bond

/ˈbɑːnd//bɒnd/

معنی: کفیل، پیوستگی، قرارداد، بند، ضمانت، قید، ضمانتنامه، اوراق قرضه، رابطه، زنجیر، قرارداد الزاماور، عهد ومیثاق، رهن کردن، تضمین کردن
معانی دیگر: (هرچیزی که به هم وصل کند یا بچسباند یا سفت کند یا مهار کند) قید، بست، پیوند، همبست، همگر، (جمع) غل و زنجیر، پاوند، هرچیز که مردم را به هم نزدیک کند، همبسته کردن، به هم چسباندن، وصل کردن، به هم بستن، بست زدن به، تعهد، التزام، عهد، پیمان، وظیفه، میثاق، (اقتصاد) ورقه ی قرضه، اوراق قرضه صادر کردن، وامبرگه، رهن، وام مسکن، (قدیمی) اسارت، زندانی بودن، چسبش، رجوع شود به: bond paper، (شیمی) نیرویی که اتم های مولکول یا فلز را همبسته نگه می دارد، واحد توانایی همبسته شدن معادل یک اتم هیدروژن (در فرمول های شیمی به صورت خط کوتاه یا نقطه نشان داده می شود)، (بازرگانی) تعهد رسمی نگهدارنده ی کالا مبنی بر این که مالیات های مربوطه پیش از فروش کالا پرداخت خواهد شد، تعهد نامه، (قدیمی) ضامن، متعهد، به قید تعهد یا تکفل آزاد کردن، (سنگ تراشی) با هم جور کردن سنگ های دیوار و غیره، جور کردن آجر یا قطعات چوب به طوری که هم خوش طرح و هم محکم باشد، (مهجور) بنده، زرخرید، غلام، هرچیزی که شخص را مقیدسازد، معاهده، تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that connects or confines.
مترادف: bind, chain, connection, constraint, tie
مشابه: attachment, cement, check, control, fetter, hold, link, rein, restraint, shackle, trammel

- This glue creates a powerful bond.
[ترجمه گوگل] این چسب یک پیوند قوی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان] این چسب، یک پیوند قوی ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prisoner managed to break free of his bonds.
[ترجمه علی اکبر منصوری] زندانی موفق به فرار از غل و زنجیرش شد. /زندانی موفق شد از غل و زنجیر ش آزاد شود. /زندانی موفق به باز کردن غل و زنجیرش شد.
|
[ترجمه گوگل] این زندانی موفق به رهایی از بندهای خود شد
[ترجمه ترگمان] زندانی توانست خود را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which binds people emotionally or intellectually, such as a common interest, love, or feelings of loyalty.
مترادف: connection, link, nexus, tie
مشابه: attachment, chain, chemistry, esprit de corps, liaison, rapport, solidarity, sympathy, yoke

- There is a special bond of friendship between us.
[ترجمه گوگل] بین ما پیوند دوستی خاصی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] ارتباط ویژه ای بین ما برقرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A strong bond can develop between an animal and a human.
[ترجمه گوگل] یک پیوند قوی می تواند بین یک حیوان و یک انسان ایجاد شود
[ترجمه ترگمان] یک پیوند قوی می تواند بین یک حیوان و یک انسان ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a piece of paper issued by a person, government, or corporation, signifying debt and promising repayment and interest money.
مشابه: certificate, debenture, guarantee, guaranty, note, roll, surety

- We invested our money in bonds.
[ترجمه گوگل] ما پول خود را در اوراق قرضه سرمایه گذاری کردیم
[ترجمه ترگمان] ما پولمان را در اوراق قرضه سرمایه گذاری کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a type of high-grade writing paper.
مشابه: foolscap, laid paper, paper, parchment, vellum

- The letter must be typed on bond, not copy paper.
[ترجمه گوگل] نامه باید روی اوراق تایپ شود نه کاغذ کپی
[ترجمه ترگمان] این نامه باید روی پیوند تایپ شود، نه از روی کاغذ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bonds, bonding, bonded
• : تعریف: to bind together.
مترادف: attach, bind, combine, connect, fasten, join, unite
مشابه: affix, band, cement, chain, glue, link, paste, stick

- The heat bonded the two pieces of metal.
[ترجمه گوگل] گرما دو تکه فلز را به هم چسباند
[ترجمه ترگمان] حرارت به دو تکه فلز وصل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to join together, as in a bond.
مترادف: bind, cohere, join, stick, tie, unite
مشابه: adhere, cement, combine, grip, hold, lock

- What happens when these atoms bond?
[ترجمه گوگل] وقتی این اتم ها پیوند می خورند چه اتفاقی می افتد؟
[ترجمه ترگمان] زمانی که این اتم ها پیوند برقرار می کنند، چه اتفاقی می افتد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bond prices are above the pegs
قیمت اوراق بهادار کمی از حدود معمول تجاوز کرده است.

2. corporate bond
سند قرضه ی شرکتی

3. preference bond
سند قرضه ی ممتاز

4. the bond between mother and child
وابستگی (محبت) مادر و فرزند

5. bail bond
ضمانت نامه،کفالت نامه

6. discount bond
سند فرضه ی تخفیفی

7. a junior-lien bond
سند قرضه ی متاخر

8. isolated double bond
پیوند دو گانه ی مجزا

9. the matrimonial bond
پیوند زناشویی

10. bottled in bond
در بطری ریخته و انبار شده در انبارهای رسمی و متعهد (بیشتر در مورد ویسکی به کار می رود)

11. to float a bond issue
یک سری اوراق قرضه منتشر کردن

12. marriage is a permanent bond
ازدواج رابطه ای است دائمی.

13. his word is his bond
حرفش قول است،به هر چه بگوید عمل می کند

14. my files had been rifled and my bond certificates were missing
پرونده های مرا به هم ریخته بودند و اوراق قرضه ام مفقود شده بود.

15. These two different materials won't bond together easily.
[ترجمه گوگل]این دو ماده مختلف به راحتی به یکدیگر متصل نمی شوند
[ترجمه ترگمان]این دو ماده مختلف به راحتی با هم پیوند نخواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This unbreakable bond that unites as one,Is as strong as the ascent of the morning sun. Infinite days and nights of joy stream by,And even beyond the day we die.
[ترجمه گوگل]این پیوند ناگسستنی که یکی می شود، به قدر طلوع خورشید صبح استوار است روزها و شب‌های بی‌نهایت شادی در جریان است، و حتی فراتر از روزی که می‌میریم
[ترجمه ترگمان]این پیوند ناگسستنی که ما را به هم پیوند می دهد، به اندازه صعود خورشید صبح قوی است روزها و شبه ای لایتناهی، و حتی بعد از آن روزی که بمیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A bond of friendship had been forged between them.
[ترجمه گوگل]پیوند دوستی بین آنها ایجاد شده بود
[ترجمه ترگمان]رابطه دوستی بین آن ها ایجاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. How does glue bond with impervious substances like glass and metal?
[ترجمه گوگل]چسب چگونه با مواد غیر قابل نفوذ مانند شیشه و فلز پیوند می زند؟
[ترجمه ترگمان]پیوند چسبی با مواد غیرقابل نفوذ مانند شیشه و فلز چگونه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This glue makes a good firm bond.
[ترجمه گوگل]این چسب چسبندگی خوبی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این چسب، یک پیوند محکم محکم و محکم ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The experience created a very special bond between us.
[ترجمه گوگل]این تجربه پیوند بسیار خاصی را بین ما ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این تجربه ارتباط بسیار ویژه ای بین ما ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There is no stronger bond of friendship than a mutual enemy.
[ترجمه گوگل]هیچ پیوند دوستی قوی تر از یک دشمن متقابل وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ پیوندی قوی تر از یک دشمن مشترک وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. This new glue makes a firmer bond.
[ترجمه گوگل]این چسب جدید چسبندگی محکم تری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این چسب جدید، یک پیوند محکم تر را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. There has been a close bond between them ever since she saved him from drowning.
[ترجمه گوگل]از زمانی که او او را از غرق شدن نجات داد، رابطه نزدیکی بین آنها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]از وقتی که او را از غرق شدن نجات داد، رابطه نزدیکی بین آن ها وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. A strong spiritual bond exists between them.
[ترجمه گوگل]یک پیوند معنوی قوی بین آنها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]پیوند روحی قوی بین آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Use this glue to bond the two materials.
[ترجمه گوگل]از این چسب برای چسباندن دو ماده استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از این چسب برای اتصال دو ماده استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It seems astonishing that Bond got away with so much jiggery-pokery for as long as he did.
[ترجمه گوگل]شگفت آور به نظر می رسد که باند تا مدتی که این کار را انجام می داد، از این همه گیج و پوکری خلاص شد
[ترجمه ترگمان]به نظر جالب میاد که \"باند\" با این همه مدت تا وقتی که اینکارو کرده، قسر در بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کفیل (اسم)
acting, sponsor, guarantor, bondsman, surety, bailsman, bond, warrantor

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

قرارداد (اسم)
agreement, contract, treaty, stipulation, convention, indenture, bond

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

ضمانت (اسم)
assurance, security, bond, guarantee, warranty, guaranty, bail, pledge, sponsorship

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

ضمانت نامه (اسم)
security, bond, warranty, bail bond, surety bond

اوراق قرضه (اسم)
bond, savings bond

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

زنجیر (اسم)
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow

قرارداد الزاماور (اسم)
bond

عهد و میثاق (اسم)
bond

رهن کردن (فعل)
bond

تضمین کردن (فعل)
avouch, bond, warrant, ensure, certify

تخصصی

[حسابداری] ضمانت نامه
[علوم دامی] نیروی جاذبی که مولکولها را باهم یکدیگر نگه می دارد
[شیمی] پیوند
[عمران و معماری] چسبندگی - پیوستگی - مهاری - بندکشی - مهار - پیوند
[برق و الکترونیک] اتصال پیوند کم-مقاومت بین دو قسمت رسانا در قطعات نیمرسانا از انواع مختلف اتصال نظیر گویچه ای ،مهراه ای ،و وجهی ،کوکی،گرما تراکمی،فراصوتی،گوه ای،وسیمی استفاده می شود.
[زمین شناسی] پیوند
[حقوق] وجه الضمان، ضمانت (نامه)، سند قرضه، اوراق قرضه
[نساجی] پیوند - اتصال - باند
[ریاضیات] قرضه، اوراق قرضه، سند قرضه، تعهد قانونی، اتصال، ضمانت نامه، قید، بست
[پلیمر] پیوند

انگلیسی به انگلیسی

• family name
link; obligation; grasp; certificate of debt
store in a bonded warehouse; stick; be stuck
a bond between people is a strong feeling of friendship, love, or shared beliefs that unites them.
when people or animals are bonded, they unite to help and protect each other; a formal use.
bonds are feelings, duties, or customs that force you to behave in a particular way.
when you bond two things, you stick them together using adhesive.
a bond is also a certificate issued by a government or company which shows that you have lent them money and that they will pay you interest.

پیشنهاد کاربران

پیوند
وصل کردن، متصل کردن، چسباندن اتصال، ارتباط، سندی که به موجب آن خود و وارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد می کند، وجه الضمانه، سهم، سند قرضه، موافقت نامه، رج چینی، اجر چینی، نماچینی، رژچینی، مهار، بند، زنجیر، قرارداد الزام آور، عهد ومیثاق، هرچیزی که شخص را مقیدسازد، معاهده، قرارداد، کفیل، رابطه، پیوستگی، ضمانت، تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه، رهن کردن، تضمین کردن، اوراق قرضه، علوم مهندسی: چسب، الکترونیک: ربط، عمران: بندکشی، معماری: همبند، قانون فقه: سهم استقراضی، شیمی: پیوند، روانشناسی: پیوند، بازرگانی: تعهد، به انبار گمرک تحویل دادن
...
[مشاهده متن کامل]

انگلیسی آمریکایی: وثیقه
۱ _ پیوند ، ارتباط
۲ _ پیوند دادن ، تضمین کردن ، قول دادن
Twins have a unique bond that keeps them together even when they are apart
در خصوص معنای پولی Bonds
an agreement by a government or a company to pay you interest on the money you have lent
وثیقه به مبلغ مالی یا دارایی میگن که در ازای شرطی نزد طرف قرارداد یا دادگاه می گذارند و به انگلیسی Bail است.
...
[مشاهده متن کامل]

ضمانت میشه warranty و ضامن هم میگن Cosigner
اوراق یک ابزار مالی قابل داد و ستد است که دارای ارزش مالی می باشد. ( به انگلیسی: Security )

علاقه
هم اسمه هم فعل. معنی های خیلی زیادی داره ولی یکی از اونها میشه پیوند
we should strengthen our bond : ما باید پیوندمان را تقویت کنیم
I can't think of a better way
تمسّک
زنجیر
1 - به هم وصل کردن، چسباندن
2 - رابطه عاطفی داشتن
bond ( شیمی )
واژه مصوب: پیوند 2
تعریف: جاذبه‏ای که اتم های یک مولکول را متصل به هم نگه دارد
رشته محبت و علاقه
واژه باند که در پزشکی و در بیمارستان که وسیله بستن روی زخم و باند پیچی استفاده می شود از همین واژه یbond گرفته شده است.

( با with ) متحد شدن، دست به یکی کردن، به هم نزدیک شدن
Bond with some one
پیوند برقرار کردن با کسی ( منظور یک رابطه نزدیک و محکم است )
علقه و پیوند
Strong connection and relationship among people
چسب ، پیوند ، اتصال
اوراق قرضه
وثیقه
ضمانت
قرار ضمانت، قرار التزام ( قراری که به موجب آن متهم را آزاد می گذارند )
اسم
1. اوراق قرضه
2. پیوند
3. قید، بند
4. اتصال
5. قرارداد
6. وثیقه
7. ضمانتنامه
فعل
1. به هم چسبیدن
2. رابطه یا پیوند برقرار کردن
قول نامه و قرارداد
اوراق قرضه، ضمانت نامه، تعهد و ضمانت کردن
bond به پیوند های بین اتم ها در یک مولکول گفته می شود درحالی که linkage به پیوند های میان دو مولکول می گویند.
کنارهم چیدن واحدهای بنایی ( سنگ، آجر و غیره ) به صورت یک الگوی منظم برای افزایش مقاومت و بهبود ظاهر و نمای ساختمان.
اگه از آجر استفاده بشه، bond معنای آجرچینی را میده.
مثلا stretcher bond یعنی راسته چینی ( در صورتی که از آجر برای ساخت سازه استفاده بشه )
پیوند
دلبستگی دوستی علاقه
پیوستگی عاشق. ارتباط باهم بودن
دلبستگی،
دوستی،
علاقه،
پیوستگی ( بین دو دوست، عاشق )
رابطه - ( با هم بودن )
التزام و تعهد
پیوستگی ( در بحث پیوستگی و مهار میلگردها )
اوراق قرضه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس