spotted

/ˈspɑːtəd//ˈspɒtɪd/

معنی: خال دار، خال خال، لکزده
معانی دیگر: خال مخالی، خط و خطدار، لک دار، چرکین، خال زده، ابلق، نقطه نقطه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: marked with spots.
مشابه: spotty

- a spotted cat
[ترجمه Ozan] یک گربه ی خالدار
|
[ترجمه گوگل] یک گربه خالدار
[ترجمه ترگمان] یک گربه خالدار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: blemished or tarnished.
متضاد: spotless

- a spotted service record
[ترجمه مریم رضازاده] گزارش سرویس ( که بسیار ناگهانی مورد توجه قرار گرفته شده ) ( spotted یعنی سریع مورد توجه قرار گرفته شده )
|
[ترجمه گوگل] سابقه خدمات خالدار
[ترجمه ترگمان] سابقه سرویس خالدار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a spotted cat
گربه ی خال مخالی

2. a spotted owl
جغد خال دار

3. blood had spotted the snow
خون برف ها را لک کرده بود.

4. diseased and spotted leaves
برگ های آفت زده و خال زده

5. the detective spotted him in the crowd
کاراگاه او را در میان جمعیت شناخت.

6. his pants were spotted with mud
گل شلوارش را لک انداخته بود.

7. I spotted a well-endowed girl in the audience wearing a tight white T-shirt.
[ترجمه مریم رضازاده] ناگهان در میان حضار، چشمم به دختر زیبایی افتاد که لباس سفید و چسبانی پوشیده بود.
|
[ترجمه گوگل]من دختری را در میان تماشاگران دیدم که یک تی شرت سفید تنگ به تن داشت
[ترجمه ترگمان]من دختری زیبا را در میان حضار دیدم که تی شرت سفید چسبان به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were spotted after three hours adrift in a dinghy.
[ترجمه گوگل]آنها پس از سه ساعت در یک قایق شناور دیده شدند
[ترجمه ترگمان]پس از سه ساعت در یک قایق پارویی گیر افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They spotted a niche in the market, with no serious competition.
[ترجمه گوگل]آنها جایگاهی در بازار پیدا کردند، بدون رقابت جدی
[ترجمه ترگمان]آن ها یک جایگاه در بازار را بدون هیچ رقابت جدی دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Two alert scientists spotted the mistake.
[ترجمه گوگل]دو دانشمند هوشیار متوجه این اشتباه شدند
[ترجمه ترگمان]دو دانشمند آگاه این اشتباه را شناسایی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A sharp-eyed shop assistant spotted the fake.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده تیزبین مغازه تقلبی را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]یک دستیار یک چشمی با چشم تقلبی آن را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Paddy spotted Mary Ann and gave her a cheery wave.
[ترجمه گوگل]پدی مری آن را دید و به او دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]پدی ماری آن را دید و یک موج شاد به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They spotted the wall with green paint.
[ترجمه گوگل]آنها دیوار را با رنگ سبز دیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها دیوار را با رنگ سبز تشخیص دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I spotted him in the crowd.
[ترجمه گوگل]او را در میان جمعیت دیدم
[ترجمه ترگمان]او را در میان جمعیت تشخیص دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. On a shelf beneath he spotted a photo album.
[ترجمه گوگل]در قفسه ای زیر او یک آلبوم عکس دید
[ترجمه ترگمان]در یک قفسه زیر پای او یک آلبوم عکس دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I soon spotted what to do.
[ترجمه گوگل]خیلی زود متوجه شدم چه کار کنم
[ترجمه ترگمان]خیلی زود فهمیدم که باید چه کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خال دار (صفت)
brindle, brindled, spotted, speckled, mottled, having a beauty spot, marked with a mole

خال خال (صفت)
dotty, spotted, punctulate, dotted, punctate, guttate, splotchy

لک زده (صفت)
spotted

انگلیسی به انگلیسی

• covered with spots, dotted, speckled, stained, blemished
something that is spotted has a pattern of spots on it.

پیشنهاد کاربران

چشممان به چیزی افتادن
My father spotted a spider in his bed
پدرم در رختخوابش جشمش به یک عنکبوت افتاد.
دیده شده
he was spotted with that man
او با آن مرد دیده شده بود
طرح خال خالی
خال خالی . توپ توپی
پیدا کردن، شناسایی کردن ، دیدن
خونِ روی تَمپون
مشاهده شده
کشف شده . کشف کردن. پیدا کردن
شناسایی شدن
شناخته شدن
ننگین، سیاه، تباه، بد
خال خالی
pattern with circle

خال خالی

دیدن یا پیدا کردن چیزی یا کسی که لزوما قرار نبوده ببینی.
خال دار
لباس یا چیز خال دار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس