come forward


داوطلب شدن، (برای امر خیر) پیشقدم شدن

جمله های نمونه

1. No witnesses to the accident have come forward yet, despite the police's appeal.
[ترجمه گوگل]با وجود درخواست پلیس، هنوز شاهدی برای این حادثه گزارش نشده است
[ترجمه ترگمان]علی رغم درخواست پلیس، هیچ شاهدی برای این حادثه پیش نیامده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Police have appealed for witnesses to come forward.
[ترجمه گوگل]پلیس از شاهدان درخواست کرده است که حضور پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]پلیس از شاهدان درخواست کرده است که جلو بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Detectives are hoping witnesses will come forward.
[ترجمه گوگل]کارآگاهان امیدوارند شاهدان حاضر شوند
[ترجمه ترگمان]کارآگاه ها امیدوار هستن که شاهدها به جلو بیان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They want any witnesses of the accident to come forward and help them with their inquiries.
[ترجمه گوگل]آنها از شاهدان حادثه می خواهند که به آنها مراجعه کنند و در پرس و جوهای خود به آنها کمک کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها شاهدی دارند که تصادف کنند و در مورد their به آن ها کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The director motioned to me to come forward.
[ترجمه گوگل]کارگردان به من اشاره کرد که بیام جلو
[ترجمه ترگمان]مدیر به من اشاره کرد که جلو بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police are appealing for more witnesses to come forward with information.
[ترجمه گوگل]پلیس از شاهدان بیشتری برای ارائه اطلاعات درخواست می کند
[ترجمه ترگمان]پلیس از شاهدان بیشتری درخواست کرده است که اطلاعات بیشتری به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We're hoping that a sponsor will come forward with the extra money.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که یک اسپانسر با پول اضافی جلو بیاید
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که اسپانسر با پول اضافی جلو بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Police have asked witnesses to come forward.
[ترجمه گوگل]پلیس از شاهدان خواسته است که جلو بیایند
[ترجمه ترگمان]پلیس از شاهدان خواسته است که جلو بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hundreds of volunteers have come forward to offer their help.
[ترجمه گوگل]صدها داوطلب برای ارائه کمک های خود به میدان آمده اند
[ترجمه ترگمان]صدها داوطلب برای ارائه کمک آمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He crooked his finger: "Come forward," he said.
[ترجمه گوگل]انگشتش را کج کرد: بیا جلو
[ترجمه ترگمان]انگشتش را کج کرد و گفت: بیا جلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The police appealed for witnesses to come forward.
[ترجمه گوگل]پلیس از شاهدان خواست تا حضور پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]پلیس از شاهدان خواست که به جلو بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Police have asked witnesses of the accident to come forward.
[ترجمه گوگل]پلیس از شاهدان این حادثه خواسته است تا در محل حاضر شوند
[ترجمه ترگمان]پلیس از شاهدان این حادثه خواسته است تا پیش بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This question will come forward at the next session.
[ترجمه گوگل]این سوال در جلسه بعدی مطرح خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این سوال در جلسه بعدی مطرح خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Come forward a bit and stand on the line.
[ترجمه گوگل]کمی جلوتر بیایید و روی صف بایستید
[ترجمه ترگمان]بیا جلو و در صف بایستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So far, only one candidate has come forward.
[ترجمه گوگل]تاکنون تنها یک نامزد مطرح شده است
[ترجمه ترگمان]تاکنون تنها یک نامزد مطرح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• present oneself, report, step forward

پیشنهاد کاربران

اومدن گفتن،
Nobody has come forward yet with information about the accident.
کسی تابحال نیومده چیزی در مورد تصادف بگه
پا پیش گذاشتن
volunteer oneself for a task or post or to give evidence about a crime
داوطلب شدن برای این که درباره یک جرم، مدرک و. . . ، اطلاعاتی ارائه کردن/دادن
On Wednesday, prosecutors said “dozens” of women had come forward since news of Weinberg’s arrest in July first broke when he was charged with more counts of sexual assault, dating back to 2012.
...
[مشاهده متن کامل]

No witnesses to the accident have come forward yet, despite the police appeal.
Nobody has yet come forward with any information relating to the girl's death.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/come-forward
جلو آمدن , پیش قدم شدن
– Come forward a bit and stand on the line
– Police have asked witnesses to come forward
– So far, only one volunteer has come forward
– Hundreds of volunteers have come forward to offer their help
مطرح شدن
منتشر کردن مطلب یا ماجرایی که بصورت محرمانه بوده
جلو آمدن، قدم جلو گذاشتن، خود را نشان دادن، خود را معرفی کردن
پیش قدم شدن
اطلاعاتی رو بطور داوطلبی ارائه کردن و گفتنمثلا در مورد یک جرم

بپرس