unsavory

/ənˈseɪvəri//ʌnˈseɪvəri/

معنی: بی مزه، بد مزه، ناگوار، ناخوش آیند، بد بو، نا مشروع
معانی دیگر: ناخوشایند، نامطبوع، ناباب، نادلپسند، نادلچسب، (در اصل) بی مزه، بی طعم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unsavoriness (n.)
(1) تعریف: having an unpleasant taste or smell; distasteful.
متضاد: savory
مشابه: distasteful, mawkish

(2) تعریف: socially or morally disagreeable or offensive.
متضاد: savory
مشابه: distasteful

- an unsavory love triangle
[ترجمه گوگل] مثلث عشقی ناخوشایند
[ترجمه ترگمان] یک مثلث عشقی ناخوشایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an unsavory specimen
آدم ناخوشایند

2. he hangs around with unsavory characters
او با اشخاص ناباب رفت و آمد دارد.

3. The salad was unsavory.
[ترجمه ترانه] سالاد بی مزه بود
|
[ترجمه گوگل]سالاد ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان] سالاد نا خوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even Brahmins can do self destructive things, feel unsavory urges.
[ترجمه گوگل]حتی برهمن‌ها هم می‌توانند کارهای مخرب انجام دهند، تمایلات ناخوشایند را احساس کنند
[ترجمه ترگمان]حتی Brahmins هم می توانند کاره ای مخرب خود را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Yet since even the best laws leave loopholes, unsavory characters find ways to game the system.
[ترجمه گوگل]با این حال، از آنجایی که حتی بهترین قوانین نیز حفره هایی به جا می گذارند، شخصیت های نامطلوب راه هایی برای بازی با سیستم پیدا می کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، از آنجا که حتی بهترین قوانین نقاط ضعف را ترک می کنند، شخصیت های ناخوشایند راه هایی برای بازی کردن سیستم پیدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Although the bonding profession has an unsavory reputation, these businesspeople of criminal justice facilitate court operations.
[ترجمه گوگل]اگرچه حرفه باندینگ شهرت نامطلوبی دارد، اما این تاجران عدالت کیفری عملیات دادگاه را تسهیل می کنند
[ترجمه ترگمان]هر چند که حرفه پیوند، شهرت ناخوشایندی دارد، اما این تاجران دادگستری جنایی عملیات های دادگاه را تسهیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm ill, and so have to drink these unsavory tea herbs every day.
[ترجمه sara] من مریضم و به همین دلیل هر روز مجبورم این دمنوش های بی مزه رو بخورم.
|
[ترجمه گوگل]من مریض هستم و باید هر روز از این گیاهان چای ناخوشایند بنوشم
[ترجمه ترگمان]من بیمار هستم، بنابراین هر روز این گیاهان ناخوشایند را می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He became appalled at unsavory tricks.
[ترجمه گوگل]او از حقه های ناپسند وحشت زده شد
[ترجمه ترگمان]او از حیله های آن ها به وحشت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He also supported unsavory liberation movements and causes throughout the world, ranging from small opposition movements in sub-Saharan Africa to the Irish Republican Army.
[ترجمه گوگل]او همچنین از جنبش‌ها و اهداف آزادی‌خواهانه نامطلوب در سراسر جهان، از جنبش‌های کوچک مخالف در جنوب صحرای آفریقا گرفته تا ارتش جمهوری‌خواه ایرلند، حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]او همچنین از جنبش های آزادسازی ناخوشایند و علل در سراسر جهان حمایت کرد، از جنبش های مخالف کوچک در آفریقای جنوب صحرای افریقا تا ارتش جمهوری خواه ایرلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Caught in this dilemma, the self-defeating organization typically postpones the inevitable choice among unsavory alternatives as long as possible.
[ترجمه گوگل]سازمانی که در این معضل گرفتار شده است، معمولاً انتخاب اجتناب‌ناپذیر از میان گزینه‌های نامطلوب را تا حد امکان به تعویق می‌اندازد
[ترجمه ترگمان]سازمان خود شکست به طور معمول انتخاب اجتناب ناپذیر در میان جایگزین های نامطلوب را تا جایی که ممکن است، به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Content Advisor, which provides a way to bar kids from unsavory Web sites.
[ترجمه گوگل]Content Advisor، که راهی برای جلوگیری از ورود بچه‌ها به وب‌سایت‌های ناخوشایند ارائه می‌کند
[ترجمه ترگمان]مشاور محتوا، که راهی برای منع کودکان از وب سایت های ناخوشایند فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Classical musicians engage in romantic disharmony when an insecure violist falls in love with a married violinist who has an unsavory secret.
[ترجمه گوگل]نوازندگان کلاسیک زمانی که یک ویولونیست ناامن عاشق یک ویولونیست متاهل می شود که رازی ناخوشایند دارد، دچار ناهماهنگی عاشقانه می شوند
[ترجمه ترگمان]آهنگسازان کلاسیک در عدم هماهنگی رمانتیک در زمانی که یک violist ناامن عاشق یک ویولن نواز متاهل است که یک راز ناخوشایند دارد، درگیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In addition to legally avoiding taxes through the use of loopholes, there is also the unsavory problem of illegal tax evasion.
[ترجمه گوگل]علاوه بر اجتناب قانونی از پرداخت مالیات از طریق استفاده از حفره ها، مشکل ناخوشایند فرار مالیاتی غیرقانونی نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر اجتناب قانونی از مالیات از طریق استفاده از نقاط ضعف، مشکل ناخوشایند فرار مالیاتی غیرقانونی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Young Solo earned his keep for Shrike doing a variety of unsavory jobs.
[ترجمه گوگل]سولو جوان با انجام کارهای ناخوشایند مختلف، به خاطر شریک به دست آورد
[ترجمه ترگمان]سولو جوان به کاره ای ناخوشایند خود ادامه داد و کاره ای ناخوشایند را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lurid crimes. At other times it merely refers to glaring and usually unsavory sensationalism.
[ترجمه گوگل]جنایات وحشتناک در مواقع دیگر صرفاً به احساساتی شدن آشکار و معمولاً ناپسند اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]جنایات جنگی گاهی اوقات آن صرفا به sensationalism ناخوشایند و معمولا ناخوشایند اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

بد مزه (صفت)
unsavory, brackish

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

بد بو (صفت)
fetid, sticky, unsavory, smelly, odoriferous, gamy, frowsy, reeky, noisome, stinking, funky, stinky, malodorous, frowzy, fuggy, gamey, mephitic

نا مشروع (صفت)
unsavory, illegal, unallowed, illicit, unsavoury

انگلیسی به انگلیسی

• lacking taste; disgusting, unpleasant; immoral

پیشنهاد کاربران

زننده
زشت
غیر اخلاقی
ناپسند
نامتعارف
سَس = بی نمک ( در مازنی )
ناخوشایند . غیر اخلاقی .
ناشایست

بپرس