guy

/ˈɡaɪ//ɡaɪ/

معنی: گریز، یارو، فرار، مرد، شخص، استهزاء کردن، جیم شدن، با طناب نگه داشتن، با تمثال نمایش دادن
معانی دیگر: اسم خاص مذکر، طناب نگه دارنده (مثل طنابهای خیمه)، با طناب (یا زنجیره و غیره) نگه داشتن، مهار، مهاربست، سیم نگه دارنده (guy rope می گویند)، (خودمانی) مرد، پسر، (آمریکا - خودمانی) شخص، فرد، (عامیانه) مسخره کردن، دست انداختن، (انگلیس) آدمی که دارای ظاهری عجیب و غریب است، بدتیپ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a male person; man; fellow.
مشابه: boy, cat, stiff

- Her boyfriend is a pretty nice guy.
[ترجمه محمدی] دوست پسرش پسر خیلی خوبی است
|
[ترجمه َسوسن] دوست پسرش آدم نازنینی است.
|
[ترجمه مهدی] دوست پسرش خیلی قشنگ است
|
[ترجمه محمدامین حسن پور] دوست پسرش یک فرد ( مذکر ) بسیار خوبی است.
|
[ترجمه شما] نامزد او مردی بسیار خوب است.
|
[ترجمه Gzl] دوست پسرش مرد خفنیه
|
[ترجمه گوگل] دوست پسرش پسر خیلی خوبی است
[ترجمه ترگمان] دوست پسرش مرد خیلی خوبیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl., informal) people of either sex.
مشابه: cat

- Why don't you guys come with us?
[ترجمه محمد م] شما بچه ها چرا با ما نمی آیید ؟
|
[ترجمه موسوی] چرا شما با ما نیستید؟ ( شما چرا ما رو همراهی نمی کنید )
|
[ترجمه گوگل] بچه ها چرا با ما نمی آیید؟
[ترجمه ترگمان] چرا شماها با ما نمیاین؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a rope or similar device used to guide or secure something.

- The tent was held in place by stakes at its corners and guys attached to nearby trees.
[ترجمه گوگل] چادر با چوب هایی در گوشه های آن و افراد متصل به درختان مجاور در جای خود نگه داشته شده بود
[ترجمه ترگمان] چادر با مخاطرات در گوشه و کنار افراد متصل به درختان نزدیک برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: guys, guying, guyed
• : تعریف: to make steady or secure using a guy.

جمله های نمونه

1. a first-class guy
آدم خیلی خوب

2. a stand-up guy
آدم استخوان دار

3. john is a nice guy
جان مرد خوبی است.

4. parivash married that rashti guy reluctantly
پریوش با بی میلی با آن مرد رشتی ازدواج کرد.

5. your father is a swell guy
پدرت آدم واقعا خوبی است.

6. despite what they say, he is a nice guy
به رغم آنچه که می گویند او آدم خوبی است.

7. He's a talkative guy, and I struck up a conversation with him.
[ترجمه who cares] او یک مرد پرحرف است و من یک گفتگو را با او شروع کردم
|
[ترجمه گوگل]او مردی پرحرف است و من با او صحبت کردم
[ترجمه ترگمان]او مرد پرگو است و من با او صحبت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You're the luckiest guy in the world.
[ترجمه سجاد] تو خوش شانس ترین مرد دنیایی
|
[ترجمه گوگل]تو خوش شانس ترین مرد دنیا هستی
[ترجمه ترگمان]تو خوش شانس ترین مرد دنیا هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A guy who whispers in your ears, saying " It's alright, I'm here. " Holds you when you're sad, and treasures everything about you. That's the guy I want to give my heart to.
[ترجمه گوگل]مردی که در گوش شما زمزمه می‌کند و می‌گوید "اشکالی ندارد، من اینجا هستم " وقتی غمگین هستید شما را در آغوش می‌گیرد و برای همه چیز در مورد شما ارزش قائل است این پسری است که می خواهم قلبم را به او بسپارم
[ترجمه ترگمان]کسی که در گوش های شما نجوا می کند می گوید: \" بسیار خوب، من اینجا هستم \" این مردی است که می خواهم قلبم را به او بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Guy felt wretched about it now.
[ترجمه گوگل]پسر اکنون از این بابت احساس بدبختی می کرد
[ترجمه ترگمان]حالا مرد احساس بدی نسبت به این موضوع داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I tripped over the guy rope of the tent in the dark.
[ترجمه گوگل]در تاریکی از روی طناب چادر زمین خوردم
[ترجمه ترگمان]به طرف طناب چادر که در تاریکی بود افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Guy wrenched his mind back to the present.
[ترجمه گوگل]گای ذهنش را به زمان حال برگرداند
[ترجمه ترگمان]مرد ذهنش را باز کرد و به زمان حال بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You will not be an untalented guy,if you dare to let your dreams fly.
[ترجمه گوگل]اگر جرأت کنی رویاهایت را به پرواز در بیاوری، آدم بی استعدادی نخواهی بود
[ترجمه ترگمان]اگر جرات کنی رویاهای خود را به پرواز در بیاوری، آدم untalented نخواهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Guy looks very smart in his new suit, doesn't he?
[ترجمه گوگل]پسر در کت و شلوار جدیدش بسیار باهوش به نظر می رسد، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]این یارو خیلی باهوشه، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One guy was juggling with five balls.
[ترجمه گوگل]یک مرد با پنج توپ شعبده بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]یه نفر داشت با پنج تا توپ کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Maybe this guy isn't so squeaky clean after all.
[ترجمه گوگل]شاید این مرد بعد از همه چیز آنقدرها هم تمیز نیست
[ترجمه ترگمان] شاید این یارو هیچ مشکلی نداشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It doesn't matter if the guy is perfect or the girl is perfect, as long as they are perfect for each other.
[ترجمه گوگل]فرقی نمی کند که پسر کامل باشد یا دختر، به شرطی که آنها برای یکدیگر عالی باشند
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که این مرد عالیه یا دختره عالیه، تا وقتی که برای هم عالی باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گریز (اسم)
escape, scuttle, allusion, getaway, evasion, flight, digression, jink, elusion, subterfuge, gink, guy, scamper, escapement, desertion, loup, truancy, sidestep

یارو (اسم)
party, fellow, bloke, personality, cove, gink, guy, varmint, sirrah

فرار (اسم)
defection, breakaway, escape, getaway, hideaway, guy, bolter, runaway, fugitive, defector, deserter, escapement, desertion, scape, flyaway, lam

مرد (اسم)
man, fellow, groom, chap, gink, guy, husband, hidalgo, playmate

شخص (اسم)
subject, figure, man, person, one, fellow, cove, gink, wight, guy, varmint, specimen, dude, individual, geezer, human

استهزاء کردن (فعل)
flout, mock, scorn, guy, jest, jig, deride, sneer, fleer

جیم شدن (فعل)
nip, pop off, guy, french leave, scram

با طناب نگه داشتن (فعل)
guy

با تمثال نمایش دادن (فعل)
guy

تخصصی

[عمران و معماری] مهار - طناب
[زمین شناسی] مهار، طناب
[نساجی] طناب - ریسمان

انگلیسی به انگلیسی

• male first name
fellow, chap (slang); reinforcing rope; anchor, chain
make fun of; secure with rope; secure with a chain
a guy is a man; an informal word.
americans sometimes address a group of people as guys or you guys; an informal word.

پیشنهاد کاربران

پسر، مرد
مثال: He's a really nice guy.
او یک پسر بسیار خوب است.
من توی یه ویدیو یوتیوب دیدم که که دوست های اجتماعی پسرش رو guy friends خطاب میکرد
what yuor name guy
اسم تو چی یارو
قاقا
! hey guys lets go
هی بچه ها بیاین بریم !
guy ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: طناب قرقره
تعریف: مجموعه ای متشکل از طناب و قرقره که برای جابه جا کردن و ایجاد تعادل در دیرک یا دکل به کار می رود
رفیق، دوست
در حالت جمع هم ، گوینده برای القای حس خودمونی و دوستی به مخاطبان مرد خود ، از guys یا dear guys استفاده میکند.
fellow
boy : پسر
مرد
موقع ترجمه می گیم "آدم" ولی فقط در مورد مردها به کار می ره. برای مثال:
He's a mean guy = اون آدم بدجنسیه
یارو، بابا ( نه به معنای پدر، مثلا میگویند یه بابایی بود که بستنی میفروخت ) ، طرف، ( اکثر اوقات برای اشاره به مذکر به کار می رود )
کلمه غیر رسمی مرد هستش به طور عامیانه مرتیکه معنی میشه
a man =guy
بر و بچ. . . اقایان. . . پسرا. . . رفقا
A guy is an informal way to call a man
پسر! ( به طور عامیانه و صمیمی )
رفیق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس