early

/ˈɝːli//ˈɜːli/

معنی: زود، اولیه، مربوط به قدیم، در اوایل، در ابتدا، بزودی
معانی دیگر: اوایل، نخستگان، آغازین، پیش از موقع، پیش از انتظار، در دوران کهن، باستان، باستانی، پیشین، در آینده ی نزدیک، به زودی، در مدتی کوتاه، زودرس، پیشرس، نوبر، تروند، ترونده، عتیق

بررسی کلمه

قید ( adverb )
حالات: earlier, earliest
(1) تعریف: in the first stage of a time period.
متضاد: late, latter

- The carpenters start work early in the morning before it gets too hot.
[ترجمه iahmadrezam] نجاران صبح زود ( اوایل صبح ) قبل از اینکه هوا خیلی گرم شه شروع بکار میکنند.
|
[ترجمه گوگل] نجارها صبح زود قبل از اینکه هوا خیلی گرم شود شروع به کار می کنند
[ترجمه ترگمان] صبح ها قبل از اینکه هوا خیلی گرم شود، carpenters شروع به کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Early in the play, one of the characters dies.
[ترجمه sh] به زودی در این بازی یکی از شخصیت ها می میرد
|
[ترجمه نسرین رنجبر] در ابتدای نمایش یکی از شخصیتها میمیرد.
|
[ترجمه گوگل] در اوایل نمایش، یکی از شخصیت ها می میرد
[ترجمه ترگمان] در ابتدای بازی، یکی از شخصیت های آن می میرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had great success early in her career.
[ترجمه گوگل] او در اوایل کارش موفقیت بزرگی داشت
[ترجمه ترگمان] او موفقیت بزرگی در کارش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: ahead of or before the usual or expected time.
مترادف: ahead, before, beforehand, betimes, in advance
متضاد: late
مشابه: first, shortly, soon

- He wanted to get to the interview just a little early to make a good impression.
[ترجمه گوگل] او می خواست کمی زودتر به مصاحبه برود تا تأثیر خوبی بگذارد
[ترجمه ترگمان] او می خواست کمی زودتر به مصاحبه برود تا تاثیر خوبی بر جای بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The train arrived early, and no one was there yet to pick me up.
[ترجمه گوگل] قطار زود رسید و هنوز کسی نبود که مرا ببرد
[ترجمه ترگمان] قطار زود رسید و هیچ کس آنجا نبود که مرا بلند کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We got to the store early, and it wasn't open yet.
[ترجمه گوگل] زود به مغازه رسیدیم و هنوز باز نشده بود
[ترجمه ترگمان] زود به فروشگاه رسیدیم و هنوز باز نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: near the beginning of the day.
متضاد: late

- I have to get up early tomorrow.
[ترجمه گوگل] باید فردا زود بیدار شوم
[ترجمه ترگمان] فردا صبح زود بیدار می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in the past.
مترادف: before
متضاد: late
مشابه: beforehand, heretofore

- I knew about him earlier.
[ترجمه گوگل] قبلاً از او خبر داشتم
[ترجمه ترگمان] قبلا در موردش می دونستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: earlier, earliest
مشتقات: earlier (adj.), earliest (adj.), earlier (adv.)
(1) تعریف: of the initial stage of a time period or series of occurrences.
متضاد: late
مشابه: primary, prime

- early evening
[ترجمه گوگل] اوایل عصر
[ترجمه ترگمان] اوایل شب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: near the beginning of a process or series of events.
متضاد: final, last, latter

- the early part of her life
[ترجمه گوگل] اوایل زندگی او
[ترجمه ترگمان] نخستین قسمت زندگی او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- his early days as president
[ترجمه گوگل] روزهای اولیه او به عنوان رئیس جمهور
[ترجمه ترگمان] روزه ای اول او را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: taking place near the beginning of the day.
متضاد: late

- early classes
[ترجمه گوگل] کلاس های اولیه
[ترجمه ترگمان] کلاس های زود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- early wake-up call
[ترجمه گوگل] زنگ بیداری زودهنگام
[ترجمه ترگمان] یک تماس اولیه بیدار - بیدار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: taking place before a usual time or some other established time.
متضاد: late
مشابه: forward, premature, untimely

- I took an early swim today.
[ترجمه گوگل] امروز زود شنا کردم
[ترجمه ترگمان] من امروز صبح زود شنا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: taking place in the near future rather than at some later time.
مشابه: expeditious, immediate, prompt, quick, rapid, speedy, timely

- I'm hoping for an early reply.
[ترجمه گوگل] امیدوارم زودتر جواب بدهم
[ترجمه ترگمان] منتظر جواب اول هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: of a time very long ago.
مترادف: ancient, former, past, previous, prior
متضاد: modern
مشابه: antecedent, bygone, gone, old, original, prehistoric, primal, primeval, primitive, primordial, remote

- Some early humans lived in caves.
[ترجمه گوگل] برخی از انسان های اولیه در غارها زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] بعضی از انسان های اولیه در غارها زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. early art forms
صورت های هنری کهن

2. early cherries
نوبر گیلاس

3. early flowers and vegetables
گل ها و گیاهان زودرس

4. early in his senatorial career
در اوایل دوران سناتوری او

5. early in the morning when birds were warbling in the bushes
در صبح زود هنگامی که پرندگان در بته ها چهچه می زدند

6. early in the present century
در اوایل سده ی کنونی

7. early mammals have evolved into hundreds of different species
پستانداران آغازین به صدها گونه ی متفاوت فرگشت یافته اند.

8. early to bed,early to rise; makes a person healthy, wealthy and wise
زود به بستر رفتن و زود از بستر برخاستن آدم را سالم و ثروتمند و عاقل می کند.

9. early tools found in recent excavations
ابزار باستانی که در کندوکاوهای اخیر یافت شده است

10. early on
در اوایل،در مراحل اولیه

11. early to bed early to rise / makes a man healthy, wealthy, and wise
(زود خوابیدن و زود برخاستن مرد را سالم و ثروتمند و عاقل می کند) سحرخیز باش تا کامروا باشی

12. an early bloomer
(گیاه) زود شکوفا

13. his early life
اوایل زندگانی او

14. his early poetry
شعرهای آغازین او

15. one early morning i saw him running
یک صبح زود او را در حال دویدن دیدم.

16. the early fifteen-hundreds
اوایل سده ی پانزدهم

17. the early phases of the war
گامه های آغازین جنگ

18. (it's) early days (yet)
(انگلیسی - عامیانه)هنوز زود است،هنوز اول کار است

19. an early bird
سحرخیز،زودآیند (کسی که زود برمی خیزد یا می رسد و غیره)

20. as early as
حتی در آن هنگام،به آن زودی

21. the early bird catches the worm
کرم نصیب مرغی می شود که سحرخیز است،سحرخیز باش تا کامروا شوی

22. the early bird catches the worm
سحرخیز باش تا کامروا شوی

23. the early hours
پگاه،سحر،صبح زود

24. he left early so as to dodge the rush-hour
او زود رفت که به ترافیک سنگین برنخورد.

25. in the early days of the film industry
در نخستین روزهای صنعت فیلمبرداری

26. in the early days of the west
در دوران نخستین غرب (امریکا)

27. in the early part of the evening, electricity consumption peaks and then gradually subsides
مصرف برق در اوایل شب به اوج می رسد و سپس به تدریج کم می شود.

28. in the early part of the summer
در اوایل تابستان

29. in the early renaissance
در اوایل رنسانس

30. let's go early to beat the traffic
زودتر برویم که به ترافیک (شلوغی) نخوریم.

31. night descends early in wintertime
در زمستان شب زود فرا می رسد.

32. bright and early
صبح زود،زود و مشتاق،سحرخیز و سرحال

33. i woke up early in the morning
صبح زود از خواب بیدار شدم.

34. i woke up early in the morning
صبح زود بیدار شدم.

35. in spite of early reversals, he finally succeeded
با وجود بدبیاری های اولیه در پایان کار موفق شد.

36. it is too early to guess the outcome
هنوز خیلی زود است که بتوان نتیجه را حدس زد.

37. the plane arrived early
هواپیما پیش از وقت رسید.

38. to get home early
زود به خانه رفتن

39. even though it was early in the morning, there was a considerable patronage
با آنکه صبح زود بود تعداد مشتریان قابل ملاحظه بود.

40. he went to bed early as was his wont
برحسب عادت زود به بستر رفت.

41. i decided to retire early with a newspaper
تصمیم گرفتم زودتر به بستر بروم و روزنامه بخوانم.

42. my memory of my early childhood has become misty
خاطرات دوران آغازین کودکی برایم مبهم شده است.

43. paintings done in his early manner
نقاشی هایی که به سبک ابتدایی او کشیده شده است

44. success came to him early in life
موفقیت در اوان زندگی به او روی آورد.

45. the hope for an early improvement in international relations
امید به بهبود هر چه زودتر روابط بین المللی

46. the troops broke camp early in the morning
لشکریان صبح زود ارودگاه را ترک کردند.

47. their conspiracy was discovered early on
توطئه ی آنها زود کشف شد.

48. this sonnet exemplifies keats' early style
این غزل نمونه ای از سبک آغازین کیتز است.

49. his disinclination to reading arose early in life
بی میلی او به کتاب خواندن از همان اوایل عمرش آغاز شد.

50. i was studying till the early hours
تا اوایل بامداد درس می خواندم.

51. the dogmatic writings of the early church fathers
نوشتارهای اصولی اولیای آغازین کلیسا

52. the rough life of the early pioneers in america
زندگی سخت کوچ نشینان آغازین امریکا

53. to discount a bill for early payment
به خاطر پرداخت پیش از موعد از مبلغ برات کاستن

54. he made a pile and retired early
او ثروت کلانی به هم زد و زودتر از موعد بازنشسته شد.

55. her mind returned to her own early youth
فکرش به عنفوان جوانی خودش معطوف شد.

56. his cleverness was apparent at an early age
زیرکی او از کودکی آشکار بود.

57. i have dim memories of my early childhood
من از اوایل کودکی خود خاطرات مبهمی دارم.

58. it imports little that we are early or late
دیر یا زود بودن ما چندان اهمیتی ندارد.

59. one must hood the young hawk early in its training
در اوائل دست آموزی جوجه بازهای شکاری باید به آنها چشم بند زد.

60. the iranian civilization was brilliant as early as one thousand b. c.
تمدن ایرانی حتی در هزار سال قبل از میلاد هم درخشان بود.

61. he dismissed the class five minutes too early
او کلاس را پنج دقیقه زودتر (از موعد) مرخص کرد.

62. his room is filled with memorabilia of early texas
اتاق او پر از اشیایی بود که خاطرات تگزاس قدیم را زنده می کرد.

63. i couldn't tell her face in the early morning dimness
در نور کم پگاه چهره ی او را تشخیص نمی دادم.

64. it was an effort to get up early
زود بیدار شدن مشکل بود.

65. you must discipline yourselves to get up early in the morning and to take a cold bath
باید خود را منضبط کنید که صبح زود بیدار شوید و حمام آب سرد بگیرید.

66. you will oblige me greatly if you come early
اگر زود تشریف بیاورید نهایت لطف را کرده اید.

67. i felt slighted, so i got up and left early
چون احساس کم محلی می کردم زود بلند شدم و رفتم.

68. it is uncommon for these flowers to bloom this early
شکفتن به این زودی برای این گل ها غیر عادی است.

69. on the morning of the wedding, they bestirred themselves early
روز عروسی صبح زود به جنب و جوش افتادند.

مترادف ها

زود (صفت)
early, tantivy, hurried, kenspeckle

اولیه (صفت)
primary, preliminary, rudimentary, primitive, prime, early, primal, embryonic, incipient, primeval, rudimental

مربوط به قدیم (صفت)
early

در اوایل (قید)
early

در ابتدا (قید)
early

بزودی (قید)
presently, soon, anon, quickly, early, by and by, erelong

انگلیسی به انگلیسی

• before the scheduled time
ahead of time, before the scheduled time; as soon as possible
early means near the beginning of a period of time, a process, or a piece of work.
if someone or something arrives or happens early, they arrive or happen before the expected or normal time.
see also earlier.
as early as means at a particular time that is surprisingly early.
at the earliest means not before the date or time mentioned.
you say it's early days when a situation or process has just begun and you do not know what is likely to happen in the future.

پیشنهاد کاربران

زودرس
مثال: We need to leave early to avoid traffic.
ما باید زودرس برای جلوگیری از ترافیک خروجی کنیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
premature, advanced, forward, untimely
- primitive, primeval, primordial, undeveloped, young
- too soon, ahead of time, beforehand, in advance, in good time, prematurely
زود. بزودی، مربوط به قدیم، عتیق، اولیه، در اوایل، در ابتدا
اخیر
Early زود
Lateدیر
I am an early bird
من سحر خیزم، من زود از خواب بلند میشم، مرغ سحرم
He is a night owl
او جغد شبه، او تا دیر هنگام بیداراست، شب دراز است و قلندر بیدار، اون تا دیروقت بیداره، اون شب بیداره
متقدم
early: زود
_ early 90s :اوایل دهه نود
_ late 90s :اواخر دهه نود
آقای مسلم،
برگردان Early Rome میشه �روم قدیم� یا �روم متقدّم�
باستان
Early Rome روم باستان
متقدّم
early modernism
مدرنیسم متقدم
قدیمی ، پیشین
زود
اولیه=>early stages ( مراحل اولیه )
صفت early به معنای اوایل
صفت early به معنای اوایل به بازه ابتدایی یک زمان، واقعه، اتفاق و . . . خاصی اشاره می کند. مثلا:
the early morning ( اوایل صبح )
in the early days of space exploration ( در اولین روزهای اکتشافات فضایی )
...
[مشاهده متن کامل]

he's in his early twenties ( او در اوایل دهه بیست زندگی اش است. )
صفت early به معنای زود
صفت early به معنای زود برای اشاره به فرد یا چیزی است که زودتر از موقع مقرر رسیده باشد، انجام شده باشد یا برنامه ریزی شده باشد. مثلا:
the bus was ten minutes early ( اتوبوس ده دقیقه زود رسید. )
you're early! i wasn't expecting you till seven ( زود آمدی! من تا 7 انتظار آمدنت را نداشتم. )
برخی اوقات این صفت معنای ابتدایی می دهد. مثلا:
he learnt to play the piano at an early age ( او در سنین ابتدایی پیانو نواختن را یاد گرفت. )
قید early به معنای زود
قید early به معنای زود به افعالی اطلاق می گردد که در اوایل بازه زمانی، اتفاق، مناسبت و اثر انجام شده باشند یا نشان دهنده کارهای اولیه باشد. مثلا:
we arrived early the next day ( ما روز بعد زود رسیدیم. )
i woke up early this morning ( من امروز صبح زود از خواب پا شدم. )
منبع: سایت بیاموز

صبح زود
Adjective :
پایین
کم
به عنوان مثال:
In our early age, we are not so serious .
I get up early every morning, every days
من هر روز ، صبح زود بیدار میشم
Means soon
Opposite of late
پیش از موقع ، زودهنگام، پیش از موعد، زودهنگام
اولیه
ابتدایی
در ابتدای
در آغاز
early in the morning: در آغاز صبح/ صبح زود
زود : early
مثال :
تو خیلی زود بیدار میشی .
. you get up very early
مخالف= not late
به موقع
early hours
ساعات اولیه

در گذشته
زود ،
ویا صفتی هایی مانند پیشین ، اولین، قبلی .
زودهنگام، پیش از موعد
همچنین مترادف کلغ می باشد.
صفت
1. اوایل، اولیه
2. زود
3. آغازین
4. نخستین
5. the early hours نیمه شب ( بین ساعت 12 شب و صبح )
6. an early start شروع در صبح زود
7. at/from an early age از سنین خیلی پایین
8. ( have/get ) an early night زودتر از معمول خوابیدن
...
[مشاهده متن کامل]

9. early bird/early riser آدم سحرخیز
11. early potatoes/lettuces etc سیب زمینی و غیره که زودتر از دیگری ها رسیده
12. at the earliest زودتر از یک زمان
13. at your earliest convenience در اولین زمان مناسب یا زمانی که راحت هستی
قید
1. زود
2. اوایل
3. early on مراحل اولیه، اوایل

ابتدایی
نوباوگی - بچگی - طفولیت - کودکی.
( . . . . Early age of و early background )
اولین زمان
قبل
اوایل
I'm early
من به موقع هستم ، من آنتایم هستم
زود سریع
به موقع ، به هنگام، سروقت ، ( میوه پیش رس ) ، ( مرگ زود رس ) ، پیش از موقع ، اویل، آغاز ، ابتدا ، نخستین ، کهن ، قدیمی ، پیشین
مقدم
هرچه سریعتر
سحرخیز
پیش از موعد
Early stopping :توقف زودهنگام
زود ، سریع ، بزودی
هنگام زود .
مخالف دیر
قبل از

زودهنگام
early cancer :سرطان زودهنگام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس