warn

/ˈwɔːrn//wɔːn/

معنی: اگاه کردن، خبر دادن، تذکر دادن، اخطار کردن به، هشدار دادن، متنبه کردن
معانی دیگر: اخطار کردن، آژیر دادن، اطلاع دادن، آگاه کردن، یادآور شدن، (با: off یا away و غیره) برحذر داشتن، پرهیزاندن، آژیردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: warns, warning, warned
(1) تعریف: to alert to possible harm, trouble, or danger; caution.
مترادف: alert, caution
مشابه: admonish, alarm, forewarn, notify

- They warned us about the tornado.
[ترجمه گوگل] آنها به ما در مورد گردباد هشدار دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها به ما در مورد گردباد هشدار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to advise (someone) about the possible consequences of a particular action.
مترادف: admonish
مشابه: advise, caution, counsel, exhort, lesson, urge

- They warned him that he could lose all his money by investing in just one company.
[ترجمه گوگل] آنها به او هشدار دادند که تنها با سرمایه گذاری در یک شرکت می تواند تمام پول خود را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان] آن ها به او هشدار دادند که می تواند با سرمایه گذاری در یک شرکت تمام پولش را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to command or advise (someone) in an attempt to prevent some inadvisable or dangerous action on the part of that person.

- She warned him not to touch or eat the mushrooms.
[ترجمه Reza] او به او هشدار داد که قارچ ها را لمس نکند یا آن ها را نخورد
|
[ترجمه گوگل] او به او هشدار داد که به قارچ ها دست نزند یا نخورد
[ترجمه ترگمان] به او هشدار داده بود که دست نزند یا قارچ بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Didn't I warn you to stay away from that dog?!
[ترجمه گوگل] بهت اخطار ندادم که از اون سگ دوری کنی؟!
[ترجمه ترگمان] بهت هشدار ندادم که از اون سگ دور بمونی؟ !! !! !!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The president's advisers warned him against criticizing his political opponents too harshly in his speech.
[ترجمه گوگل] مشاوران رئیس جمهور به وی هشدار دادند که در سخنرانی خود از انتقاد شدید از مخالفان سیاسی خود جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] مشاوران رئیس جمهور به او در مورد انتقاد از مخالفان سیاسی او در سخنرانی خود هشدار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to make aware of something that requires attention.
مترادف: alert, caution, inform, notify
مشابه: advise, apprise, clue in, enlighten, tell

- The mechanic warned us about the rear brakes.
[ترجمه گوگل] مکانیک در مورد ترمزهای عقب به ما هشدار داد
[ترجمه ترگمان] مکانیک به ما در مورد ترمزهای عقبی هشدار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to notify (someone) to stay at a distance or leave (often fol. by away or off).
مشابه: dissuade, repel, scare

- The social worker wanted to talk to the father, but the man was in a drunken state and the son warned her off.
[ترجمه گوگل] مددکار اجتماعی می خواست با پدر صحبت کند، اما مرد در حالت مستی بود و پسر به او هشدار داد
[ترجمه ترگمان] کارگر اجتماعی می خواست با پدر صحبت کند، اما مرد مست بود و پسر به او هشدار داد که برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give a warning; caution.
مترادف: caution
مشابه: advise, counsel, inform

جمله های نمونه

1. warn of (or against)
هشدار دادن،برحذر داشتن

2. warn somebody off
(با اخطار) از کاری باز داشتن،منع کردن

3. i must warn you that these are my personal opinions
لازم به تذکر است که اینها نظریات شخصی خودم هستند.

4. Signs across the entrances warn all visitors to stub out their cigarettes.
[ترجمه گوگل]تابلوهایی در سرتاسر ورودی ها به همه بازدیدکنندگان هشدار می دهد که سیگار خود را خاموش کنند
[ترجمه ترگمان]علائم مربوط به ورودی های ورودی به همه بازدیدکنندگان هشدار می دهد که سیگار خود را خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It seems only right to warn you of the risk.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که فقط به شما در مورد خطر هشدار داده شود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه حق با تو باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's common courtesy to warn your neighbours if your children are going to have a party.
[ترجمه گوگل]اگر فرزندانتان قرار است مهمانی داشته باشند، متداول است که به همسایگان خود هشدار دهید
[ترجمه ترگمان]این نزاکت معمولی است که اگر بچه های شما یک مهمانی داشته باشند، به همسایگان خود هشدار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'll run ahead and warn them.
[ترجمه گوگل]من جلوتر می روم و به آنها هشدار می دهم
[ترجمه ترگمان]من جلو می روم و به آن ها هشدار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I must warn you against raising your hopes.
[ترجمه گوگل]من باید شما را از افزایش امیدهایتان برحذر دارم
[ترجمه ترگمان]باید به شما هشدار بدهم که hopes را بلند کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are leading a campaign to warn teenagers about the dangers of drug abuse.
[ترجمه گوگل]آنها کمپینی را رهبری می کنند تا به نوجوانان در مورد خطرات سوء مصرف مواد هشدار دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال هدایت کمپینی برای هشدار به نوجوانان در مورد خطرات مصرف مواد مخدر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you warn me in advance, I will have your order ready for you.
[ترجمه گوگل]اگر از قبل به من تذکر دهید، سفارش شما را آماده خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر پیش از پیش به من اطلاع بدهید، دستور شما را برای شما آماده خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have to warn you that his motives have lain hidden.
[ترجمه گوگل]باید به شما هشدار دهم که انگیزه های او پنهان مانده است
[ترجمه ترگمان]باید بهت هشدار بدم که انگیزه - ش مخفی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The computer is programmed to warn users before information is deleted.
[ترجمه گوگل]رایانه طوری برنامه ریزی شده است که قبل از حذف اطلاعات به کاربران هشدار دهد
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر طوری برنامه ریزی می شود که قبل از حذف اطلاعات به کاربران هشدار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The snake's markings are intended to warn away predators.
[ترجمه گوگل]نشانه های این مار برای هشدار دادن به شکارچیان است
[ترجمه ترگمان]علامت مار برای هشدار دادن به شکارچیان در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I thought I should warn her about it.
[ترجمه گوگل]فکر کردم باید در این مورد به او هشدار بدهم
[ترجمه ترگمان]فکر کردم باید در موردش بهش هشدار بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's still on my conscience that I didn't warn him in time.
[ترجمه گوگل]هنوز به وجدانم که به موقع تذکر ندادم
[ترجمه ترگمان]هنوز روی وجدانم است که به موقع به او هشدار ندادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اگاه کردن (فعل)
acquaint, inform, admonish, intuit, warn

خبر دادن (فعل)
inform, warn, advise, announce, give notice, send word

تذکر دادن (فعل)
warn, call up, mind

اخطار کردن به (فعل)
warn, caution

هشدار دادن (فعل)
warn

متنبه کردن (فعل)
warn

انگلیسی به انگلیسی

• caution; give advice about danger; notify in advance
if you warn someone about a possible danger or problem, you make them aware of it by telling them about it.
if you warn someone not to do something, you advise them not to do it so that they can avoid possible danger or punishment.
see also warning.
if you warn someone off, you tell them to go away or to stop doing something because of possible danger or punishment.

پیشنهاد کاربران

اخطار دادن
مثال: The weather forecast warned of heavy rain and strong winds.
پیش بینی هوا از بارش سنگین باران و بادهای شدید هشدار داد.
warn: هشدار دادن
نظارت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : warn
✅️ اسم ( noun ) : warning
✅️ صفت ( adjective ) : warning
✅️ قید ( adverb ) : warningly
گفتن
آژیر، آگهی، اخطار، هشدار
هشدار دادن - اخطار دادن
درس عبرت

بپرس