think much of

جمله های نمونه

1. Personally, I don't think much of the idea.
[ترجمه Sina.nakhaie@gmail.com] شخصا خیلی نظر خوبی راجب این ایده ندارم. یا شخصا فکر میکنم ایده خوبی نیست
|
[ترجمه گوگل]من شخصاً به این ایده فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]شخصا زیاد فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She didn't think much of the photographers snapping away at her.
[ترجمه گوگل]او فکر نمی‌کرد که عکاس‌ها او را دور بزنند
[ترجمه ترگمان]زیاد فکر نمی کرد که عکاس از او دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't think much of her idea.
[ترجمه گوگل]من خیلی به ایده او فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]زیاد به فکر او فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I don't think much of that idea .
[ترجمه گوگل]من خیلی به این ایده فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]به این ایده زیاد فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I do not think much of her as a musician.
[ترجمه گوگل]من خیلی به او به عنوان یک موسیقیدان فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من زیاد به او به عنوان یک موسیقی دان فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't think much of having to work on Saturdays.
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم شنبه ها خیلی کار کنم
[ترجمه ترگمان]من زیاد فکر نمی کنم که روزه ای شنبه باید کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I didn't think much of his new girlfriend.
[ترجمه گوگل]من زیاد به دوست دختر جدیدش فکر نمی کردم
[ترجمه ترگمان]زیاد به دوست دختر جدیدش فکر نکرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Huh, I don't think much of that idea!
[ترجمه گوگل]خخخ، من زیاد به این ایده فکر نمی کنم!
[ترجمه ترگمان]هاه، به این ایده زیاد فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't think much of your English weather.
[ترجمه گوگل]من خیلی به حال و هوای انگلیسی شما فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من زیاد درباره آب و هوای انگلستان فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To tell the truth, I don't think much of psychiatrists.
[ترجمه گوگل]راستش را بخواهید زیاد به روانپزشک فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهید، من زیاد اهل psychiatrists نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I don't think much of my new teacher.
[ترجمه گوگل]من خیلی به معلم جدیدم فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]به معلم جدیدم فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I must say, I don't think much of her dress.
[ترجمه گوگل]باید بگم زیاد به لباسش فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]باید بگویم، زیاد به لباسش فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I don't think much of that new restaurant.
[ترجمه گوگل]من خیلی به آن رستوران جدید فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]به این رستوران جدید زیاد فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He does not think much of the students or professors either.
[ترجمه گوگل]او خیلی به دانشجویان و اساتید هم فکر نمی کند
[ترجمه ترگمان]او به دانش آموزان یا استادان نیز فکر نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I don't think much of his taste.
[ترجمه مهدی حسینی] من نسبت به سلیقه او اصلا ذهنیت خوبی ندارم.
|
[ترجمه گوگل]من زیاد به سلیقه اش فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]به سلیقه او زیاد فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• value, consider

پیشنهاد کاربران

Respect
راضی بودن از کسی یا چیزی
نظر مثبت داشتن راجع به کسی یا چیزی

To have a very good opinion about -
To have a high opinion of -
To hold someone/something in very high regard or esteem.
( To like something or someone very much )

امید داشتن به چیزی/کسی، حساب باز کردن روی چیزی/کسی، نظر مثبت داشتن راجع به موضوعی
If you think of something or someone in a particular way, you have that opinion about it, him, or her

بپرس