]یک نشانه آشکار این است که دولت مداخله می کند و شروع به tinker با اشیا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Here are five telltale signs that the Ego is in command:
[ترجمه گوگل]در اینجا پنج علامت گویا وجود دارد که نشان می دهد ایگو در حال فرماندهی است:
[ترجمه ترگمان]در اینجا پنج علامت آشکار وجود دارد که خود من تحت فرمان است:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When you feel that telltale tug, crank the handle and keep the pressure on.
[ترجمه گوگل]وقتی آن کشش گویا را احساس کردید، دسته را بچرخانید و فشار را روی آن نگه دارید
[ترجمه ترگمان]وقتی احساس می کنید آن کشش سطحی، دسته دسته را فشار داده و فشار را بر روی آن ثابت نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The kelp bass with their telltale checkerboard markings are fabled in these waters.
[ترجمه گوگل]باس کلپ با علامت های شطرنجی گویا در این آب ها افسانه می شود
[ترجمه ترگمان]The kelp با نشانه های checkerboard their در این آب ها افسانه ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخن چین (اسم)
informer, gossiper, talebearer, telltale, tattler

تخصصی

[نفت] سوراخ دیدزنی
[نساجی] دستگاه تنظیم - دستگاه کنترل

انگلیسی به انگلیسی

• gossiper, informer, tattler, talebearer
one who reveals secrets, one who spreads rumors
a telltale sign reveals information about something that people might want to be secret.

پیشنهاد کاربران

Adj & Noun
Adj: بدیهی، آشکار، پرواضح، تابلو ( نشانه )
نشانه ها.
important because of showing information
صفت/ مهم، به دلیل نشان دادن اطلاعات
These are some of the telltale signs of termites
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/telltale
خبرچین
به زبان بچه ها ( بین خواهر و برادرهای کوچکتر )
Tattletale هم می گویند
سخنگو
بدیعی . معلوم , آشکارا
Example
If you are not so sure how far along your cat is , review the telltale signs that birth is imminent
اگر خیلی مطمعن نیستید که گربه شما چقدر فاصله دارد ( زاییدن )
مرور کن از اول علاعم و نشانه هارو که تولد قریب الوقع کی است
واضح، علنی
افشاگر , برملا کننده
# telltale clues
# She found lipstick on his shirts, the telltale sign that he was having an affair
# The telltale smell of cigarettes told her that he had been in the room
قصه گفتن
A person who has a big mouth
آشکارکننده
تابلو، مبرهن
Telltale signs of assholism
خبرچین
تابلو
نشانه ( در مورد یک چیز مخفی )
افشاکننده، برملاکننده، گویا، بیانگر ( بین )
افشاگر، گویا، برملاکننده
زیر آب زن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس