pride
/ˈpraɪd//praɪd/
معنی: تکبر، غرور، عظمت، افتخار، سرافرازی، برتنی، افاده، سبب مباهات، مباهات، فخر، فخر کردن، تفاخر کردن، بالیدن
معانی دیگر: نخوت، گردن فرازی، باد سری، باد و فیس، گنده دماغ، گران سری، عزت نفس، سربلندی، سرفرازی، مایه ی سربلندی، مایه ی افتخار، گل سرسبد، نخبه، سرآمد، عنفوان، اوج، شور، (شیر)گله، دسته، (اسب) طاقت، توان، (عامیانه) هر گروه برجسته یا مشهور، (قدیمی) شوکت، جلال، (قدیمی) آذین، تزیین، (مهجور)میل جنسی، (نادر) مغرور کردن، سربلند کردن، مفتخر کردن، تاماس پراید (افسر انگلیسی)، بهترین

بررسی کلمه
اسم ( noun )
عبارات: pride and joy
عبارات: pride and joy
• (1) تعریف: an inherent feeling of dignity and worth.
• مترادف: dignity, ego, honor, self-assurance, self-esteem, self-respect
• متضاد: abjection, humiliation, mortification
• مشابه: assurance, confidence, face, self-love, worth
• مترادف: dignity, ego, honor, self-assurance, self-esteem, self-respect
• متضاد: abjection, humiliation, mortification
• مشابه: assurance, confidence, face, self-love, worth
- Though they were poor, they had pride, and nothing could make them feel ashamed.
[ترجمه مترجم] من گروگان غرورمم|
[ترجمه مژگان] گرچه اینها فقیر بودند اما غرور داشتندو هیچی نمیتونست باعث احساس شرم در آنها بشه|
[ترجمه گوگل] با اینکه فقیر بودند، غرور داشتند و هیچ چیز نمی توانست آنها را شرمنده کند[ترجمه ترگمان] با این که فقیر بودند، غرور داشتند و هیچ چیز نمی توانست آن ها را شرمنده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a sense of one's own value that arises from achievements, characteristics, or possessions.
• مترادف: satisfaction
• متضاد: chagrin, shame
• مشابه: comfort, delight, enjoyment, gratification, happiness, honor, joy, pleasure
• مترادف: satisfaction
• متضاد: chagrin, shame
• مشابه: comfort, delight, enjoyment, gratification, happiness, honor, joy, pleasure
- Her recent triumphs in gymnastics filled her with pride.
[ترجمه فاطی865970] دوست دارم ولی خب غرورمو بیشتر|
[ترجمه گوگل] پیروزی های اخیر او در ژیمناستیک او را سرشار از غرور کرد[ترجمه ترگمان] پیروزی های اخیرش در ژیمناستیک با غرور او را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an overly high sense of one's own value; conceit; arrogance.
• مترادف: arrogance, conceit, egotism, self-love
• متضاد: humility
• مشابه: complacency, pretension, vainglory, vanity
• مترادف: arrogance, conceit, egotism, self-love
• متضاد: humility
• مشابه: complacency, pretension, vainglory, vanity
- His pride alienated him from those who might have been his friends.
[ترجمه گوگل] غرورش او را از کسانی که احتمالاً دوستانش بودند بیگانه کرد
[ترجمه ترگمان] غرور او از کسانی بود که ممکن بود دوستانش باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] غرور او از کسانی بود که ممکن بود دوستانش باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If it had not been for her pride, she might have seen what a kindhearted and decent man he was.
[ترجمه گوگل] اگر غرور او نبود، شاید میدید که چه مرد مهربان و شایستهای بود
[ترجمه ترگمان] اگر به خاطر غرور او نبود، ممکن بود دیده باشد که چه مرد خوش قلب و شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر به خاطر غرور او نبود، ممکن بود دیده باشد که چه مرد خوش قلب و شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His pride prevented him from accepting such a menial job.
[ترجمه گوگل] غرورش مانع از پذیرش چنین شغل پستی شد
[ترجمه ترگمان] غرورش مانع از قبول چنین شغل پست و پست شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] غرورش مانع از قبول چنین شغل پست و پست شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a person or possession considered invaluable.
• مترادف: gem, jewel, treasure
• متضاد: dregs
• مشابه: boast, pearl, pick
• مترادف: gem, jewel, treasure
• متضاد: dregs
• مشابه: boast, pearl, pick
- She is the pride of her family.
[ترجمه aycow] او افتخار خانواده اش است.|
[ترجمه گوگل] او مایه افتخار خانواده اش است[ترجمه ترگمان] او غرور خانواده اش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: self-deceiving blindness to one's own weakness or limitation.
• مشابه: blindness, complacency, delusion, self-deception
• مشابه: blindness, complacency, delusion, self-deception
• (6) تعریف: a group of lions.
• مشابه: flock, group, herd, pack, troop
• مشابه: flock, group, herd, pack, troop
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prides, priding, prided
مشتقات: prideful (adj.), pridefully (adv.), pridefulness (n.)
حالات: prides, priding, prided
مشتقات: prideful (adj.), pridefully (adv.), pridefulness (n.)
• : تعریف: to indulge (oneself) in a feeling of pride (usu. fol. by on or upon).
• مشابه: congratulate, gratify, preen
• مشابه: congratulate, gratify, preen
- We pride ourselves on being efficient.
[ترجمه گوگل] ما به خود می بالیم که کارآمد هستیم
[ترجمه ترگمان] ما به خودمون افتخار می کنیم که کارآمد باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما به خودمون افتخار می کنیم که کارآمد باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. pride did not allow him to borrow money from anyone
عزت نفس به او اجازه نمی داد از کسی پول قرض کند.
2. pride is one of the seven deadly sins
غرور یکی از هفت گناه کبیره است.
3. pride oneself (on something)
(درباره ی چیزی) مفتخر بودن،به خود بالیدن،نازیدن،سربلند بودن،مباهات کردن
4. a pride of lions
یک گله شیر
5. chauvinist pride
غرور برتر پنداری (از جنس مخالف)
6. false pride
غرور بیجا
7. his pride came down a peg
غرور او تا حدی کاهش یافت.
8. his pride caused his destruction
غرور او باعث نابودیش شد.
9. his pride was wounded
غرور او جریحه دار شد.
10. pharaonic pride
غرور فرعونی
11. we pride ourselves on being iranian
ما به ایرانی بودن افتخار می کنیم.
12. have pride of place
(انگلیس) مهمترین یا عالی ترین چیز بودن،گل سرسبد بودن،سرآمد بودن
13. he took pride in the fact that his books were popular
از این که کتاب هایش محبوبیت داشت به خود می بالید
14. in the pride of youth
در عنفوان جوانی
15. nurse one's pride
عزت نفس جریحه دار (خود را) درمان کردن
16. swallow one's pride
بر غرور خود چیره شدن،رو را سفت کردن
17. it is with pride that i call myself a teacher
من با افتخار خود را معلم می نامم.
18. puffed out with pride
پر از باد غرور
19. she pointed with pride to the delicious meals she had cooked
او با افتخار به غذاهای لذیذی که پخته بود اشاره کرد.
20. the quintessence of pride
نمونه ی کامل غرور
21. to pocket one's pride
غرور خود را منکوب کردن
22. have (or take) pride (in something)
(برای چیزی) به خود بالیدن،مفتخر بودن،نازیدن
23. his face glowed with pride
صورتش از احساس غرور تابناک شد.
24. satan was inflated with pride
شیطان از شدت غرور باد کرد.
25. those defeats punctured his pride
آن شکست ها غرور او را فرونشاند.
26. he decided to swallow his pride and ask his sister for help
تصمیم گرفت غرور را کنار بگذارد و از خواهرش کمک بخواهد.
27. he wore the cloth with pride
او با سر بلندی لباس کشیشی را می پوشید.
28. success has swellen him with pride
موفقیت باد غرور او را زیاد کرده است.
29. the team's defeat injured their pride
شکست تیم غرور آنان را جریحه دار کرد.
30. his four children were his joy and pride
چهار فرزند او مایه ی خوشی و سر بلندی او بودند.
31. she showed us her new purchase with pride
او خرید تازه ی خود را با سر بلندی به ما نشان داد.
32. the mother looked at her son with pride
مادر با سربلندی به فرزندش نگاه کرد.
33. the war took the lives of the pride of english gentry
جنگ گل های سرسبد خانواده های اشرافی انگلیس را به کشتن داد.
34. a work to which remote generations will look with pride
کاری که نسل های آینده با سربلندی به آن نگاه خواهند کرد
35. in his poetry, the lion is a personification of pride
در شعر او شیر تنایشی از غرور است.
مترادف ها
تکبر (اسم)
ruff, arrogance, affectation, pride, insolence, height, ruffle, turgescence
غرور (اسم)
vain, vanity, arrogance, assumption, pride, insolence, hauteur, amour-propre, conceit, hubris, tympany, proudness, insolency, self-conceit, self-pride, vainglory
عظمت (اسم)
arrogance, power, pride, vastness, grandeur, greatness, glory, magnificence, immensity
افتخار (اسم)
attribute, pride, honor, glory, honour
سرافرازی (اسم)
pride, greatness, lordliness, proudness
برتنی (اسم)
pride
افاده (اسم)
pride, snobbery, snobbism
سبب مباهات (اسم)
pride
مباهات (اسم)
pride, glory, boast, brag
فخر (اسم)
pride, honor, glory, honour
فخر کردن (فعل)
pride, glory
تفاخر کردن (فعل)
pride
بالیدن (فعل)
pique, brave, pride, magnify, grow, glory, boast, flaunt, brag, preen, plume, set up
به انگلیسی
• high opinion, high regard; arrogance, pompousness; conceit, haughtiness; self-respect, self-esteem
be proud of -, have a sense of satisfaction for -
pride is a feeling of satisfaction which you have because you or people close to you have done something good or possess something good.
pride is also a feeling of dignity and self-respect that you have about yourself.
you can also use refer to a feeling of being superior to other people as pride.
if you pride yourself on a quality or skill, you are very proud of having it.
if you take pride in something that you have or do, you feel pleased and happy because of it.
if you swallow your pride, you decide that you must do something that you are rather ashamed of in order to get something that is very important to you.
if something in a group has pride of place, it is the most important thing there.
be proud of -, have a sense of satisfaction for -
pride is a feeling of satisfaction which you have because you or people close to you have done something good or possess something good.
pride is also a feeling of dignity and self-respect that you have about yourself.
you can also use refer to a feeling of being superior to other people as pride.
if you pride yourself on a quality or skill, you are very proud of having it.
if you take pride in something that you have or do, you feel pleased and happy because of it.
if you swallow your pride, you decide that you must do something that you are rather ashamed of in order to get something that is very important to you.
if something in a group has pride of place, it is the most important thing there.
پیشنهاد کاربران
افتخار کردن
پراید :اتومبیل ساخت یران برگرفته از شرکت کیا موتورز
پراید :اتومبیل ساخت یران برگرفته از شرکت کیا موتورز
My pride is on the line
آبروم در خطره
آبروم در خطره
It was not worth my love to proudly proud of this pride
عشق من بی ارزش نبود که به این زودیا از غرور مایه بزارم
عشق من بی ارزش نبود که به این زودیا از غرور مایه بزارم
اُبُهت
غرور، تکبر
نازیدن
غرور
لطفا به واژه فارسی《پراید》 مراجعه کنید.
سپاسگزارم
سپاسگزارم
گله ( ی شیر )
دیمیاد = فردِ متکبر.
در کشور های غربی برای همجنسگرایان معادل gay رو داره
یعنی افتخار کردن
Pride تولید ملی چیست ؟ خودرویی لوکس با امکانات و اپشن خدایی خیره کننده و انگشت ب دهان🗿🤝🏻
Pride تولید ملی چیست ؟ خودرویی لوکس با امکانات و اپشن خدایی خیره کننده و انگشت ب دهان🗿🤝🏻
شما یه سرچ بکنیدpride همجنسگرا ها میان پس یعنی معنی همجنسگرا ها هم میده
این کلمه به معنی غرور و افتخار و همه ی چیزهای دیگه ایه که بالا آورده شده.
اما به هیچ وجه به معنی همجنس گرا و همجنس گرایی نیست. این دو مفهوم رو با هم اشتباه نکنید.
نکته اینجاست که این کلمه در کامیونیتی همجنسگرایان ( و سایر گروه های اقلیت در گرایشهای جنسیتی ) خیلی استفاده میشه. همونطور که میدونین گرایشات جنسیتی اقلیت در جوامع پذیرفته شده نیستند و مردم به دید خوبی بهشون نگاه نمیکنند. به همین دلیل کامیونیتی اونها تصمیم گرفت از این کلمه استفاده کنه تا به این افراد بگه از چیزی که هستید خجالت نکشید، بهش افتخار کنید، ازش رضایت داشته باشید و دوستش داشته باشید. این تنها معنی ای نیست که از این کلمه برداشت میشه، ولی اینجا مجال توضیح بیشتر نیست.
در نتیجه کلمه ی پراید به معنی همجنس گرایی نیست. حتی خود کلمه gay هم تنها معنیش همجنس گرایی نیست و از معانی اصلیش شاد و سرخوش بودنه!
اما به هیچ وجه به معنی همجنس گرا و همجنس گرایی نیست. این دو مفهوم رو با هم اشتباه نکنید.
نکته اینجاست که این کلمه در کامیونیتی همجنسگرایان ( و سایر گروه های اقلیت در گرایشهای جنسیتی ) خیلی استفاده میشه. همونطور که میدونین گرایشات جنسیتی اقلیت در جوامع پذیرفته شده نیستند و مردم به دید خوبی بهشون نگاه نمیکنند. به همین دلیل کامیونیتی اونها تصمیم گرفت از این کلمه استفاده کنه تا به این افراد بگه از چیزی که هستید خجالت نکشید، بهش افتخار کنید، ازش رضایت داشته باشید و دوستش داشته باشید. این تنها معنی ای نیست که از این کلمه برداشت میشه، ولی اینجا مجال توضیح بیشتر نیست.
در نتیجه کلمه ی پراید به معنی همجنس گرایی نیست. حتی خود کلمه gay هم تنها معنیش همجنس گرایی نیست و از معانی اصلیش شاد و سرخوش بودنه!
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pride
✅️ اسم ( noun ) : pride
✅️ صفت ( adjective ) : proud
✅️ قید ( adverb ) : proudly / proud
✅ فعل ( verb ) : pride
✅️ اسم ( noun ) : pride
✅️ صفت ( adjective ) : proud
✅️ قید ( adverb ) : proudly / proud