go through

/goʊ θru//gəʊ θruː/

معنی: طی کردن، عبور کردن
معانی دیگر: 1- با دقت انجام دادن، دقیقا مرور کردن 2- تحمل کردن

جمله های نمونه

1. A great secret of success is to go through life as a man who never gets used up.
[ترجمه صبا] راز بزرگ موفقیت این است که به عنوان یک مرد خستگی ناپذیر دشواری های زندگی را تحمل کنی.
|
[ترجمه ailR] راز بزرگ موفقیت این است که مانند انسانی زندگی کنید که هرگز تسلیم نمیشود.
|
[ترجمه علی سیفی] راز بزرگ موفقیت اینست که زندگی را مثل یک مرد تحمل کنی و هرگز تسلیم دشواریها نشوی.
|
[ترجمه گوگل]یک راز بزرگ موفقیت این است که زندگی را به عنوان یک مرد که هرگز عادت نمی کند، طی کنید
[ترجمه ترگمان]راز بزرگ موفقیت این است که زندگی را به عنوان مردی که هرگز از آن استفاده نمی شود، طی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Lots of people don't bother to go through a marriage ceremony these days.
[ترجمه هانیه] دیگه این روزا مردم خودشون رو توی دردسرِ مراسم عروسی گرفتن نمیندازن
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم این روزها حوصله برگزاری مراسم ازدواج را ندارند
[ترجمه ترگمان]این روزها خیلی از مردم برای رفتن به مراسم ازدواج به خود زحمت نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had to go through the usual rigmarole of signing legal papers in order to complete the business deal.
[ترجمه گوربه] گربه ها رو تو گونی میکنه
|
[ترجمه گوگل]او مجبور شد برای تکمیل معامله تجاری، دزدی معمول امضای اسناد قانونی را طی کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود که طبق معمول برای تکمیل کار، کاغذهای قانونی را امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sometimes I go through those nights where music is my only friend.
[ترجمه Goli] گاهی اوقات شبهایی را از سر میگذرانم که موسیقی تنها دوست من است
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات از آن شب هایی عبور می کنم که موسیقی تنها دوست من است
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها از آن شب هایی که موسیقی تنها دوست من است وارد می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Go through the arch and follow the path.
[ترجمه گوگل]از طاق عبور کرده و مسیر را دنبال کنید
[ترجمه ترگمان]از طاق عبور کنید و مسیر را دنبال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Four teams will go through to the semi-final.
[ترجمه گوگل]چهار تیم به نیمه نهایی راه خواهند یافت
[ترجمه ترگمان]چهار تیم به مرحله نیمه نهایی راه خواهند یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shunt your suitcases,let me go through.
[ترجمه آرش محمدی] چمدانهای خود را جابه جا کنید ( مسیر تردد را باز کنید ) ، اجازه بدهید من رد بشوم.
|
[ترجمه حمید] چمدان تان را کنار بگذارید و اجازه بدهید من آنرا بگردم
|
[ترجمه گوگل]چمدان هایت را بنداز، بگذار من از آنجا عبور کنم
[ترجمه ترگمان]، suitcases را باز کن بزار من رد شم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Go through the double doors and turn left.
[ترجمه گوگل]از درهای دوتایی عبور کرده و به چپ بپیچید
[ترجمه ترگمان]از درها بیرون بروید و به طرف چپ بپیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Foods which go through a factory process lose much of their colour, flavour and texture.
[ترجمه گوگل]غذاهایی که مراحل کارخانه ای را طی می کنند، بیشتر رنگ، طعم و بافت خود را از دست می دهند
[ترجمه ترگمان]غذاهایی که از یک فرآیند کارخانه عبور می کنند رنگ، رنگ و بافت خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You can't just go through the checkout without paying!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید بدون پرداخت هزینه از طریق پرداخت!
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی بدون پرداخت پول از اینجا بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you have nothing to declare, go through the green channel.
[ترجمه گوگل]اگر چیزی برای اعلام ندارید از کانال سبز عبور کنید
[ترجمه ترگمان]اگر حرفی برای گفتن ندارید، از کانال سبز رد شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sofa will only go through the door sideways.
[ترجمه گوگل]مبل فقط از درب به طرفین عبور می کند
[ترجمه ترگمان]کاناپه فقط از کنار در رد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Go through your shopping list with a critical eye for foods with a high fat content.
[ترجمه گوگل]فهرست خرید خود را با نگاهی انتقادی به غذاهایی با محتوای چربی بالا مرور کنید
[ترجمه ترگمان]لیست خرید خود را با نگاهی انتقادی به غذاهایی که دارای محتوای چربی بالا هستند، بررسی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cars are not allowed to go through the city centre.
[ترجمه گوگل]تردد خودروها از مرکز شهر ممنوع است
[ترجمه ترگمان]ماشین ها مجاز به عبور از مرکز شهر نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She watched her parents go through an acrimonious divorce.
[ترجمه گوگل]او شاهد طلاق سخت والدینش بود
[ترجمه ترگمان]اون پدر و مادرش رو دید که از یه طلاق شتاب زده وارد شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طی کردن (فعل)
cover, traverse, go through

عبور کردن (فعل)
pass, cross, traverse, go through, go across, transit

تخصصی

[ریاضیات] انجام دادن

انگلیسی به انگلیسی

• experience, undergo; carry out; examine

پیشنهاد کاربران

پشت سر گذاشتن مشکلات
تفاوت Get through, Go through و Get over:
⭕️To go through an ordeal. . . to experience it
⭕️To get through an ordeal. . . to survive it
⭕️To get over an ordeal . . . to put it in the past and move on to other things
یکی از معنی های اصلیش مخصوصا در محاوره " چک کردن" هست، مثلا
Let's go through these receipts to see how much we spent last month.
Can you go through the checklist and make sure we haven't missed anything?
چیزی را تجربه کردن
مرور کردن
پول خرج کردن
به صورت رسمی تأیید کردن ( یا تأیید شدن )
تصویب شدن. The law went through yesterday.
دوران ( بدی ) داشتن. . . go through a rough patch
درمورد شرایط بد و سخت معنی "از سر گذراندن" میده.
انجام دادن
بعضی متن های قدیمی "تعامل داشتن" هم معنی میده
رنج کشیدن
چشیدن
از سرگذراندن
go through poverty
go through difficulty
عنوان کردن
امتحان کردن
Trump's legal team asks for special master to go through evidence and determine if some should be returned
تیم حقوقی ترامپ درخاست داده ازگروه مرجع که بررسی کنند و مشخص کنند که آیا میشود بعضی مدارک رو پس بگیرن یا برگردونن یا خیر
...
[مشاهده متن کامل]

Go through بررسی کردن
Special master استخدام چند نفر زیر نظر دستور مستقیم قاضی
If هم اینجا معنیش ، ایامیشه یا نمیشه ؟

go through ( sth ) = revise sth
مرور کردن - مطلبی را با دقت مطالعه کردن
یک چیزی رو بادقت از ابتدا تا آخرش خواندن
سپری کردن مثال ( روز یا شب )
جستجو کردن
متحمل چیزی شدن، روبروشدن
سپری کردن
go through the life with happiness
گشتن یعنی برای پیدا کردن چیزی جایی یا چیزی رو گشتن
سراغ چیزی رفتن
مرور مجدد
مراجعه کردن
۱ - مرور کردن
۲ - تحمل کردن شرایط سخت
۳ - کهنه و فرسوده شدن در اثر استعمال زیاد
۴ - با دقت انجام دادن
۵ - عبور کردن، طی کردن
۶ - به مرحله بعدی رفتن
جستجو کردن
متحمل شدن، دچار شدن
گذر کردن
تصویب شدن ( قانون و . . . )
دنبال کردن ( فرآیند یا رویه )
رسماً پذیرفته شدن
رسماً تکمیل شدن ( قرارداد )
کامل مصرف کردن ( چیزی )
منصرف شدن
✔️ عبور کردن - رد شدن
I found him going through my stuff
در حال عبور از کنار چیز میزا م پیداش کردم
✔️ ( سختی ) کشیدن - رنج بردن
✔️ از سر گذراندن - تجربه کردن
بار معنایی منفی دارد
پخش شدن ( بیماری ) و الوده کردن جمع کثیری از مردم
از پس چیزی بر آمدن
مرور کردن ( کتاب )
1 - برخورد کردن ( به معنی تجربه کردن و رفتار کردن )
2 - ساماندهی کردن:
they would be able to go through things with you
اونا میتونن همه چیز رو برای شما ساماندهی کنن
مرور کردن
شرایط بدی را تجربه کردن
در وضعیت بغرنج و ناراحت کننده ای بودن
just cause I don't want her to go through what I went through with Carl . oh
فقط به خاطر اینکه نمیخوام تجربه کنه اونچه رو که با کارل تجربه کردم
یا
فقط ب خاطر اینکه نمیخوام بگذرونه اونچه رو که با کارل گذروندم
معنی تجربه کردن و گذراندن

عبور کردن
بحث کردن
چک کردن ( مرور کردن )

از سر گذراندن
انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن
Let me first go through the agenda.
بگذارید اول دستور کار را تمام کنیم.
مرور کردن
For example:you can often go through the text again
تو میتونی متن را دوباره مرور کنی
پشت سر گذاشتن
دوره کردن
go through channels
رعایت کردن سلسله مراتب
تحمل/تجربه کردن.
You have no idea what I'm going through. تو نمی دونی من دارم چی میکشم.
در دیکشنری اکسفورد امده:
خواندن با دقت از ابتدا تا انتها
going through the pockets: جیب خالی کردن
بررسی و ساماندهی کردن
تجربه کردن - مترادف کلمه experience
مثال he experienced a lot of pain
he went through a lot of pain
عبور کردن 😎
گذراندن
یکی از معنی هاش میشه" از سر گذروندن یا از مرحله ای عبور کردن"
مرور کردن
بحث کردن
عبور کردن
انجام دادن یا به انجام رساندن
به نتیجه رساندن
تکمیل کردن
پی گیری کردن
to endure something
to experience sth, esp. sth negative
to suffer
to pass through various stages or processes
to proceed to the next stage of a process or event
to perform something from start to finish
read something carefully from beginning to end
مجددا مرور کردن
عبور کردن☆
1 - مرور کردن ( تمرین کردن )
go through the line once more
یک بار دیگه دیالوگ را مرور کن ( تمرین کن )
2 - تجربه کردن شرایط بد، تحمل کردن
my friend went through a hard illness
دوستم بیماری سختی را تجربه کرد ( تحمل کرد ) .
3 - بررسی کردن، گشتن، چک کردن
the police was going through the car where the corpse was found out
پلیس داشت ماشینی را که جنازه در آن پیدا شد، میگشت.
4 - عبور کردن، طی کردن
we had to go through a narrow road to get there as soon as possible
برای اینکه هرچه زودتر به آنجا برسیم، مجبور بودیم از یک جاده باریک عبور کنیم.
5 - تایید شدن، پذیرفته شدن ( قرارداد، قانون، دستورالعمل یا اصلاحات قانون )
6 - تمام کردن، کاملا استفاده کردن
I went through all my money in one day
یه روزه تمام پولهایم را خرج کردم. ( معادل: I ran out of my money in one day )
Look at ( something ) in a careful way
بررسی کردن، بحث کردن
To come to a good result or good conclusion
رفتن ( به مرحله بعد، به سوی )
تجربه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٢)

بپرس