open up

/ˈoʊpən ʌp//ˈəʊpən ʌp/

1- باز کردن یا شدن 2- گستردن، سر پوش برداشتن (از) 3- آغاز کردن 4- (عامیانه) تیراندازی کردن، آتش گشودن، 5- (عامیانه) آزادانه حرف زدن 6- (عامیانه) تندتر رفتن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to begin shooting.
مترادف: fire, shoot

(2) تعریف: (informal) to speak revealingly, esp. of oneself.
مترادف: confide
مشابه: burst, confess, speak one's mind, tell

جمله های نمونه

1. We need to open up overseas markets.
[ترجمه گوگل]ما باید بازارهای خارج از کشور را باز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید بازارهای خارجی را باز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The government has announced plans to open up access to higher education.
[ترجمه گوگل]دولت برنامه هایی را برای باز کردن دسترسی به آموزش عالی اعلام کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت طرح هایی را برای باز کردن دسترسی به آموزش عالی اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Guide dogs open up the lives of the blind or visually impaired.
[ترجمه گوگل]سگ های راهنما زندگی نابینایان یا کم بینایان را باز می کنند
[ترجمه ترگمان]سگ های راهنما زندگی کور و یا بینایی بینایی را باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Open up!This is the police!
[ترجمه Siyavash] باز کن پلیس
|
[ترجمه مانا] باز کنید پلیس هستم
|
[ترجمه گوگل]باز کن! این پلیس است!
[ترجمه ترگمان]! باز کن! این پلیس - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After a few drinks he began to open up a bit.
[ترجمه منوچهر تیموری] بعد از چند نوشیدنی، حالش یک خورده رو به راه شد.
|
[ترجمه گوگل]بعد از چند نوشیدنی شروع به باز کردن کرد
[ترجمه ترگمان]پس از چند نوشیدنی شروع به باز شدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The operation will open up the blocked passages around his heart.
[ترجمه گوگل]این عمل راه های مسدود شده اطراف قلب او را باز می کند
[ترجمه ترگمان]این عملیات گذرگاه های مسدود شده قلب او را مسدود خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He decided to open up a business in the city.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که یک تجارت در شهر باز کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت یک کسب وکار در شهر افتتاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is hoped that the course will open up new horizons for students.
[ترجمه گوگل]امید است که این دوره افق های جدیدی را برای دانشجویان باز کند
[ترجمه ترگمان]امید می رود که این درس افق های جدیدی را برای دانشجویان باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The new catalogue will open up the market for our products.
[ترجمه گوگل]کاتالوگ جدید بازار را برای محصولات ما باز خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این کاتالوگ جدید بازار محصولات ما را باز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We need to open up a discussion on the basic aspects of the theory.
[ترجمه گوگل]ما باید بحثی را در مورد جنبه های اساسی این نظریه باز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید در مورد جنبه های پایه ای نظریه بحث کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Exchange programs open up new vistas for students.
[ترجمه گوگل]برنامه های مبادله چشم اندازهای جدیدی را برای دانش آموزان باز می کند
[ترجمه ترگمان]برنامه های تبادل چشم اندازه ای جدیدی را برای دانش آموزان باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I open up the store for the day at around 30.
[ترجمه گوگل]من فروشگاه را برای یک روز حدود ساعت 30 باز می کنم
[ترجمه ترگمان] تا ۳۰ دقیقه دیگه مغازه رو باز می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Open up or we'll break the door down!
[ترجمه گوگل]در را باز کن وگرنه در را می شکنیم!
[ترجمه ترگمان]درو باز کن وگرنه در رو میشکونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The report could open up a Pandora's box of claims from similar cases.
[ترجمه گوگل]این گزارش می تواند جعبه پاندورا از ادعاهای پرونده های مشابه را باز کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش می تواند یک جعبه Pandora از ادعاها را از موارد مشابه باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This new job could open up whole new vistas for her.
[ترجمه گوگل]این شغل جدید می تواند چشم اندازهای جدیدی را برای او بگشاید
[ترجمه ترگمان]این شغل جدید می توانست مناظر جدیدی را برای او باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• be opened; open; open fire; pick up speed

پیشنهاد کاربران

ردیف یا جای خالی برای ثبت نام و اینها باز شدن
تفاوت Open و Open up:
اگر Open up به معنای باز کردن باشه، تنها تفاوتش با Open در "تاکیدی بودن"اش هست. یعتی در ادامه جمله قراره این Open up کردن تاثیر خاصی روی ماجرا بزاره.
همچنین، Open بیشتر برای باز کردن به معنای فیزیکی استفاده میشه اما Open up معمولا به هر نوع باز شدن یا باز کردن و هر نوع افتتاح کردنی میگن.
...
[مشاهده متن کامل]

در دل را به روی کسی باز کردن
این که خودت واقعیت رو به کسی نشون بدی
create new possibilities or opportunities for sb
✔️ ایجاد فرصت های جدید
✔️ گشوده شدن پنجره فرصت ها و موقعیت های جدید به روی کسی
:Meaning
1 ) become present, available, or accessible
👈🏿 "a new and dramatic phase was opening up"
2 ) make something present, available, or accessible
...
[مشاهده متن کامل]

👈🏿 "new technologies open up thousands of different opportunities"
3 ) to create new opportunities
*open up opportunities/possibilities*
👈🏿 The internet has opened up new opportunities for cost - effective brand building
⚫⚫⚫
👈🏿 . . .
One skill I would like to learn one day is coding. I believe coding is a valuable and in - demand skill that can open up many opportunities
Learning to code would allow me to develop my own applications and websites, as well as give me the ability to better understand and troubleshoot technical issues. I would likely learn coding through online courses or by attending coding boot camps
I believe learning to code will be challenging, but also very rewarding

معادلestablish به معنی تاسیس کردن ( کسب و کار/مغازه و. . . )
I wanna open up my factory
میخوام کارخونمو تاسیس کنم ( راه بندازم/افتتاح کنم و. . . )
باز شدن درب مجازی
فرصتی ایجاد شدن
راه حلی گشوده شدن جلوی پای . . .
دریچه ای باز شدن به سوی ( دنیای جدید، همکاری علیه تروریسم، . . . . )
بابی گشوده شدن
open up phrasal verb1 OPPORTUNITY if opportunities open up, or a new situation opens them up,
...
[مشاهده متن کامل]

they become available or possible
With a microscope, a whole new world of investigation opens up
با یک میکروسکوپ یک دنیای جدید از تحقیقات گشوده می شود
The new international agreement opens up the possibility of much greater
co - operation against terrorism
این توافق بین المللی جدید امکان همکاری خیلی گسترده تر علیه تروریسم را بر روی ما می گشاید ( این امکان ( فرصت ) را فراهم می کند )

پرده برداشتن از
بی پرده حرف زدن
open up doors for a career
این اصطلاح به چه معنیه؟
( موقعیت ) ایجاد کردن
دست و پا کردن، فراهم کردن، جور کردن
روی کسی باز شدن، راحت شدن، خودمانی شدن، حرف خود را راحت زدن
Open up my definition of something. . .
تعریفم رو از فلان چیز گسترش بدم. . .
مسئله رو دوباره باز کردن
To share something about yourself
آشکار کردن
🤪
باز کردن
گشودن
نرم شدن
فراهم کردن
تشریح کردن کالبد شکافی کردن موضوع
افتتاح کردن
راه را برای چیزی باز کردن، درب را به روی چیزی گشودن، به راه افتادن، آغاز به کار کردن، آغاز گرفتن
گشودن، سر گشادن، پیش کشیدن، مطرح کردن
before we open up the question anew = پیش از آنکه این پرسش را از نو سرگشاییم
امکان پذیر شدن
1 - سفره دل را باز کردن، درد دل کردن
I've never opened up to anyone like I do to you.
اونجور که سفره دلم رو برای تو باز کردم، هیچوقت برای کسی دیگه باز نکرده ام.
2 - راه اندازی، افتتاح، شروع ( کسب و کار، دفتر، مغازه، فروشگاه و . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

Several branches of this bank have recently opened up across IRAN
شعبه های مختلفی از این بانک به تازگی در سراسر ایران افتتاح شده اند.
3 - باز کردن ( مغازه، رستوران، گل فروشی و هر کسب و کار دیگه )
I open up my shop at 8 am every day
مغازه ام را هر روز صبح ساعت 8 باز میکنم.
4 - ایجاد شرایط تسهیل فعالیت تجاری شرکتهای خارجی
the European Union opened up its Special Purpose Vehicle called INSTEX for trading with IRAN
اتحادیه اروپا ساز و کار ویژه مالی خود به نام INSTEX را برای تجارت با ایران ایجاد کرد.
The internet has opened up new opportunities for cost - effective brand building.
اینترنت فرصت های جدیدی برای برندسازی مقرون به صرفه ایجاد کرده است.

1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا کردن
2. دررمورد چیزی بحث و تبادل نظر کردن
3. دردودل کردن
4. رو به چیزی شروع به تیراندازی کردن
ازادانه حرف زدن

Here are some questions that get even strangers to open up.
در اینجا سوالاتی وجود دارد که افراد غریبه را مجاب می کند ، ازادانه گفتگو کنند.
مترادف کلمه ی "creat "به معنی "ایجاد کردن" میباشد.
باز کردن سفره دل
خالی شدن جا
درد دل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس