get to
/gɛt tu//gɛt tuː/
1- ارتباط برقرار کردن با، دسترسی یافتن به 2- (با تهدید و تطمیع) تحت تاثیر قرار دادن

جمله های نمونه
1. Don't cross the bridge till you get to it.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که به پل نرسیدی از پل عبور نکن
[ترجمه ترگمان]از پل عبور نکن تا به آن برسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از پل عبور نکن تا به آن برسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. How much does it cost to get to Shinj?
[ترجمه گوگل]هزینه رفتن به شینج چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به Shinj چقدر هزینه دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به Shinj چقدر هزینه دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He couldn't get to sleep because he was too excited.
[ترجمه گوگل]چون خیلی هیجان زده بود نمی توانست بخوابد
[ترجمه ترگمان]نمی توانست بخوابد، چون بیش از حد هیجان زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نمی توانست بخوابد، چون بیش از حد هیجان زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The heat was beginning to get to me, so I went indoors.
[ترجمه Nahid] گرماداشت منو کلافه میکرد بخاطر همین من داخل خونه رفتم|
[ترجمه گوگل]گرما داشت به من می رسید، بنابراین به داخل خانه رفتم[ترجمه ترگمان]گرما کم کم داشت به من نزدیک می شد، بنابراین داخل خانه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Stop waffling and get to the point.
[ترجمه گوگل]دست از وافل زدن بردارید و به اصل مطلب برسید
[ترجمه ترگمان]بس کن و برو سر اصل مطلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بس کن و برو سر اصل مطلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We can get to work now if you wish.
[ترجمه گوگل]در صورت تمایل می توانیم اکنون دست به کار شویم
[ترجمه ترگمان]اگه دلت بخواد می تونیم بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اگه دلت بخواد می تونیم بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. How do I get to the shoe store?
[ترجمه گوگل]چگونه به فروشگاه کفش بروم؟
[ترجمه ترگمان]چطوری برم فروشگاه کفش؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چطوری برم فروشگاه کفش؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Get to another summit in your career.
[ترجمه گوگل]در حرفه خود به قله دیگری برسید
[ترجمه ترگمان]به قله دیگری در حرفه خود برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به قله دیگری در حرفه خود برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I live locally, so it's easy to get to the office.
[ترجمه گوگل]من محلی زندگی می کنم، بنابراین رسیدن به دفتر کار آسانی است
[ترجمه ترگمان]من به صورت محلی زندگی می کنم، بنابراین رفتن به اداره آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من به صورت محلی زندگی می کنم، بنابراین رفتن به اداره آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I'll draw you a map of how to get to my house.
[ترجمه گوگل]من برای شما نقشه ای می کشم که چگونه به خانه من بروید
[ترجمه ترگمان]یه نقشه برای رسیدن به خونه م برات می کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یه نقشه برای رسیدن به خونه م برات می کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He barged past me to get to the bar.
[ترجمه گوگل]از کنارم گذشت تا به بار برسد
[ترجمه ترگمان]دزدکی از من رد شد که به بار برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دزدکی از من رد شد که به بار برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I couldn't get to sleep last night.
[ترجمه گوگل]دیشب نتونستم بخوابم
[ترجمه ترگمان]دیشب نتونستم بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دیشب نتونستم بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We managed to get to the airport in time.
[ترجمه گوگل]ما موفق شدیم به موقع به فرودگاه برسیم
[ترجمه ترگمان]ما توانستیم به موقع به فرودگاه برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما توانستیم به موقع به فرودگاه برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. We needed to get to London but we had no means of transport.
[ترجمه گوگل]ما باید به لندن برسیم اما وسیله حمل و نقل نداشتیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به لندن می رفتیم، اما هیچ وسیله ای برای حمل و نقل نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما باید به لندن می رفتیم، اما هیچ وسیله ای برای حمل و نقل نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. We've still got to arrange how to get to the airport.
[ترجمه گوگل]ما هنوز باید نحوه رسیدن به فرودگاه را ترتیب دهیم
[ترجمه ترگمان]ما هنوز باید ترتیبی بدهیم که چطور به فرودگاه برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما هنوز باید ترتیبی بدهیم که چطور به فرودگاه برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
به انگلیسی
• be allowed to; arrive at, reach
پیشنهاد کاربران
فرصت انجام کاری را پیدا کردن مانند:
I get to know some people فرصت آشنایی با بعضی اشخاص را داشتن
I get to know some people فرصت آشنایی با بعضی اشخاص را داشتن
به معنای رسیدن هم میتونه باشه و به معنای توانایی انجام کار های خاص را داشتن هم هست
arrive at, reach
to bother or annoy sb
to influence or affect sb, esp. adversely
to begin doing sth
to bother or annoy sb
to influence or affect sb, esp. adversely
to begin doing sth
رسیدن
شروع کردن = to start
رفتن به - رسیدن به
شانس داشتن و فرصت داشتن برای انجام چیزی
You get to try different dishes. شما فرصت ( شانس ) داریدکه غذاهای متفاوت را امتحان کنید.
You get to try different dishes. شما فرصت ( شانس ) داریدکه غذاهای متفاوت را امتحان کنید.
ارتباط برقرار نمودن
He gets to sample
او این فرصت را دارد که تست کند ( خوراکیها را )
او این فرصت را دارد که تست کند ( خوراکیها را )
Get to : فرصت انجام کاری را پیدا کردن، رسیدن به انجام کاری
. I got to do both
من فرصت کردم هر دو کار را انجام بدم. ( من رسیدم هر دو کار را انجام بدم. )
. I got to do both
من فرصت کردم هر دو کار را انجام بدم. ( من رسیدم هر دو کار را انجام بدم. )
ناراحت کردن ، اذیت کردن
وادار کردن، ملزم کردن
آزار دادن، ناراحت کردن، مایه ی عذاب شدن، عذاب دادن، آزرده خاطر ساختن
شروع کردن
I get to wake up to this every morning. من این حسو دوس دارم ک هرروز از خواب بیدار میشی . . . .
آماده برای انجام کاری
informal
annoy ( someone ) greatly.
"cleaning the same things all the time, that's what gets me"
کلافه کردن
اعصاب خورد کردن
آزار دادن
annoy ( someone ) greatly.
"cleaning the same things all the time, that's what gets me"
کلافه کردن
اعصاب خورد کردن
آزار دادن
وادار کردن - سوق دادن
?How do companies get people to buy their products
چگونه شرکت ها مردم را وادار به خرید محصولاتشان می کنند؟
?How do companies get people to buy their products
چگونه شرکت ها مردم را وادار به خرید محصولاتشان می کنند؟
وارد جایی شدن
دسترسی داشتن
۱ ) رسیدن
۲ ) شانس انجام کاری را داشتن
۳ ) شروع کردن
۲ ) شانس انجام کاری را داشتن
۳ ) شروع کردن
مجاز بودن به
Try not to let their comments get to you
کامنت هاشون رو سعی کن به دل گیری ( به خودت نگیری )
کامنت هاشون رو سعی کن به دل گیری ( به خودت نگیری )
1. رسیدن به
2. رفتن سرِ
. My sister and I get to play
منو خواهرم میریم سرِ بازی کردن
3. فرصت کردن ( تا )
?Did you get to see him
فرصت کردی ببینیش؟
2. رفتن سرِ
. My sister and I get to play
منو خواهرم میریم سرِ بازی کردن
3. فرصت کردن ( تا )
?Did you get to see him
فرصت کردی ببینیش؟
به حضور کسی رسیدن، مراجعه کردن
چیزی رو تحت تاثیر قرار دادن
Th cold is getting to me.
سرما داره روی من اثر میذاره.
Th cold is getting to me.
سرما داره روی من اثر میذاره.
ترغیب کردن
یکی از معانیش می تونه Can باشه
I get to work from home sometimes
I get to work from home sometimes