unmistakable

/ˌənˌmɪˈsteɪkəbl̩//ˌʌnmɪˈsteɪkəbl̩/

معنی: بی تردید، خالی از اشتباه و سوء تفاهم
معانی دیگر: غیر قابل اشتباه، غیر قابل تردید، حتمی، بی چون و چرا، اشتباه نشدنی، محرز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unmistakably (adv.)
• : تعریف: that can not be mistaken or missed; obvious.
مترادف: apparent, clear, distinct, evident, manifest, noticeable, obvious
متضاد: mistakable
مشابه: clear-cut, conspicuous, decisive, overt, palpable, patent, plain, pronounced, unequivocal

جمله های نمونه

1. unmistakable signs of guilt
نشانه های غیر قابل تردید گناه

2. the unmistakable signature of storm
نشان محرز توفان

3. the unmistakable smell of alcohol is on his breath
بوی اشتباه نشدنی الکل در نفسش وجود دارد.

4. His work bears the unmistakable stamp of genius.
[ترجمه گوگل]آثار او دارای مهر بی‌گمان نبوغ است
[ترجمه ترگمان]کار او مهر نبوغ نبوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Inside the room there was the unmistakable odour of sweaty feet.
[ترجمه گوگل]داخل اتاق بوی عرق پاهای غیرقابل انکار بود
[ترجمه ترگمان]در داخل اتاق بوی unmistakable از عرق خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is an unmistakable note of nostalgia in his voice when he looks back on the early years of the family business.
[ترجمه گوگل]وقتی به سال های اولیه کسب و کار خانوادگی نگاه می کند، نوستالژی غیرقابل انکار در صدای او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی به سال های اول کار خانوادگی نگاه می کند، در صدایش نشانی از دل تنگی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was an unmistakable smell of incense in the air.
[ترجمه گوگل]بوی بی نظیری از بخور در هوا می پیچید
[ترجمه ترگمان]در هوا بوی unmistakable به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A large, striking and unmistakable white-spotted bird, with conspicuous crest and long white-edged tail.
[ترجمه گوگل]یک پرنده خال سفید بزرگ، قابل توجه و غیرقابل انکار، با تاج آشکار و دم بلند سفید
[ترجمه ترگمان]یک پرنده بزرگ و برجسته و خالدار با نوک دراز و دم باریک و تیزی که دم به دم دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her accent was unmistakable.
[ترجمه گوگل]لهجه اش غیرقابل انکار بود
[ترجمه ترگمان]لهجه اش قابل توجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He spoke with an unmistakable Russian accent.
[ترجمه گوگل]او با لهجه روسی غیر قابل انکار صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]با لهجه unmistakable روسی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Laura carries an unmistakable air of authority.
[ترجمه گوگل]لورا دارای اقتدار غیرقابل انکار است
[ترجمه ترگمان]لو را یک حالت واضح در اختیار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Suddenly there was the unmistakable swish of a mortar bomb, then the explosion a few yards away.
[ترجمه گوگل]ناگهان صدای خمپاره‌ای بی‌گمان و سپس انفجار در چند یاردی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای انفجار بمب خمپاره به گوش رسید، بعد انفجار چند یارد آن طرف تر منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The innovative character of Capetian kingship is unmistakable.
[ترجمه گوگل]شخصیت نوآور پادشاهی کاپیتی غیرقابل انکار است
[ترجمه ترگمان]ویژگی innovative پادشاهی Capetian غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In my case the signs were apparently unmistakable even in my early infancy.
[ترجمه گوگل]در مورد من، علائم ظاهراً حتی در اوایل کودکی من غیرقابل انکار بودند
[ترجمه ترگمان]به نظر من، این نشانه ها ممکن بود حتی در دوران کودکی من آشکار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی تردید (صفت)
doubtless, unmistakable, unerring, unassailable

خالی از اشتباه و سوء تفاهم (صفت)
unmistakable

انگلیسی به انگلیسی

• cannot be mistaken, clear, obvious, unquestionable
if something is unmistakable, it is so obvious or noticeable that you cannot be wrong about it.

پیشنهاد کاربران

unmistakable ( adj ) ( ʌnmɪˈsteɪkəbl ) =that can't be mistaken for sth sb else, e. g. the unmistakable sound of gunfire. unmistakably ( adv ) e. g. His accent was unmistakably British.
unmistakable
unmistakable ( adj ) = حتمی، بدون تردید، بی چون و چرا، به طور مسلم، مسلماً، محرز/کاملا واضح، کاملا مشخص، کاملاً واضح، کاملاً آشکار/بی بدیل، بی مانند
Definition = به احتمال زیاد با چیز دیگری اشتباه گرفته نمی شود/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه :
examples:
1 - The markings of the insect provided an unmistakable identification of the species.
علائم این حشره هویت بی بدیل این گونه را مهیا می سازد.
2 - There was an unmistakable smell of incense in the air.
بوی بخور خوشبو کاملاً واضح در فضا پخش می شد.
3 - There was an unmistakable smell of chocolate.
بوی شکلات بدون تردید به مشام می رسید.

بی چون و چرا
مسجل
متمایز
حتمی و مسلّم، تردیدناپذیر
غیر قابل تردید
مُحرَز، قطعی

بپرس