sit up


1- (از حالت خوابیده) به حالت نشسته درآمدن، در بستر نشستن 2- صاف نشستن، ور نشستن، شق نشستن 3- (جانور) روی دو پانشستن (دستان در جلو سینه) 4- بیدار نشستن، به بستر نرفتن 5- (عامیانه) ناگهان واقف یا هشیار شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: sit-ups
• : تعریف: an exercise for the stomach muscles, in which one lies flat on one's back and then sits up without bending the legs and without support from the arms.

جمله های نمونه

1. She started to sit up, grimaced, and sank back weakly against the pillow.
[ترجمه گوگل]او شروع به نشستن کرد، اخم کرد و به آرامی روی بالش فرو رفت
[ترجمه ترگمان]او شروع به نشستن کرد، چهره اش درهم رفت، و با صدای ضعیفی در برابر بالش فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These protests have really made the government sit up and take notice .
[ترجمه گوگل]این اعتراضات واقعاً باعث شده است که دولت بنشیند و توجه کند
[ترجمه ترگمان]این اعتراضات واقعا باعث شده است که دولت بنشیند و توجه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He told the children to sit up and not slouch.
[ترجمه گوگل]به بچه ها گفت بنشینید و قوز نکنید
[ترجمه ترگمان]به بچه ها گفت که بنشینند و لم نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We would sit up all night exchanging profundities.
[ترجمه گوگل]تمام شب را بیدار می‌نشستیم و با هم تبادل نظر می‌کردیم
[ترجمه ترگمان]ما تمام شب را صرف رد و بدل می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The patient tried to sit up but fell back weakly onto his pillows.
[ترجمه گوگل]بیمار سعی کرد بنشیند اما با ضعف روی بالش خود برگشت
[ترجمه ترگمان]بیمار سعی کرد بنشیند ولی با سستی روی بالشش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This news made us all sit up and take notice.
[ترجمه گوگل]این خبر باعث شد همه ما بنشینیم و توجه کنیم
[ترجمه ترگمان]این خبر باعث شد همه بشینن و توجه کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They expected me to sit up and shoot the breeze with them till one or two in the morning.
[ترجمه گوگل]انتظار داشتند که تا یکی دو بامداد بنشینم و با آنها نسیم را شلیک کنم
[ترجمه ترگمان]آن ها انتظار داشتند که من بنشینم و با آن ها تا یکی دو روز صبح با آن ها خداحافظی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sit up straight. Don't slump !
[ترجمه گوگل]صاف بشین افت نکن!
[ترجمه ترگمان]صاف بگیر بشین سقوط نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She tried to sit up, her eyes fixed on Jean's face.
[ترجمه گوگل]سعی کرد بنشیند و چشمانش به صورت ژان دوخته شد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد برخیزد، چشمانش روی صورت ژان متمرکز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sometimes we just sit up and watch videos all night.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ما فقط می نشینیم و تمام شب فیلم تماشا می کنیم
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا ما فقط میشینیم و فیلم نگاه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even the most apathetic students are beginning to sit up and listen.
[ترجمه گوگل]حتی بی تفاوت ترین دانش آموزان شروع به نشستن و گوش دادن می کنند
[ترجمه ترگمان]حتی the دانش آموزان شروع به نشستن می کنند و گوش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We don't allow the children to sit up late.
[ترجمه گوگل]اجازه نمی دهیم بچه ها دیر بیدار بنشینند
[ترجمه ترگمان]ما به بچه ها اجازه نمیدیم که تا دیروقت بیدار بمونن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The proposal had made his clients sit up and take notice.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد باعث شده بود که مشتریانش بنشینند و توجه کنند
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد باعث شده بود مشتریانش بنشینند و توجه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now then, try to sit up and have some of this soup.
[ترجمه گوگل]حالا پس سعی کنید بنشینید و کمی از این سوپ بخورید
[ترجمه ترگمان]خوب، پس سعی کنید بلند شوید و کمی سوپ بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• sit in an upright position; sit; stay awake late; be amazed

پیشنهاد کاربران

۱. وقتی به صورت امر یا دستور باشه به معنای نشستن
! sit up straight
۲. تا دیر وقت بیدار بودن مترادف ( stay up )
. We sat up for hours watching Tv
به ترکی میشه
دو اتو du otu
sit - up ( ورزش )
واژه مصوب: درازنشست
تعریف: حرکت تمرینی قدرتی برای تقویت عضلات شکم ازطریق خوابیدن به پشت و سپس بلند شدن به حالت نشسته بدون کمک گرفتن از دست ها
ناگهان به چیزی دقت کردن
sit up and take notice
در اصطلاح به معنای چاره اندیشی کردن است.
بیدار نشستن،
در بستر نشستن
He sat up very late that night, studying
درون جا ( رخت خواب ) نشستن

بیدار ماندن
. The launch was small, so they could not all sleep
Most men sat up all night.
از درازکش، به نشسته درآمدن
خطاب به کسی که دراز کشیده میگیم sit up
پاشو بشین
دراز و نشست
صاف بشین
( نرمش ) درازونشست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس