punctuate

/ˈpəŋkt͡ʃuːˌet//ˈpʌŋkt͡ʃʊeɪt/

معنی: تاکید کردن، نقطه گذاری کردن، نشان گذاری کردن
معانی دیگر: (صحبت یا عمل و غیره را) قطع کردن، (دستور زبان) نقطه گذاری کردن، نقطه دار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: punctuates, punctuating, punctuated
(1) تعریف: to place punctuation marks in.

- He punctuated the sentence incorrectly.
[ترجمه آرا] او جمله را اشتباه قطع کرد
|
[ترجمه گوگل] جمله را اشتباه علامت زد
[ترجمه ترگمان] او جمله را اشتباه تلفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to place at intervals within.
مشابه: sprinkle

- Her song was punctuated with sighs.
[ترجمه آرا] ترانه اش با صدای آه و ناله قطع شد
|
[ترجمه گوگل] آواز او با آه‌هایی همراه بود
[ترجمه ترگمان] صدای او با آه و ناله شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to emphasize; highlight; stress.
مشابه: underscore
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: punctuator (n.)
• : تعریف: to place punctuation marks in a group of written words.

جمله های نمونه

1. We have not yet learned to punctuate correctly.
[ترجمه گوگل]ما هنوز یاد نگرفته ایم که به درستی نقطه گذاری کنیم
[ترجمه ترگمان]هنوز یاد نگرفته ایم که به درستی گفتار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The children have not yet learned to punctuate correctly.
[ترجمه گوگل]بچه ها هنوز علامت گذاری درست را یاد نگرفته اند
[ترجمه ترگمان]کودکان هنوز یاد نگرفته اند که به درستی سفارش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The pupils have not yet learned to punctuate correctly.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان هنوز یاد نگرفته اند که به درستی نقطه گذاری کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان هنوز یاد نگرفته اند که به درستی عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He did not bother to punctuate the telegraph message.
[ترجمه گوگل]او به خود زحمت نداد که پیام تلگراف را علامت گذاری کند
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن پیام تلگرافی به خود زحمت نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are taught to write and punctuate complete sentences.
[ترجمه گوگل]به آنها نوشتن و نقطه گذاری جملات کامل آموزش داده می شود
[ترجمه ترگمان]به آن ها آموزش داده می شود که جملات کامل را بنویسند و مرتب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This allows his bandmates the freedom to punctuate and build on his foundation at will.
[ترجمه گوگل]این به هم گروه هایش این اجازه را می دهد که به میل خود نقطه گذاری کنند و بر پایه او بنا کنند
[ترجمه ترگمان]این کار به همکارانش اجازه می دهد که آزادی خود را بر پایه اراده خود تقویت و بنا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hay bales punctuate a characteristically tree - poor British landscape.
[ترجمه گوگل]عدل های یونجه یک درخت مشخص را نشان می دهند - منظره ضعیف بریتانیا
[ترجمه ترگمان]Hay به طور اختصاصی به یک منظره خاص در بریتانیا اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You should punctuate the whole passage with correct marks in order to make its meaning.
[ترجمه گوگل]شما باید کل قسمت را با علائم صحیح علامت گذاری کنید تا معنی آن را بسازید
[ترجمه ترگمان]شما باید تمام راهرو را با نشانه های درست سازی کنید تا معنای آن را بیان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Punctuate person, pay close attention to also.
[ترجمه گوگل]شخص نقطه‌گذاری، به آن نیز بسیار توجه کنید
[ترجمه ترگمان]به هر فرد، توجه زیادی به آن معطوف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then we had pulsatile evolution, now punctuate evolution.
[ترجمه گوگل]سپس تکامل ضربان دار داشتیم، اکنون تکامل نقطه گذاری
[ترجمه ترگمان]سپس در حال تکامل pulsatile، و در حال حاضر به تکامل ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Halloween will punctuate this glorious month on October 31 with a fun exclamation mark.
[ترجمه گوگل]هالووین این ماه باشکوه را در 31 اکتبر با یک علامت تعجب سرگرم کننده نقطه گذاری می کند
[ترجمه ترگمان]هالووین در روز ۳۱ اکتبر با علامت تعجب و شگفتی به این ماه باشکوه ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made gestures to punctuate his speech.
[ترجمه گوگل]برای نقطه گذاری گفتارش حرکاتی انجام داد
[ترجمه ترگمان]به گفتار خود اشاره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Be sure to punctuate your sentences with the correct marks in the right places.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که جملات خود را با علائم صحیح در مکان های مناسب علامت گذاری کنید
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که جملات خود را با علائم درست در مکان های مناسب مرتب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You must know how to properly punctuate and use proper grammar.
[ترجمه گوگل]شما باید بدانید که چگونه به درستی نقطه گذاری کنید و از گرامر مناسب استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیری که چطور با حال کردن و از دستور زبان درست استفاده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاکید کردن (فعل)
accent, stress, accentuate, underline, enforce, play up, punctuate

نقطه گذاری کردن (فعل)
point, zero, punctuate

نشان گذاری کردن (فعل)
punctuate

انگلیسی به انگلیسی

• add punctuation marks; interrupt, cut off; emphasize, stress
if an activity is punctuated by something, it is regularly interrupted by it.

پیشنهاد کاربران

نشانه گذاری کردن
دچار وقفه شدن
مختل شدن
Their lives are punctuated by plots involving police investigations.
زندگی آن ها با موضوعاتی شامل تحقیقات پلیس دچار وقفه می شد.
رقم زدن
علائم نگارشی ( نقطه، ویرگول. . . ) را رعایت کردن
به یاد موندنی
به هم زدن، تداخل ایجاد کردن، قطع کردن، بُریدن
to happen or cause something to happen repeatedly while something else is happening; to interrupt something repeatedly
علامت گذاری کردن ( در متن )

بپرس