curl

/ˈkɜːrl//kɜːl/

معنی: حلقه، جعد موی، حلقه کردن
معانی دیگر: فر انداختن، فرفری کردن یا شدن، مجعد کردن یا شدن، اشکنجیدن، کلج دار کردن، (گیسو) چین و شکن دار کردن یا شدن، حلقه حلقه کردن، حلزونی شکل شدن، مارپیچ شدن، موجدار شدن، حلقه شدن، (زلف) فر، جعد، گرنج، ماز، تاب، شکنج، (هرچیز حلقوی یا حلزون مانند) مارپیچ، چنبره، پرهونه، تاو، پیچه، پیچاندن، تاباندن، تابیدن، تاب برداشتن، (از روی تحقیر یا سرزنش و غیره) پشت لب نازک کردن، (کشاورزی - بیماری گیاهی که موجب حلقه شدن برگ می شود) پیچش، فردادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: curls, curling, curled
• : تعریف: to make into coils, spirals, or rings.
متضاد: uncurl
مشابه: kink, ring, roll, twist, wave

- She has naturally straight hair, but she often curls it.
[ترجمه آیلین] موهایش در حالت طبیعی صاف هستند، ولی معمولا آنها را فر می کند
|
[ترجمه گوگل] او به طور طبیعی موهای صافی دارد، اما اغلب آنها را فر می کند
[ترجمه ترگمان] طبیعی است که موهای صاف و مستقیم دارد، اما اغلب آن را جمع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I curled the ribbons on the packages.
[ترجمه آیلین] من روبان های روی بسته ها را فر دادم.
|
[ترجمه گوگل] روبان ها را روی بسته ها حلقه کردم
[ترجمه ترگمان] من نوارهای روی بسته ها را جمع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: curl up
(1) تعریف: to take on the shape of a coil, spiral, or ring.
متضاد: uncurl
مشابه: loop, ring, roll, wave

(2) تعریف: to become curved or warped at an edge.

- Wet paper curls when it dries.
[ترجمه کوروش شفیعی] کاغذ مرطوب وقتی خشک شود، حلقه ای می شود/گرد و دایره ای می شود.
|
[ترجمه بینام] کاغذ خیس بعد از خشک شدن تاب بر می دارد.
|
[ترجمه گوگل] کاغذ خیس وقتی خشک می شود فر می شود
[ترجمه ترگمان] کاغذ مرطوب وقتی خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to move in a curving way.
مشابه: ring

- Smoke curled up from the fire.
[ترجمه اصغر عابدی] دود به شکل حلقه ای از آتش بالا می آمد
|
[ترجمه گوگل] دود از آتش بلند شد
[ترجمه ترگمان] دود از آتش بالا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an individual ringlet of hair.
مشابه: lock

(2) تعریف: anything shaped like a coil, spiral, or ring.
مشابه: convolution, roll, swirl, twist

(3) تعریف: the action of curling.
مشابه: roll

(4) تعریف: the condition of something that is curled.
مشابه: roll

جمله های نمونه

1. curl into a ball
(انسان یا جانور) خود را جمع کردن،خود را به صورت حلقه درآوردن

2. curl up
1- خود را جمع کردن،حلقه شدن،چنبر زدن (مثل مار)،پاهای خود را بر شکم جفت کردن

3. in curl
فردار،فر زده

4. Dry curly hair naturally for maximum curl and shine.
[ترجمه گوگل]موهای مجعد را به طور طبیعی خشک کنید تا حداکثر فر و درخشندگی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]موهای مجعد خشک به طور طبیعی برای فر دادن و درخشش بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She pushed a stray curl away from her eyes.
[ترجمه گوگل]او یک حلقه ولگرد را از چشمانش کنار زد
[ترجمه ترگمان]حلقه را از چشمانش دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The letter was now yellow and beginning to curl up.
[ترجمه گوگل]حالا نامه زرد شده بود و شروع به جمع شدن می کرد
[ترجمه ترگمان]اکنون نامه زرد شده بود و شروع به فر زدن می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I just wanted to curl up and die when I spilt coffee on their new carpet!
[ترجمه گوگل]من فقط می خواستم خم شوم و بمیرم که قهوه را روی فرش جدیدشان ریختم!
[ترجمه ترگمان]من فقط می خواستم وقتی روی فرش جدیدم قهوه ریختم بمیرم و بمیرم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Does your hair curl naturally, or is it permed?
[ترجمه گوگل]آیا موهای شما به طور طبیعی فر می شود یا فر می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا موی شما به طور طبیعی فر خورده است یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The frost made the leaves curl .
[ترجمه گوگل]یخ زدگی برگها را پیچید
[ترجمه ترگمان]یخ بندان برگ ها را فر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He acknowledged her remark with a faint curl of his lips.
[ترجمه گوگل]او اظهارات او را با حلقه‌ای ضعیف لب‌هایش تأیید کرد
[ترجمه ترگمان]او گفت که این حرف را با یک چین مختصر لبان خود تصدیق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A blow to the stomach made him curl up.
[ترجمه گوگل]ضربه ای که به شکمش وارد شد باعث شد خم شود
[ترجمه ترگمان]ضربه ای به شکم او را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has hair that refuses to curl.
[ترجمه گوگل]او موهایی دارد که از فر کردن خودداری می کند
[ترجمه ترگمان]موهایش را دارد که از فر زدن خودداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The paper started to shrivel and curl up in the heat.
[ترجمه گوگل]کاغذ در گرما شروع به چروک شدن و خم شدن کرد
[ترجمه ترگمان]کاغذ شروع به فر زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A new baby will automatically curl its fingers round any object it touches.
[ترجمه گوگل]یک نوزاد جدید به طور خودکار انگشتان خود را دور هر جسمی که لمس می کند حلقه می کند
[ترجمه ترگمان]یک نوزاد جدید به طور اتوماتیک انگشتان خود را به هر چیزی که لمس می کند حلقه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He wanted to curl into a tiny ball.
[ترجمه گوگل]او می خواست در یک توپ کوچک حلقه شود
[ترجمه ترگمان]می خواست به یک توپ کوچک تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

جعد موی (اسم)
lock of hair, curl, crimp, ringlet

حلقه کردن (فعل)
fake, curl

تخصصی

[برق و الکترونیک] تاو، کرل، حلقه شدن
[زمین شناسی] گرداب یک گردآب در یک رودخانه.
[نساجی] پیچیدن - تاب برداشتن - لوله شدن - حلقه شدن - فریا تجعد فنری
[ریاضیات] تاو، چرخش، کرل، روتاسیون، چرخه
[پلیمر] پیچ خوردن

انگلیسی به انگلیسی

• ringlet; wave of hair; coil, loop; type of weightlifting exercise
form into curls, twist into ringlets (of hair); bend, coil; play the sport of curling
curls are lengths of hair shaped in curves and circles.
if something curls, it has tight curves or becomes tightly curved.
if something curls somewhere, it moves in circles or spirals.
when someone who is lying down curls up, they bring their arms, legs, and head in towards their stomach.
when something such as a leaf or a piece of paper curls up, its edges bend up or towards its centre.

پیشنهاد کاربران

قلمبه شدن . ، چنبره زدن
( فوتبال ) ارسال یا شوت توپ بصورت کات دار و بلند
Syn : bend
در فوتبال به معنای کات دادن به توپ هست
curl ( ریاضی )
واژه مصوب: تاو
تعریف: حاصلِ ضرب صوری خارجی عملگر دل ( s ) در یک تابع بُرداری
فر ( کردن ) ؛ حلقه ( کردن )
# Her hair was a mass of curls
# She washed and curled my hair
# Curls of smoke were rising from the chimney
# a baby will automatically curl its fingers round any object it touches
حلقه کردن
curl lip
بالا بردن گوشه ای از لب بالایی به نشانه ی آزرده خاطر شدن. انزجار یا عدم پذیرش حرف دیگری
لوله شدن
فردادن
تاب دادن/خوردن، پیچ خوردن/دادن
حرکت جلوبازو دمبل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس