inclusion

/ˌɪnˈkluːʒn̩//ɪnˈkluːʒn̩/

معنی: دخول، گنجایش، شمول، در برداری
معانی دیگر: درخود داری، پیراگیری، احاطه، (سنگ شناسی - مواد خارجی پیراگیر شده در سنگ) ناسرگی، درونگیره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of including or the state of being included.
متضاد: omission
مشابه: comprehension

(2) تعریف: that which is included.
متضاد: omission

جمله های نمونه

1. the inclusion of taxes in calculating the expenses
به حساب آوردن مالیات ها در محاسبه هزینه ها

2. His name was put forward for inclusion in the Honours List.
[ترجمه گوگل]نام او برای درج در فهرست افتخارات مطرح شد
[ترجمه ترگمان]نام او برای گنجاندن در لیست افتخارات به جلو گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His inclusion in the team has caused controversy.
[ترجمه Pouya] قرار دادن او در تیم باعث ایجاد اختلاف شده است
|
[ترجمه گوگل]حضور او در این تیم جنجال به پا کرده است
[ترجمه ترگمان]حضور او در این تیم باعث ایجاد اختلاف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We welcome readers' letters for possible inclusion on this page.
[ترجمه گوگل]از نامه های خوانندگان برای درج احتمالی در این صفحه استقبال می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از خوانندگان برای گنجاندن احتمالی در این صفحه استقبال می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There are strict criteria for inclusion in the competition.
[ترجمه گوگل]معیارهای سختگیرانه ای برای شرکت در مسابقه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]معیارهای سخت برای گنجاندن در رقابت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His inclusion in the team is in doubt.
[ترجمه گوگل]حضور او در این تیم در هاله ای از ابهام قرار دارد
[ترجمه ترگمان]گنجاندن او در این تیم در شک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The inclusion of early recordings on the CD is a bonus.
[ترجمه گوگل]گنجاندن ضبط های اولیه روی سی دی یک امتیاز است
[ترجمه ترگمان]ورود ضبط اولیه روی سی دی یک پاداش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They tried to prevent the inclusion of any wording in the statement that would cause offence.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند از درج هرگونه عبارتی در بیانیه که موجب توهین شود جلوگیری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند از گنجاندن هر کلمه در بیانیه جلوگیری کنند که باعث رنجش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rebels refused to accept the inclusion of representatives of the existing regime in the negotiations.
[ترجمه گوگل]شورشیان حاضر نشدند نمایندگان رژیم موجود را در مذاکرات بپذیرند
[ترجمه ترگمان]شورشیان از پذیرش نمایندگان رژیم موجود در مذاکرات خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All work by current students is eligible for inclusion in the journal.
[ترجمه گوگل]تمام کارهای دانشجویان فعلی واجد شرایط درج در مجله است
[ترجمه ترگمان]همه کار توسط دانش آموزان فعلی واجد شرایط ورود به مجله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is being considered for inclusion in the England team.
[ترجمه گوگل]او برای حضور در تیم انگلیس در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]او برای گنجاندن در تیم انگلستان در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The criteria for inclusion were: * age; * marital status; * socioeconomic class.
[ترجمه گوگل]معیارهای ورود به مطالعه عبارت بودند از: * سن * وضعیت تأهل؛ * طبقه اجتماعی و اقتصادی
[ترجمه ترگمان]معیارهای ورود عبارت بودند از: سن؛ وضعیت ازدواج؛ * طبقه اجتماعی - اقتصادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At each step variables were available for inclusion or exclusion as appropriate.
[ترجمه گوگل]در هر مرحله متغیرها برای گنجاندن یا حذف در صورت لزوم در دسترس بودند
[ترجمه ترگمان]در هر گام، متغیرهای ورودی برای گنجاندن یا حذف در دسترس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I therefore welcome the inclusion of SmartIcons that extend the range of operations that you can easily do with the mouse.
[ترجمه گوگل]بنابراین من از گنجاندن SmartIcons استقبال می کنم که دامنه عملیاتی را که می توانید به راحتی با ماوس انجام دهید افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین از گنجاندن of که دامنه عملیات را گسترش می دهند استقبال می کنم که شما می توانید به راحتی با موس آن را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دخول (اسم)
admission, entry, accession, arrival, inclusion, ingress, entree, admittance, infare, incoming

گنجایش (اسم)
aptitude, capacity, inclusion, burden, content, caliber, module

شمول (اسم)
inclusion, liability, coverage

در برداری (اسم)
inclusion, embodiment

تخصصی

[زمین شناسی] ادخال قطعه ای از یک سنگ در داخل سنگی دیگر. از ادخال ها در تعیین سن نسبی استفاده می شود. سنگ مجاور با سنگی که دارای ادخال است، می بایست قبل از سنگ حاوی ادخال وجود داشته باشد تا قطعات ادخال را ایجاد کند.
[ریاضیات] درآمد، شمول، اشتمال، جزئیت، دربری
[خاک شناسی] پیسه

انگلیسی به انگلیسی

• act of including, state of being included, incorporation; (medicine) process by which a heterogeneous structure is accidentally placed in another tissue
the inclusion of one thing in another involves making it a part of the second thing.

پیشنهاد کاربران

۱. {عمل} گنجاندن. وارد کردن ۲. شمول
مثال:
we know that many gospels existed at this time and that the Church collectively decided that only these four were worthy of inclusion in the New Testament.
...
[مشاهده متن کامل]

ما می دانیم که انجیل ها زیادی در حال حاضر موجود است و اینکه کلیسا در مجموع تصمیم گرفت که تنها این چهار {انجیل} درخور گنجاندن در کتب عهد جدید است.

جذب ( پذیرش )
پذیرش ( مثلا در گروه )
احتساب
قرار دادن_افزودن_شرکت دادن_ پیوستن
بزرگواری، سعه صدر
حضور
۱ - گنجاندن
The book's value stems from its inclusion of multiple viewpoints
ارزش این کتاب به گنجاندن نظرات مختلف ( در کتاب ) است
۲ - مشارکت عمومی، جذب حداکثری افراد
SOCIAL RESPONSIBILITY the act of allowing many different types of people to do something and treating them fairly and equally:
...
[مشاهده متن کامل]

Legally blind since birth, she has campaigned passionately for inclusion.
او کمپین راه انداخته است برای مشارکت عمومی ( جذب حداکثری افراد )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : include
✅️ اسم ( noun ) : inclusion / inclusiveness
✅️ صفت ( adjective ) : inclusive
✅️ قید ( adverb ) : inclusively
✅ حرف اضافه ( preposition ) : including
دربرگیری
این عبارت در متون مربوط به کسب و کار و تجارت، یعنی ایجاد فضایی برای کارکنان که در آن اساس راحتی، ارامش، نشاط و ارزشمند بودن داشته باشند که در مجموع به نفع همان کسب و کار نیز هست
( در دنیای کسب و کار ) : همه پذیری
به حساب آمدن ، داخل آدم دانستن ، محلی از اعراب داشتن
درج
● گنجاندن، عضو کردن ( البته اسم است )
● فرد یا چیزی که مورد شمول قرار گرفته
در مباحث آموزشی:
روش مشارکت بدون تبعیض، مشارکت همه پذیر
ورود هم معنی میده. مثلا معیارهای ورود.
در کل یعنی وارد کردن، دربرگرفتن، پیوستن و دربرگیری و شمولیت
تضمین ادبی
پیوستن
به حساب آوردن؟!
inclusion ( جوشکاری و آزمایش های غیرمخرب )
واژه مصوب: آخال
تعریف: مواد جامدی، مانند اکسیدها و سیلیکات ها و تنگستن ها و سولفیـدها و سربـاره های حبس شده بین فلز جوش و فلز پایه
فراگیری
شرکت , حضور ( در مسابقات )
– His inclusion in the team has caused controversy
– She is being considered for inclusion in the team
– There are strict criteria for inclusion in the competition
روش ها یا سیاست های فراگیرسازی برای افراد ناتوان یا اقلیت ها ( در روانشناسی )
ناخالصی
در مهندسی مواد به معنی مواد جامد غیر فلزی
آخال:مواد جامدی، مانند اکسیدها و سیلیکات ها و تنگستن ها و سولفیـدها و سربـاره های حبس شده بین فلز جوش و فلز پایه
دربرگیری
ناهمگنی
درنظرگرفتن
همه گیری
دخیل کردن
آمیختن
در مهندسی عمران و مکانیک به معنی "ناهمگنی" می باشد.
داخل شدن، درونی
شمول
ورود بدون اجازه
زبان شناسی : تضمن
مانند رابطه کلمه حیوان و سگ
حاوی
شامل
گنجانیدن، شمول
ظرفیت
درج کردن
قراردادن
جامعیت
شیمی/ نفت. . . ادخال یا سیال درگیر
افزودن
مشارکت
گنجاندن
جای گیری
میانبار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس