sign

/ˈsaɪn//saɪn/

معنی: اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن، امضاء کردن، پاراف کردن، اشاره کردن
معانی دیگر: نماد، (مغازه یا موسسه - راهنمایی رانندگی) تابلو، (جانور) ردپا، رد، جاپا، نمایه، پیش آگهی، پیش درآمد، هنایش، بنک، اشاره، نمار، امضا کردن، دستینه نهادن، نام خود را نگاشتن، (رسما) انتقال دادن، تفویض کردن، با زبان اشاره فهماندن، قرارداد امضا کردن، (رسما) به عهده گرفتن، دارای علامت یا تابلو کردن، علامت گذاری کردن، رجوع شود به: sign language، علامات زبان اشاره، (زبان و نگارش) ایما، نمودار، حرف، وات، انگ، نشانه ی بیماری، هم افت، (در هوا یا با دست برسینه) نشان صلیب کشیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: anything that indicates the presence or existence of a fact, event, quality, or tendency; indicator; indication.
مترادف: indication, manifestation, mark, symptom
مشابه: evidence, stamp, token

- He gave the boy a pat on the head as a sign of approval.
[ترجمه 2258] او جام را به نشانه ی تصدیق به پسر داد
|
[ترجمه گوگل] به نشانه تایید دستی به سر پسرک زد
[ترجمه ترگمان] او در حالی که نشانه موافقت سرش را تکان می داد، به پسر داد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A fever is often a sign of illness.
[ترجمه 2258] تب بیشتر نشانه ی مریضی است
|
[ترجمه ali] تب اغلب نشانه ای از بیماری است
|
[ترجمه bamdad] تب معمولا نشانه ای از سرما خوردگی است
|
[ترجمه Seta] تب معلمولا نشانه ای از بیماری است
|
[ترجمه بهار] تب نشانه مریضی ( سرما خوردگی ) می باشد
|
[ترجمه phoenix] تب اغلب به عنوان نشانه ای از سرماخوردگی ظاهر میشود
|
[ترجمه گوگل] تب اغلب نشانه بیماری است
[ترجمه ترگمان] تب معمولا نشانه بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A light on upstairs was a sign that his father had come home.
[ترجمه 2258] یک نوریدربالا نشانه بود که بابایش به خانه آمده است
|
[ترجمه 666] نور بالای پله نشانه این بود که پدرش به خانه امد
|
[ترجمه بهار] نوری که از بالا می آمد نشانگر آن بود که پدرش به خانه آمده
|
[ترجمه گوگل] چراغی که در طبقه بالا روشن شده بود نشان می داد که پدرش به خانه آمده است
[ترجمه ترگمان] نوری در طبقه بالا تابلویی بود که پدرش به خانه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a conventional mark or symbol that stands for a word or for the thing or process signified by the word.
مترادف: symbol

- The minus sign indicates subtraction.
[ترجمه گوگل] علامت منفی نشان دهنده تفریق است
[ترجمه ترگمان] علامت منفی کاهش را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a printed direction, advertisement, warning, or the like, usu. mounted on a surface or on an upright support.
مشابه: banner, notice, placard, signal

- Did you see the speed limit sign back there?
[ترجمه گوگل] تابلوی محدودیت سرعت رو اونجا دیدی؟
[ترجمه ترگمان] اون قسمت پایانی رو که اونجا بود دیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They put a help-wanted sign in the store window.
[ترجمه 2258] آنها یک نشانه را برای کمک در پنجره فروشگاه گذاشتند
|
[ترجمه Saba] آنها تابلو یی را برای کمک به فروش در فروشگاه پنجره فروشی قرار دادند
|
[ترجمه گوگل] آنها یک تابلوی کمک خواست در ویترین فروشگاه گذاشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک علامت کمک به خواست در پنجره فروشگاه قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sign said to turn left for the hospital.
[ترجمه 2258] این مشکل به بیمارستان منتقل شد
|
[ترجمه گوگل] تابلو نوشته بود به سمت چپ به سمت بیمارستان بپیچید
[ترجمه ترگمان] این تابلو نوشته شده بود که به سمت بیمارستان حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a gesture or expression intended to communicate a meaning; signal.
مترادف: indication, signal
مشابه: gesture, motion

- The catcher gave a sign to the pitcher.
[ترجمه گوگل] شکارچی علامتی به پارچ داد
[ترجمه ترگمان] گیرنده دستی به پارچ اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: something that indicates a future event or condition.
مترادف: augury, forerunner, harbinger, herald, prognostic
مشابه: portent, precursor, promise

- Returning birds are signs of spring.
[ترجمه امیرعلی] بازگشت پرنده ها نشانه بهار است
|
[ترجمه گوگل] بازگشت پرندگان نشانه بهار است
[ترجمه ترگمان] پرندگان بازگشتی نشانه هایی از بهار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a remaining indication; trace.
مترادف: evidence, indication, trace, vestige

- There were no signs of anyone having been in the cabin.
[ترجمه گوگل] هیچ نشانه ای از حضور کسی در کابین وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] هیچ نشانی از کسی نبود که در کابین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: signs, signing, signed
(1) تعریف: to write one's name on, usu. as a closing to a letter or to certify an agreement.
مترادف: subscribe, undersign
مشابه: autograph, endorse, initial, inscribe, notarize, underwrite, witness

- She signed the contract.
[ترجمه پارسا تقوی] این خانم قرار داد را امضا کرد.
|
[ترجمه گوگل] او قرارداد را امضا کرد
[ترجمه ترگمان] اون قرارداد رو امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The documents are ready, but they haven't signed them yet.
[ترجمه Ar] مدارک آماده هستند اما آنها هنوز آنها را امضا نکردند
|
[ترجمه گوگل] مدارک آماده است اما هنوز امضا نکرده اند
[ترجمه ترگمان] مدارک آماده هستند، اما هنوز آن ها را امضا نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to write (one's name), usually in cursive writing.
مترادف: subscribe, write
مشابه: autograph, inscribe

- He signs his name so neatly!
[ترجمه گوگل] اسمش را خیلی مرتب امضا می کند!
[ترجمه ترگمان] اسم خودش را خیلی مرتب امضا می کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to communicate with by means of a sign or signs.
مشابه: beckon, flag, motion, signal

- She signed to her friend that she was going out to use the phone.
[ترجمه گوگل] او به دوستش امضا کرد که برای استفاده از تلفن بیرون می رود
[ترجمه ترگمان] به دوستش اشاره کرد که می خواهد از تلفن استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: sign up
(1) تعریف: to write one's name, esp. as an indication of agreement or acceptance.
مترادف: subscribe

- You need to sign on this line.
[ترجمه گوگل] شما باید در این خط امضا کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید این خط رو امضا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a sign or signal.
مترادف: signal
مشابه: beckon, gesture, nod, semaphore, wave

- Their child was born deaf, so both parents are learning how to sign.
[ترجمه black] فرزند آنها ناشنوا متولد شد، بنابراین هر دو والدین او در حال یادگیری نشانه هستند
|
[ترجمه گوگل] فرزند آنها ناشنوا به دنیا آمد، بنابراین هر دو والدین در حال یادگیری نحوه امضا هستند
[ترجمه ترگمان] فرزند آن ها کر به دنیا آمده است، بنابراین هر دو پدر و مادر یاد می گیرند که چطور آن ها را امضا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The coach signed to the quarterback to call for a time out.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] مربی برای استراحت به مدافع تیم علامت داد.
|
[ترجمه گوگل] مربی برای درخواست تایم اوت با مدافع تیم قرارداد امضا کرد
[ترجمه ترگمان] دلیجان به بازیکن خط حمله اشاره کرد تا مدتی استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sign here before you go
قبل از رفتن اینجا را امضا کن.

2. sign here, sir
اینجا را امضا بفرمایید آقا.

3. sign in the white place here
در این جای سفید امضا کنید.

4. sign language
زبان اشاره (برای کرها و لال ها)،نشان زبان

5. sign away (or over)
(قانونا یا رسما ملک یا چیزی را به کسی) منتقل کردن،تفویض کردن

6. sign in (or out)
هنگام آمدن (یا رفتن) دفتر را امضا کردن

7. sign off
1- (رادیو و تلویزیون و غیره) پایان برنامه را اعلام کردن،به پخش خاتمه دادن 2- (خودمانی) صحبت خود را قطع کردن

8. sign on
(بویژه با امضای قرارداد و غیره) استخدام کردن یا شدن،به کار گرفتن

9. sign up
1- رجوع شود به: 2 sign on- نام نویسی کردن،ثبت نام کردن،به خدمت ارتش درآمدن

10. never sign (under) a blank sheet of paper
هرگز زیر ورقه ی سفید امضا نکن.

11. please sign this receipt
لطفا این رسید را امضا کنید.

12. stop sign
علامت توقف،تابلو ایست

13. this sign "?" stands for questions
این علامت ((؟)) نشانه ی پرسش است.

14. this sign expresses addition
نشان علامت جمع است.

15. to sign the new highway
شاهراه جدید را علامت گذاری کردن

16. stop sign
(راهنمایی و رانندگی) علامت توقف،نشان ایست

17. a stop sign
علامت توقف،ایست نشان

18. before you sign the contract be sure to check with me
پیش از امضای قرارداد حتما با من مشورت کن.

19. constrained to sign
مجبور به امضا

20. the minus sign
نشان منها

21. the plus sign
علامت بعلاوه

22. will you sign our petition against cruelty to animals?
آیا عرضحال ما را بر علیه ظلم به حیوانات امضا خواهی کرد؟

23. make the sign of the cross
(با انگشت در هوا و یا روی سینه ی خود) صلیب کشیدن

24. at the first sign of snow or icing, cars are required to use chains
اتومبیل ها ملزم هستند که با اولین علامت برف یا یخبندان زنجیر ببندند.

25. black is a sign of mourning
سیاه علامت سوگواری است.

26. garrulousness is a sign of thoughtlessness
پرگویی نشان کم اندیشی است.

27. he did not sign the contract
او قرارداد را امضا نکرد.

28. he forgot to sign the check
یادش رفت چک را امضا کند.

29. he gave a sign and the guards rushed in
اشاره ای کرد و پاسداران ریختند تو.

30. silence is a sign of acceptance
سکوت علامت رضاست.

31. the power to sign company checks
اختیار امضای چک های شرکت

32. there was no sign of life in him
اثری از حیات در او نبود.

33. tolerance is a sign of breeding
نداشتن تعصب نشانه ی داشتن پرورش صحیح است.

34. fill this application and sign it on the bottom
این فرم را پر کنید و پای آن را امضا کنید.

35. he gives no outward sign of happiness
او نشانه ی آشکاری از شادی بروز نمی دهد.

36. in brief, he didn't sign the contract
خلاصه،قرارداد را امضا نکرد.

37. the animal showed no sign of life
آن جانور اثری از زنده بودن از خود نشان نمی داد.

38. the condemned showed no sign of remorse
محکوم نشانی از ندامت بروز نداد.

39. this is my lucky sign
این علامت برای من آمد دارد.

40. ahmad bleated, "why don't you sign it then?"
احمد با لحن ناله مانندی گفت: ((پس چرا آن را امضا نمی کنی ؟))

41. fill this form out and sign it on the bottom
این ورقه را پر کنید و پای آن را امضا فرمایید.

42. illiterate people who couldn't even sign their names
مردم بی سوادی که نمی توانستند حتی نام خود را امضا کنند

43. selfishness, my dear, is a sign of ignorance
خودپسندی جان من برهان نادانی بود.

44. we stood up as a sign of respect
به نشان احترام از جا برخاستیم.

45. the appearance of dark clouds is a sign of rain
پیدایش ابر سیاه نشانه ی باران است.

46. he kept waffling and finding excuses not to sign the contract
او مرتب این دست و آن دست می کرد و دنبال بهانه می گشت که قرار داد را امضا نکند.

47. the feeling of animosity toward foreigners is a sign of narrowmindedness
احساس خصومت نسبت به خارجیان نشانه ی کوته فکری است.

48. he spent hours scanning each vein of rock for a sign of gold
او ساعت ها با دقت به هریک از رگه های سنگ ها نگاه می کرد تا اثری از طلا به دست آورد.

49. to roll out the red carpet for someone as a sign of welcome
فرش قرمز را به نشان خوشامد جلو کسی پهن کردن

مترادف ها

اعلان (اسم)
assertion, announcement, declaration, proclamation, notice, advertisement, advertising, sign, poster, signboard, placard

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

علم (اسم)
knowledge, sign, banner, flag, standard, ensign, science, symbol

تابلو (اسم)
sign, panel, board, tableau

رمز (اسم)
secret, mystery, token, sign, trick, crypt, code, riddle, cipher, symbol, enigma, cryptogram

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

ژست (اسم)
movement, motion, gesture, sign

ایت (اسم)
sign, omen

امضاء (اسم)
sign, signature, sigil, subscript

نشان گذاشتن (اسم)
sign

امضاء کردن (فعل)
sign, underwrite, undersign

پاراف کردن (فعل)
initial, sign, paraph

اشاره کردن (فعل)
point, motion, mention, hint, sign, allude, nudge, insinuate, imply, cue, beckon

تخصصی

[سینما] نمون - نشانه
[عمران و معماری] تابلو - علامت - نشانه - علامت گذاشتن - مشخص نمودن
[کامپیوتر] علامت
[برق و الکترونیک] علامت نماد ( + ی - ) مورد استفاده با کمیت عددی برای نشان دادن آن به کمیت بیشتر یا کمتر از صفر است. - علامت
[مهندسی گاز] نشان، نشانه، علامت
[نساجی] نشان - علامت
[ریاضیات] علامت، نشانه، نشان، اثر

انگلیسی به انگلیسی

• mark, symbol; signal, indication; hint, trace; notice, advertisement; astrological symbol; sign language, method of communication based on gestures and hand movements (commonly used by the hearing impaired)
mark, indicate; write one's name; signal, gesture; make someone write his name; communicate through sign language
a sign is a mark or shape with a particular meaning, for example in mathematics or music.
if there is a sign of something, there is evidence that it exists or that it will happen soon.
a sign is a movement of your arms, hands, or head which is intended to have a particular meaning.
a sign is also a piece of wood, metal, or plastic with words or pictures on it, giving information or instructions.
if you sign a document, you put your signature on it.
if a sports team signs a player, he or she joins that team after leaving another team.
if you say that something is a sign of the times, you mean that it is typical of the way people behave nowadays.
if you sign something away, you sign official documents to say that you no longer have a right to it.
if you sign for something, you officially state that you have received or accepted it, by signing a form.
if you sign in, you indicate that you have arrived at a hotel or club by signing a book or form.
if you sign on for a job or course, or sign up for it, you officially agree to do it by signing a contract or form.
if you sign on, you officially state that you are unemployed, so that you can receive money from the government in order to live.
if you sign out, you indicate that you have left a hotel or club by signing a book or form.

پیشنهاد کاربران

sign: تابلو ، علامت
علائم، مثل علائم بیماری
علائم = تنها توسط درمانگر یا تیم درمانی تشخیص داده می شود
یادداشت کردی اسم یا مشخصات در ورودی اداره ها
مثلا کسی میاد داخل میگه:
I am here to see the director
بعد متصدی جلوی در میگه:
You have got to sign like to everyone else
فقط شه معنی اصلی داره
1 نشانه علامت
2تابلو معمولا تبلیقاتی
3امضا کردن قرار دادن بستن هم هست
واژه ی " sign " و واژه ی " سجل " از یک ریشه ی هند و اروپایی هستند . ریشه ی این دو لغت پس از آنکه به زبان انگلیسی وارد شد به " sign " تبدیل شد و به زبان عربی وارد شد به " سجل " تغییر شکل داد .
sign ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: نشانه 2
تعریف: [پزشکی] مشخصۀ عینی بیماری|||[زبان شناسی] در زبان شناسی سوسوری، واحدی متشکل از دال یا صورت و مدلول یا معنا
A board or notice with words or drawings that gives information
تخته ای که روش چیزهای مهم را مینویسند مثل تخته ای که در اکثر ساختمان ها برای اطلاع رسانی استفاده میشود.
اعلامیه و . . .
آگهی
۱. علامت / نشانه
۲. تابلو
۳. امضا کردن
EXAMPLE : He couldn't understand what the sign meant
او نمی توانست بفهمد آن تابلو به چه معنی است .
A board or notice with words or drawings that gives information
$تابلو ، برد اعلانات$

Look, it is : a place where you can write words , or draw st that give sb informations
Sb :some body
St :some thing
Write your namein your ownway on something
امضا کردن یا نشانه گذاری
گاهی یادداشت گذاشتن
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن، امضاء کردن، پاراف کردن، اشاره کردن
anything that indicates the presence or existence of a fact, event, quality, or tendency; indicator; indication.
امضا کردن . نشان . علامت زدن . مشخص کردن . . .
A board or notice with words or drawings that gives information
تابلو یا بُرد
کانون زبان ایران ترم reach 3
anything that indicates the presence or existence of a fact, event, quality, or tendency; indicator; indication
A board or notice with words or drawings that gives information
پلاکارد
Write your name at the end of a letter
They spent a lot of time on signing the card
نشانه ، امضا ، علامت

امضا کردن، علامت و نشان
تابلو
امضا . امضا کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس