فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: resorts, resorting, resorted
حالات: resorts, resorting, resorted
• (1) تعریف: to go or turn to for help or remedy, often as one's last recourse.
• مترادف: turn
• مشابه: avail oneself of, look, repair
• مترادف: turn
• مشابه: avail oneself of, look, repair
- He resorted to gambling in an attempt to get enough money to pay back his debt.
[ترجمه احمد قربانی] او در تلاش برای بدست آوردن پول کافی برای پس دادن بدهی خود به قمار متوسل شد.|
[ترجمه شان] او در تلاش برای به دست آوردن پول کافی، جهت بازپرداخت بدهی خود، به قمار متشبث شد.|
[ترجمه گوگل] او در تلاش برای به دست آوردن پول کافی برای بازپرداخت بدهی خود به قمار متوسل شد[ترجمه ترگمان] او در تلاش برای به دست آوردن پول کافی برای پرداخت دیون خود به قمار متوسل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Those shipwrecked passengers who resorted to drinking seawater became very ill.
[ترجمه aseman] آن مسافران کشتی شکسته که متوسل به نوشیدن آب دریا شدند بسیار مریض شدند|
[ترجمه احمد قربانی] آن دسته از مسافران غرق شده کشتی که به نوشیدن آب دریا متوسل شدند بسیار بیمار شدند.|
[ترجمه شان] مسا فران کشتی شکسته ای که از آب دریا نوشیده بودند، به شدت بیمار شدند.|
[ترجمه گوگل] آن دسته از مسافران کشتی غرق شده که به نوشیدن آب دریا متوسل شدند بسیار بیمار شدند[ترجمه ترگمان] کسانی که به نوشیدن آب دریا متوسل شدند بسیار بیمار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to go to or attend frequently or by habit.
• مشابه: betake, frequent, haunt, patronize, repair
• مشابه: betake, frequent, haunt, patronize, repair
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a place providing facilities for rest and relaxation to those on vacation.
• (2) تعریف: appeal to someone or something, as for help; recourse.
• مترادف: recourse
• مترادف: recourse
• (3) تعریف: a person or thing that is approached for help.
• مترادف: help, recourse
• مشابه: refuge
• مترادف: help, recourse
• مشابه: refuge
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-sorts, re-sorting, re-sorted
حالات: re-sorts, re-sorting, re-sorted
• : تعریف: to arrange or sort (things) anew.