corroborate

/kəˈrɑːbəˌret//kəˈrɒbəreɪt/

معنی: اثبات کردن، تقویت کردن، تایید کردن
معانی دیگر: (در اصل) نیرو بخشیدن، بازنمود کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: corroborates, corroborating, corroborated
مشتقات: corroborative (adj.), corroboratively (adv.), corroboration (n.), corroborator (n.)
• : تعریف: to support with evidence or testimony; certify the truth of.
متضاد: contradict
مشابه: alibi, attest, back, confirm, document, establish, evidence, fortify, substantiate, support, sustain, verify

- The next witness corroborated the young man's story.
[ترجمه علیرضا] شاهد دیگر بر درستی حکایت مرد جوان اذعان داشت
|
[ترجمه مجتبی عبیری] شاهد بعدی بر داستان مرد جوان صحه گذاشت
|
[ترجمه گوگل] شاهد بعدی داستان مرد جوان را تایید کرد
[ترجمه ترگمان] شاهد بعدی داستان مرد جوان را تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to corroborate one's authority
اختیارات خود را بسط دادن

2. he did not offer any evidence to corroborate his claims
او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.

3. Recent research seems to corroborate his theory.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تحقیقات اخیر نظریه او را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تحقیقات اخیر فرضیه او را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We now have new evidence to corroborate the defendant's story.
[ترجمه گوگل]ما اکنون شواهد جدیدی برای تایید ماجرای متهم داریم
[ترجمه ترگمان]ما مدارک جدیدی برای تایید داستان متهم داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Experiments elsewhere corroborate these results.
[ترجمه گوگل]آزمایش‌ها در جاهای دیگر این نتایج را تأیید می‌کنند
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها در جاه ای دیگر این نتایج را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The results corroborate the role of these proteins in pheromone transport and elaborate the structural basis of ligand binding.
[ترجمه گوگل]نتایج نقش این پروتئین ها را در انتقال فرمون تأیید می کند و اساس ساختاری اتصال لیگاند را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]نتایج تایید می کنند که نقش این پروتیین ها در حمل و نقل فرومون و تعیین ساختار ساختاری اتصال لیگاند دخالت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. People in the cable industry corroborate these findings.
[ترجمه گوگل]افراد در صنعت کابل این یافته ها را تایید می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم در صنعت تلگراف این یافته ها را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was no one to corroborate her story about the disturbance in the lounge.
[ترجمه گوگل]کسی نبود که داستان او را در مورد اختلال در سالن تأیید کند
[ترجمه ترگمان]کسی نبود که داستان این آشوب را در اتاق استراحت تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There's nothing to corroborate your story.
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی برای تایید داستان شما وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیزی نیست که داستان تو رو تایید کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Library usage trends corroborate this view: teary-eyed reference librarians will readily tell you about their dwindling print reference collections, whose budgets have since been reallocated.
[ترجمه گوگل]روند استفاده از کتابخانه این دیدگاه را تأیید می کند: کتابداران مرجع با چشمان اشکبار به راحتی درباره مجموعه های مرجع چاپی رو به کاهش خود که بودجه آنها مجدداً تخصیص یافته است به شما اطلاع می دهند
[ترجمه ترگمان]رونده ای کاربرد کتابخانه موید این دیدگاه هستند: کتابداران مرجع با چشم گریان به آسانی در مورد مجموعه های مرجع چاپی که از آن زمان به عنوان بودجه اختصاص داده شده اند، به شما خواهند گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Have you got anything to corroborate your video between the coach and the kid?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی برای تأیید ویدیوی خود بین مربی و بچه دارید؟
[ترجمه ترگمان]چیزی پیدا کردی که video بین مربی و اون بچه رو تایید کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It appeared that what he said went to corroborate my account.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آنچه او گفت به تایید حساب من بود
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که آنچه او گفت به این نتیجه رسید که حسابم را تصدیق خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Meanwhile, five former and two current employees corroborate her description of work conditions at Lion.
[ترجمه گوگل]در همین حال، پنج کارمند سابق و دو کارمند فعلی توصیف او از شرایط کاری در Lion را تایید می کنند
[ترجمه ترگمان]در این میان، پنج کارمند سابق و دو تن از کارمندان فعلی شرح و توصیف او از شرایط کاری را در شیر تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this article the initial corroborate experiments about technology of magnetic antibacterium is made.
[ترجمه گوگل]در این مقاله آزمایش‌های تاییدی اولیه در مورد فناوری آنتی‌باکتری مغناطیسی انجام می‌شود
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، آزمایش ها تایید شده اولیه در مورد تکنولوژی of مغناطیسی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثبات کردن (فعل)
assert, affirm, aver, demonstrate, prove, corroborate

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

تایید کردن (فعل)
support, emphasize, corroborate, uphold, vouch, confirm, second

تخصصی

[حقوق] تأیید کردن، اثبات کردن، قوت بخشیدن

انگلیسی به انگلیسی

• confirm to be true; reinforce; certify
if someone or something corroborates an idea, account, or argument, they provide evidence to support it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : corroborate
اسم ( noun ) : corroboration
صفت ( adjective ) : corroborative / corroborating
قید ( adverb ) : _
to add information in support of an idea, opinion, or statement
تکمیل کردن ، کامل کردن ( اضافه کردن ) ( فعل )
تأیید کردن
تصدیق کردن
پشتیبانی کردن

بپرس