rebel

/ˈrebəl//rɪˈbel/

معنی: یاغی، متمرد، عاصی، شورشی، طغیان گر، ادم افسار گسیخته، طغیان کننده، سرکش، شوریدن، یاغی گری کردن، تمرد کردن، سرکشی کردن، طغیان کردن
معانی دیگر: عصیانگر، شورش کردن، یاغی شدن، برمخیدن، عصیان کردن، (با: against) سرکش شدن، نافرمانی کردن، کله شقی کردن، گردن کلفتی کردن، مشمئز شدن، بد آمدن (از چیزی)، (امریکا- معمولا r بزرگ) سرباز جنوبی (در جنگ های داخلی امریکا)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who resists authority or restriction.
مشابه: renegade, subversive

- He was a rebel in high school and broke all the rules.
[ترجمه APN] او در دبیرستان یاغی بود و همه قوانین را شکست
|
[ترجمه گوگل] او در دبیرستان یک شورشی بود و همه قوانین را زیر پا گذاشت
[ترجمه ترگمان] او در دبیرستان شورشی بود و تمام قوانین را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A woman was considered a rebel in those times if she refused marry.
[ترجمه اسحاقی ل.] در آن زمانها اگر زنی از ازدواج کردن امتناع می کرد یک فرد سرکش و عصیانگر تلقی می شد.
|
[ترجمه گوگل] زنی در آن زمان اگر از ازدواج امتناع می کرد، شورشی محسوب می شد
[ترجمه ترگمان] اگر زن از ازدواج امتناع کند، یک زن در آن زمان ها به عنوان یک یاغی تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person who shows no loyalty to or tries to overthrow the established government of his or her country.
مترادف: insurgent, revolutionary, revolutionist, traitor
مشابه: subversive

- The rebels finally succeeded in overthrowing the government.
[ترجمه گوگل] شورشیان سرانجام موفق شدند حکومت را سرنگون کنند
[ترجمه ترگمان] شورشیان سرانجام موفق به سرنگونی دولت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: pertaining to rebellions or defiant behavior.
مترادف: defiant, rebellious
متضاد: compliant
مشابه: disobedient, factious, insurgent, lawless, mutinous, recalcitrant, riotous, seditious, subversive, treasonable

- The rebel cause has many supporters.
[ترجمه گوگل] آرمان شورشیان حامیان زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] نهضت شورشی حامیان بسیاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, pertaining to, or denoting those who are rebels.
مترادف: insurgent, revolutionary
متضاد: conformist
مشابه: mutinous, rebellious, renegade, traitorous

- Rebel uniforms were gray during the U.S. Civil War.
[ترجمه گوگل] لباس های شورشیان در طول جنگ داخلی ایالات متحده خاکستری بود
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ داخلی آمریکا، یونیفرم شورشی به رنگ خاکستری گراییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rebel forces have gained the upper hand.
[ترجمه ل اسحاقی] نیروهای شورشی قدرت بالاتر را به دست آورده اند.
|
[ترجمه گوگل] نیروهای شورشی دست برتر را به دست آورده اند
[ترجمه ترگمان] نیروهای انقلابی دست بالایی را به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rebels, rebelling, rebelled
(1) تعریف: to act in a defiant or rebellious manner.
مترادف: revolt
متضاد: conform, follow, obey
مشابه: mutiny, riot

- During the Revolutionary War, the American colonies rebelled against English rule.
[ترجمه گوگل] در طول جنگ انقلاب، مستعمرات آمریکا علیه حکومت انگلیس شورش کردند
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ انقلاب، مستعمرات آمریکایی علیه حکومت انگلستان شورش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to show feelings of great unwillingness or distaste.
متضاد: acquiesce
مشابه: defy, flinch, recoil, shrink

- She rebelled at what she felt were her mother's unreasonable demands.
[ترجمه گوگل] او نسبت به آنچه که احساس می کرد خواسته های نامعقول مادرش بود عصیان کرد
[ترجمه ترگمان] او به چیزی که فکر می کرد خواسته نامعقول مادرش بود، سرکشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rebel soldiers were a plague upon the villages
سربازان شورشی بلای دهات بودند.

2. rebel workers stormed the railway station
کارگران شورشی به ایستگاه راه آهن یورش بردند.

3. to rebel against one's parents
نسبت به والدین خود نافرمانی کردن

4. he was adjudged a rebel
او را یاغی شناختند.

5. the pick of the rebel forces
نخبه ترین نیروهای شورشی

6. he was reduced to the status of a rebel leader
او به رتبه ی رهبر یاغیان تنزل یافت.

7. The colonel led a successful raid against a rebel base.
[ترجمه گوگل]سرهنگ یک حمله موفقیت آمیز را علیه یک پایگاه شورشیان رهبری کرد
[ترجمه ترگمان]سرهنگ رهبری یک حمله موفق علیه یک پایگاه شورشی را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reports from Chad suggest that rebel forces are advancing on the capital.
[ترجمه گوگل]گزارش ها از چاد حاکی از آن است که نیروهای شورشی در حال پیشروی به سمت پایتخت هستند
[ترجمه ترگمان]گزارش های چاد حاکی از پیشروی نیروهای شورشی در پایتخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rebel forces were infiltrated into the country.
[ترجمه گوگل]نیروهای شورشی به داخل کشور نفوذ کردند
[ترجمه ترگمان]نیروهای شورشی به داخل کشور نفوذ کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rebel soldiers were forced to surrender.
[ترجمه گوگل]سربازان شورشی مجبور به تسلیم شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان شورشی وادار به تسلیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Government troops have succeeded in capturing the rebel leader.
[ترجمه گوگل]نیروهای دولتی موفق به دستگیری رهبر شورشیان شده اند
[ترجمه ترگمان]نیروهای دولتی موفق به دستگیری رهبر شورشیان شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She fell into the clutches of the rebel forces.
[ترجمه گوگل]او در چنگال نیروهای شورشی افتاد
[ترجمه ترگمان]او به چنگال نیروهای شورشی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Despite being heavily outgunned, the rebel forces seem to have held on to the south side of the city.
[ترجمه گوگل]علیرغم اینکه نیروهای شورشی به شدت مورد هدف قرار گرفتند، به نظر می رسد که در ضلع جنوبی شهر مقاومت کرده اند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نیروهای شورشی، علی رغم being سنگین، به سمت جنوب شهر حرکت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Young people are supposed to rebel against the Establishment.
[ترجمه گوگل]قرار است جوانان علیه نظام قیام کنند
[ترجمه ترگمان]قرار است جوانان علیه دولت شورش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. UN officials mediated between the rebel fighters and the government.
[ترجمه گوگل]مقامات سازمان ملل میان جنگجویان شورشی و دولت میانجیگری کردند
[ترجمه ترگمان]مقامات سازمان ملل بین مبارزان شورشی و دولت میانجیگری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There were unconfirmed reports that the rebel army was advancing on the town.
[ترجمه گوگل]گزارش های تایید نشده ای مبنی بر پیشروی ارتش شورشیان به سمت شهر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گزارش های تایید نشده ای وجود داشت که ارتش شورشی به سوی شهر پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There were unconfirmed reports that the rebel army was advancing upon the town.
[ترجمه گوگل]گزارش های تایید نشده ای مبنی بر پیشروی ارتش شورشیان به سمت شهر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گزارش های تایید نشده ای وجود داشت که ارتش شورشی به سوی شهر پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The rebel army is attempting to subvert the government.
[ترجمه گوگل]ارتش شورشی در تلاش است تا دولت را سرنگون کند
[ترجمه ترگمان]ارتش شورشی در تلاش است تا دولت را واژگون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Rebel soldiers overran the embassy last night.
[ترجمه گوگل]سربازان شورشی شب گذشته به سفارت حمله کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان شورشی دیشب سفارت را احضار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Now the rebel army has regrouped and reorganised.
[ترجمه گوگل]اکنون ارتش شورشی دوباره سازماندهی و سازماندهی شده است
[ترجمه ترگمان]اکنون ارتش شورشی مجددا مجددا سازماندهی مجدد و سازماندهی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یاغی (اسم)
rebel, brigand, outlaw, lawbreaker

متمرد (اسم)
rebel, recalcitrant, outlaw, lawbreaker, insurgent, recusant

عاصی (اسم)
rebel, sinner, mutineer

شورشی (اسم)
rioter, rebel

طغیان گر (اسم)
rebel

ادم افسار گسیخته (اسم)
rebel

طغیان کننده (اسم)
rebel

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

شوریدن (فعل)
rebel, revolt, reluct

یاغی گری کردن (فعل)
rebel

تمرد کردن (فعل)
rebel

سرکشی کردن (فعل)
disobey, rebel, inspect, mutiny

طغیان کردن (فعل)
rise, uprise, rebel, flood, mutiny, overflow

انگلیسی به انگلیسی

• mutineer, insurgent, one who resists authority
revolt, engage in mutiny, resist or challenge authority
rebels are people who are fighting against their own country's army in order to change the political system.
when people rebel, they fight against their own country's army in order to change the political system.
you also describe someone as a rebel when they behave differently from other people, having rejected their society's values.
you can say that someone rebels when they behave differently from other people because they have rejected their society's or parents' values.

پیشنهاد کاربران

یاغی
Oppose or fight against somebody in authority or against an idea or situation which you do not agree with
################################
somebody who oppose or fight against people in authority
...
[مشاهده متن کامل]

################################
somebody who does not do things in the way that other people want

rebel = insurgent
rebel with sth
( شاخ بازی درآوردن در مورد چیزی یا کاری - مدعی چیزی بودن )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : rebel
اسم ( noun ) : rebel / rebellion / rebelliousness
صفت ( adjective ) : rebellious
قید ( adverb ) : rebelliously
عصیانگر
قیام کردن
rebel ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: شورشی
تعریف: کسی که شورش می کند
تخطی، متمرد
🔴🔴 R E B E L :
شورشی - طغیان گر - افراد مسلحی که ضد حکومت فعالیت میکنند
■ a person who opposes or fights against a government
■ a person who opposes a person or group in authority
🔴🔴 B A N D I T :
...
[مشاهده متن کامل]

راهزن
■ a criminal who attacks and steals from travelers and who is often a member of a group of criminals
🔴🔴 I N S U R G E N T :
شورشی
■ a person who fights against an established government or authority

آشوبگر
یاغی
تغیانگر
شورشگر
تغیانکار
معنای ( حمله کردن، هجوم بردن ) نیز می دهد
کله شق:
He was a rebel in his teens
او یه کله شق بود توی نوجوانیش.
یاغی گری کردن. شورش کردن
کسی که قوانین رو عوض میکند
تخطی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس