produce

/prəˈduːs//prəˈdjuːs/

معنی: فرزند، محصول، بسط دادن، زاییدن، ایجاد کردن، تولید کردن، ارائه دادن، ساختن، عمل اوردن
معانی دیگر: فراوردن، فروردن، فراوری کردن، نشان دادن، ارائه کردن، (بیرون) دادن، به وجود آوردن، (فیلم و تلویزیون و غیره) تهیه کردن، (زمین) محصول دادن، بار آوردن، فراورده ی کشاورزی به ویژه: سبزیجات، میوه جات، تره بار، (اقتصاد) هر چیز قابل مبادله را تولید یا ایجاد کردن، (هندسه) امتداد دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: produces, producing, produced
(1) تعریف: to bring into being; yield.
مترادف: generate, give, make, yield
مشابه: account, author, bear, beget, breed, cause, create, determine, do, engender, furnish, give rise to, grow, hammer out, hatch, induce, issue, lay, lead, manufacture, mother, procreate, provide, supply

- Our chickens produce eggs for market.
[ترجمه me] ما تخم مرغ هایی ک مرغ ها تولید می کنن ب بازار میدیم
|
[ترجمه گوگل] جوجه های ما برای بازار تخم مرغ تولید می کنند
[ترجمه ترگمان] مرغ های ما برای بازار تخم مرغ تولید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to manufacture.
مترادف: make, manufacture
مشابه: build, compose, concoct, construct, create, do, fabricate, fashion, form, issue, process

- This factory produces machine parts.
[ترجمه ترجمه ثمر] این کار خانه قطعات دستگاه هارا میسازد
|
[ترجمه گوگل] این کارخانه قطعات ماشین آلات را تولید می کند
[ترجمه ترگمان] این کارخانه قطعات ماشین تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to give birth to.
مترادف: bear, breed, deliver
مشابه: beget, engender, generate, give rise to, hatch, lay, litter, spawn, whelp

- The mare produced two foals during the night.
[ترجمه گوگل] مادیان در طول شب دو کره تولید کرد
[ترجمه ترگمان] در طول شب، مادیان دو عدد ماده تولید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to bring forward into view or notice; present.
مترادف: disclose, expose, manifest, present
مشابه: display, divulge, exhibit, reveal, show, uncover

- The reporter refused to produce the name of his source.
[ترجمه گوگل] خبرنگار حاضر به ذکر نام منبع خود نشد
[ترجمه ترگمان] گزارشگر از تولید نام منبع خود امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The lawyer produced new evidence at the trial.
[ترجمه گوگل] وکیل شواهد جدیدی در دادگاه ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل شواهد جدیدی را در دادگاه ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to organize and present (a film, play, concert, or the like) for public entertainment.
مشابه: effect, enact, exhibit, network, organize, present, put on, represent, stage

- The filmmaker has produced documentaries in addition to dramatic films.
[ترجمه گوگل] این فیلمساز علاوه بر فیلم های دراماتیک، فیلم های مستند نیز تولید کرده است
[ترجمه ترگمان] این فیلمساز فیلم های مستند علاوه بر فیلم های دراماتیک تولید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It takes a lot of funding to produce a play for Broadway.
[ترجمه گوگل] برای تولید یک نمایشنامه برای برادوی بودجه زیادی لازم است
[ترجمه ترگمان] برای تولید نمایشی برای برادوی سرمایه گذاری زیادی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cause, create, or yield results, esp. the usual or expected results.
مترادف: yield
مشابه: achieve, bear, blossom, create, earn, lay, work

- The artist couldn't produce without encouragement.
[ترجمه گوگل] هنرمند بدون تشویق نمی توانست تولید کند
[ترجمه ترگمان] هنرمند قادر نبود بدون تشویق تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: producible (produceable) (adj.), producibility (n.)
• : تعریف: something produced, esp. agricultural products such as fruits and vegetables.
مشابه: crop, foodstuffs, fruits, gleanings, greens, harvest, product, staples, vegetables, yield

جمله های نمونه

1. a produce market
بازار سبزی و میوه فروشی

2. fresh produce
فراورده های کشاورزی تازه

3. they produce engines for the parent firm
آنها برای موسسه ی مادر موتور تولید می کنند.

4. to produce a work of art
یک اثر هنری به وجود آوردن

5. to produce evidence
مدرک ارائه دادن

6. to produce steel
پولاد تولید کردن

7. all unsound produce is refused at the market
هیچ یک از محصولات کشاورزی آسیب دیده در بازار پذیرفته نخواهد شد.

8. these lands produce good potatoes
این زمین ها سیب زمینی خوبی می دهند.

9. to turn produce into hard cash
محصول کشاورزی را تبدیل به پول نقد کردن

10. anti-intellectual atmospheres never produce scholars
محیط های ضدمتفکر هرگز دانشمند نمی پرورانند.

11. some old tapes produce a jarring sound
برخی نوارهای کهنه ی موسیقی صدای گوشخراشی می دهند.

12. the output of produce was impaired by bad weather
هوای بد به تولید محصولات کشاورزی صدمه زد.

13. violin strings vibrate and produce sound
تارهای ویولن می لرزد و صدا تولید می کند.

14. we tried to juxtapose statues to produce the best effect
سعی کردیم به منظور ایجاد تاثیر بیشتر در بیننده،مجسمه ها را کنار هم قرار دهیم.

15. a painter is under constant pressure to produce more wares
نقاش دایما تحت فشار است که آثار بیشتری تولید کند.

16. the fusion of copper and zinc to produce brass
هم گدازش مس و روی برای ساختن برنج

17. A scientist must produce evidence in support of a theory.
[ترجمه گوگل]یک دانشمند باید شواهدی برای حمایت از یک نظریه ارائه کند
[ترجمه ترگمان]یک دانشمند باید شواهدی را در حمایت از یک نظریه تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The designer's aim is to produce a harmony of shape and texture.
[ترجمه گوگل]هدف طراح ایجاد هماهنگی شکل و بافت است
[ترجمه ترگمان]هدف طراح این است که هماهنگی شکل و بافت را تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Our chefs use only the freshest produce available.
[ترجمه گوگل]سرآشپزهای ما فقط از تازه ترین محصولات موجود استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]آشپزهای ما تنها از محصولات تازه در دسترس استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Her duty was to produce an heir to the throne.
[ترجمه هانیه] وظیفه ی او این بود که یک وارث برای تاج و تخت به دنیا آورد
|
[ترجمه امیر محمد] وظیفه او ( مونث ) این بود که کسی را برای تاج و تخت به دنیا آورد
|
[ترجمه گوگل]وظیفه او ایجاد وارث تاج و تخت بود
[ترجمه ترگمان]وظیفه او این بود که وارث تاج و تخت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The changes are insidious, and will not produce a noticeable effect for 15 to 20 years.
[ترجمه گوگل]تغییرات موذیانه هستند و برای 15 تا 20 سال اثر قابل توجهی ایجاد نمی کنند
[ترجمه ترگمان]این تغییرات insidious هستند و تاثیری قابل توجه برای ۱۵ تا ۲۰ سال نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Some sedatives produce the para-doxical effect of making the person more anxious.
[ترجمه گوگل]برخی از آرام بخش ها اثر پارادوکسیکال ایجاد می کنند که فرد را مضطرب تر می کند
[ترجمه ترگمان]برخی از داروهای مسکن اثر پارا - doxical را ایجاد می کنند که فرد را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. A dairy cow needs to produce a calf each year.
[ترجمه اسکندر حسین زاده] یک گاو شیر ده لازم است سالانه یک گوساله بزاید.
|
[ترجمه گوگل]یک گاو شیری باید هر سال یک گوساله تولید کند
[ترجمه ترگمان]یک گاو شیرده باید هر ساله یک گوساله تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Which method is likely to produce the best results?
[ترجمه گوگل]کدام روش احتمالاً بهترین نتایج را دارد؟
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The drug is known to produce side-effects in women.
[ترجمه گوگل]این دارو به عنوان عوارض جانبی در زنان شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]این دارو برای تولید اثرات جانبی در زنان شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرزند (اسم)
issue, root, progeny, offset, child, produce, son, sprout, offspring, daughter, scion, shoot

محصول (اسم)
turnover, produce, fabric, crop, product, production, yield, vintage, proceeds, output, harvest

بسط دادن (فعل)
enlarge, stretch, expand, produce, develop, heighten

زاییدن (فعل)
breed, bear, teem, litter, generate, calve, produce, bring out, farrow

ایجاد کردن (فعل)
make, cause, hatch, produce, beget, create, construct, develop, engender, put out

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

ارائه دادن (فعل)
submit, give, present, exhibit, put, tender, render, hold forth, produce, bring forward, propound, porrect, propone

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

عمل اوردن (فعل)
carry out, execute, conduct, produce, manufacture

تخصصی

[مهندسی گاز] تولیدکردن
[حقوق] ارائه دادن یا تهیه کردن (مدارک)، فراهم کردن، ایجاد کردن، تولید کردن
[نساجی] تواید کردن - فراهم کردن
[ریاضیات] کشیدن، تولید کردن، امتداد دادن، رسم کردن، دادن

انگلیسی به انگلیسی

• product, output; harvest, total agricultural product; crops, yield
manufacture; publicize (a film); present; cultivate; give birth (animals); cause
to produce something means to make it, create it, or cause it.
if you produce evidence or an argument, you show it or explain it to people.
if you produce an object from somewhere, you bring it out so that it can be seen.
if someone produces a play, film, programme, or record, they organize it and decide how it should be done.
produce is food or other things grown in large quantities to be sold.

پیشنهاد کاربران

به تلفظ دقت کنید.
پرادجیوس ( اسم ) به محصولات کشاورزی و لبنی میگن
پرودوس ( فعل ) به معنی تولید کردن - ارائه دادن و نشان دادن چیزی برای اثبات امری ( I produced my passport to identify myself )
produce: تولید کردن
تولید کردن، خلق کردن، ایجاد کردن ( فعل )
یکی از معانیش می شه نشان دادن
ساطع کردن ( نور با امواج )
Produce محصول، تولید کردن، به عمل آوردن
product محصول
Introduce معرفی کردن
برآوردن، برآوری
در ۳ حالت تلفظ میشه
۱ - پِرودوس
۲ - پرودیوس
۳ - پروجوس
که حالت اول و دوم غالبا در زبان بریتانیایی و حالت سوم در آمریکایی مورد استفاده قرار میگیره
منابع• https://en.m.wiktionary.org/wiki/produce
به ثمر آوردن
ثمر دادن
بازتولید
به بار آوردن ( میوه یا گیاه و سبزیجات )
در آوردن
مثال: در آوردن چاقو از جیب، درآوردن نامه از کشو
ترشح کردن
فراوریدن.
پرورش دادن
به نتیجه رسیدن
تولید شدن
در اختیار گذاشتن
1 - حاصل کردن، داشتن ( اثر و یا نتیجه )
a rise in sea level produced by climate change
the policy did not produce any good effect
۲ - تولید کردن ( محصول، چیزی به صورت طبیعی، فیلم )
car producer
...
[مشاهده متن کامل]

plants produce oxygen
he produced a dozen of movies
3 - زایمان کردن ( حیوان )
adult cat is able to produce kittens 3 times a year
4 - نشون دادن
when you felt danger, produce your gun
u have to produce some evidence gor your hypothesis
5 - میوه و سبزی
local fresh produce

produce = engender
ایجاد کردن، رقم زدن ( وقایع )
تولید
ساختن و یا رشد دادن چیزی
با توجه به متنی که ترجمه میکنید میتونید تحویل دادن هم بگید مثل جمله if our goal is to produce communicative users of the L2 . . . .
: اگر هدف ما تحویل کاربرانی ارتباطی از زبان دوم باشد
تولید کردن ، ساختن ، موجب شدن
the body produces chemicals called endorphins to control the pain
بدن برای کنترل کردن درد ، موادی شیمیایی به اسم آندروفین تولید می کند 🍑
تجربی 89 ، انسانی 88 ، ریاضی 86 ، هنر 85
تولید کردن

ارائه دادن، به دست دادن، خلق کردن، موجد چیزی بودن
محصولات یا ورآورده های ارگانیک
فراهم کردن، در اختیار قرار دادن/گذاشتن
to bear or grow sth
زاییدن تولید کردن
تهیه ، تولید
موجب شدن
منجرشدن
Pardakhte =Product ) ( پرداخته شده ، تولید شده ) .
تولید کردن
تره بار - محصولات مزرعه
پدیدآوردن
تولید کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس