outline
/ˈaʊˌtlaɪn//ˈaʊtlaɪn/
معنی: پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی، قبلا تعیین کردن
معانی دیگر: (خطی که شکل چیزی را بدون سایه روشن یا جزئیات نشان می دهد) برون نما، پیراخط، برون خط، خطوط خارجی، شکل بیرونی، برون دیس، نمای بیرونی، سرجستار، سرمطلب، کوتهواره، برون نما کردن، برون خط کشیدن، خطوط خارجی چیزی را رسم کردن، خلاصه کردن، کوته وار کردن، نقشه ی کلی (بدون جزئیات)، طرح ریزی کردن، مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a line or shape marking the boundaries of a figure or object.
• مترادف: contour, figure, lineament, profile, shape, silhouette
• مشابه: boundary, configuration, form, layout, line, mold, periphery, tracing
• مترادف: contour, figure, lineament, profile, shape, silhouette
• مشابه: boundary, configuration, form, layout, line, mold, periphery, tracing
• (2) تعریف: a sketch.
• مترادف: draft, rough, skeleton, sketch, trace
• مشابه: blueprint, design, frame, framework, plan
• مترادف: draft, rough, skeleton, sketch, trace
• مشابه: blueprint, design, frame, framework, plan
• (3) تعریف: a general summary of the main ideas or topics of a book, report, or the like.
• مترادف: abstract, compendium, epitome, summary, synopsis
• مشابه: abbreviation, abridgment, brief, conspectus, digest, frame, layout, rough, scenario
• مترادف: abstract, compendium, epitome, summary, synopsis
• مشابه: abbreviation, abridgment, brief, conspectus, digest, frame, layout, rough, scenario
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outlines, outlining, outlined
حالات: outlines, outlining, outlined
• (1) تعریف: to sketch the outline of.
• مترادف: delineate, draft, rough, sketch, trace
• مشابه: block, describe, design, draw, profile
• مترادف: delineate, draft, rough, sketch, trace
• مشابه: block, describe, design, draw, profile
- She outlined the figures before she began to paint.
[ترجمه فریدون] او قبل از شروع طراحی شکل اجمالی طرح را کشید|
[ترجمه گوگل] او قبل از شروع به نقاشی شکل ها را ترسیم کرد[ترجمه ترگمان] پیش از آن که نقاشی کند ارقام را شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give the main ideas or topics of.
• مترادف: epitomize, sketch, summarize, synopsize
• مشابه: draft, profile
• مترادف: epitomize, sketch, summarize, synopsize
• مشابه: draft, profile
- He quickly outlined his lecture for us.
[ترجمه پوریا ماشااله زاده] اوبه سرعت تیتر وار بیان کرد سخنرانی اش را برای ما|
[ترجمه گوگل] او به سرعت سخنرانی خود را برای ما شرح داد[ترجمه ترگمان] او به سرعت سخنرانی خود را برای ما تشریح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. an outline history of the u. s.
تاریخ مختصر امریکا
2. the outline of his speech
رئوس مطالب نطق او
3. in outline
به طور خلاصه،با ذکر رئوس مطالب
4. a broad outline
خلاصه ی کلی
5. a clear outline
برون نمای واضح
6. the rugged outline of the mountain
برون نمای دندانه دندانه ی کوه
7. he gave an outline of the project
او خلاصه ای از طرح را ارائه داد.
8. to draw the outline of the house
نمای برونی خانه را کشیدن
9. to describe a project in outline
نکات مهم طرحی را شرح دادن
10. before writing your essay, you must outline it
بایستی پیش از نگارش مقاله رئوس مطالب آن را بنویسی.
11. he has written a useful broad outline of atomic physics
او خلاصه ی مفیدی در باب فیزیک اتمی نگاشته است.
12. the brick house was square in outline
نمای بیرونی خانه ی آجری مستطیل بود.
13. in that dim light, all i could see was the outline of her face
در آن نور کم فقط می توانستم یک شمه کلی از چهره ی او را ببینم.
14. The governor gave only a vague outline of his tax plan.
[ترجمه گوگل]فرماندار فقط یک طرح مبهم از برنامه مالیاتی خود ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]استاندار فقط طرح مبهمی از نقشه مالیاتی خود را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]استاندار فقط طرح مبهمی از نقشه مالیاتی خود را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Through the fog we saw the vague outline of a ship.
[ترجمه گوگل]در میان مه، طرح مبهم یک کشتی را دیدیم
[ترجمه ترگمان]از میان مه، خطوط مبهمی از کشتی را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از میان مه، خطوط مبهمی از کشتی را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The sharp outline of the island had become blurred.
[ترجمه گوگل]طرح کلی جزیره تار شده بود
[ترجمه ترگمان]خطوط تیز جزیره محو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خطوط تیز جزیره محو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. We saw the faint outline of the mountain through the mist.
[ترجمه گوگل]ما طرح کم رنگ کوه را از میان مه دیدیم
[ترجمه ترگمان]خطوط ضعیف کوهستان را در میان مه مشاهده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خطوط ضعیف کوهستان را در میان مه مشاهده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The outline of the mountains was clearly visible.
[ترجمه گوگل]طرح کلی کوه ها به وضوح قابل مشاهده بود
[ترجمه ترگمان]طرح کلی کوه ها آشکارا قابل رویت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]طرح کلی کوه ها آشکارا قابل رویت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. She could see only the outline of the trees in the dim light.
[ترجمه گوگل]او فقط می توانست طرح کلی درختان را در نور کم ببیند
[ترجمه ترگمان]فقط خطوط درختان در نور کم دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فقط خطوط درختان در نور کم دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. We could just see the outline of the house through the mist.
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانستیم طرح کلی خانه را از میان مه ببینیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم خطوط خانه را در میان مه ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم خطوط خانه را در میان مه ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
پیرامون (اسم)
perimeter, circumference, ambit, periphery, environs, skirt, apis, outline
خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up
زمینه (اسم)
base, ground, tendency, design, basis, setting, root, background, terrain, context, conspectus, theme, sketch, groundwork, outline
طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing
رئوس مطالب (اسم)
syllabus, outline
طرح کلی (اسم)
scheme, outline
شکل اجمالی (اسم)
outline
قبلا تعیین کردن (فعل)
predestinate, predesignate, outline, predetermine, predestine
تخصصی
[عمران و معماری] نمای کلی - طرح - نقشه
[کامپیوتر] شما، طرح - 1- تصویر گرافیکی که فقط لبه های یک شیء را نشان می دهد . 2- روشی برای نمایش نکات اصلی یک متن ،بدون بیان تمام جزئیات آن . در طی قرنها، مردم شماها را روی کاغذ می کشیدند ،اما امروزه کامپیوتر به دو روش این کار را انجام می دهد . نخست با استفاده از واژه پرداز ؛ در این روش ،ابتدا شما یا طرح یک سند را تایپ کرده و سپس با برگشتن به عقب ،بخشهای گوناگون را یکی پس از دیگر پر می کند. دوم با استفاده از نرم افزاری که نمایش بخشهای مورد نظر یک طرح را امکان پذیر کرده و بقیه را لغو می کند. تا زمانی که روی یک بخش کار می کنید ،جزئیات بخشهای دیگر، با آنکه قبلاً نوشته شده اند،می توانند از صفحه حذف نشوند .
[ریاضیات] طرح، توضیح دادن، گرداگرد، شرح دادن، طرح کردن، پیرامون، رئوس مطالب، زمینه، مرز
[سینما] خلاصه داستان - طرح
[کامپیوتر] شما، طرح - 1- تصویر گرافیکی که فقط لبه های یک شیء را نشان می دهد . 2- روشی برای نمایش نکات اصلی یک متن ،بدون بیان تمام جزئیات آن . در طی قرنها، مردم شماها را روی کاغذ می کشیدند ،اما امروزه کامپیوتر به دو روش این کار را انجام می دهد . نخست با استفاده از واژه پرداز ؛ در این روش ،ابتدا شما یا طرح یک سند را تایپ کرده و سپس با برگشتن به عقب ،بخشهای گوناگون را یکی پس از دیگر پر می کند. دوم با استفاده از نرم افزاری که نمایش بخشهای مورد نظر یک طرح را امکان پذیر کرده و بقیه را لغو می کند. تا زمانی که روی یک بخش کار می کنید ،جزئیات بخشهای دیگر، با آنکه قبلاً نوشته شده اند،می توانند از صفحه حذف نشوند .
[ریاضیات] طرح، توضیح دادن، گرداگرد، شرح دادن، طرح کردن، پیرامون، رئوس مطالب، زمینه، مرز
[سینما] خلاصه داستان - طرح
به انگلیسی
• contour, line marking the external shape of something; draft, sketch; plan; summary, synopsis
draw a rough sketch that focuses on the outer lines of a shape; describe along general lines, summarize; indicate main headings and points of a work
if you outline an idea or plan, you explain it in a general way.
an outline is a general explanation or description of something.
you say that an object is outlined when you can see its general shape because there is a light behind it.
an outline of something is also its general shape, especially when it cannot be clearly seen.
draw a rough sketch that focuses on the outer lines of a shape; describe along general lines, summarize; indicate main headings and points of a work
if you outline an idea or plan, you explain it in a general way.
an outline is a general explanation or description of something.
you say that an object is outlined when you can see its general shape because there is a light behind it.
an outline of something is also its general shape, especially when it cannot be clearly seen.
پیشنهاد کاربران
پیرامون
به طور خلاصه بیان کردن
دُور تا دُور ، دُور و بَر
فضای بیرون، دوروبر
برجستگی اندام
( در لباس ) لبه ، دور تا دور جامه
رئوس مطالب
نمای کلی
طرح کلی
نمای کلی
طرح کلی
بدون در نظر گرفتن جزئیات . نمای اصلی . در نظر گرفتن اصل مطلب
ریشه مان فهرست
ترسیم کردن
کلی گویی کردن. . کی گویی
نمای کلی، رئوس مطالب، طرح کلی
شرح کلی
مطرح کردن
خطوط بیرونی
مرز نما
تشریح کردن
Italy's PM outlines lockdown easing measures
نخست وزیر ایتالیا اقدامات تسکین قرنطینه را "تشریح کرد".
source:
https://www. bbc. com/news/world - europe - 52435273
Italy's PM outlines lockdown easing measures
نخست وزیر ایتالیا اقدامات تسکین قرنطینه را "تشریح کرد".
source:
https://www. bbc. com/news/world - europe - 52435273
برشمردن - به تصویر کشیدن
Verb - transitive :
چیزی را به طور کلی و اجمالی توصیف کردن
چیزی را بدون ذکر جزئیات آن، تشریح کردن
کلی گویی کردن
چیزی را به طور کلی و اجمالی توصیف کردن
چیزی را بدون ذکر جزئیات آن، تشریح کردن
کلی گویی کردن
فعل: مرزبندی کردن، ترسیم کردن، مشخص ساختن
نشان دادن، تشریح کردن، روشن ساختن
as i outlined
همان طور که عرض کردم. .
همان طور که عرض کردم. .
گزیده کردن . گلچین کردن
عنوان کردن
خطوط کلی ( چیزی را ) مشخص کردن
Meaning: An outline is the plan for a story or essay
Example: Before I wrote my essay, I made an outline
Example: Before I wrote my essay, I made an outline
دورنما
خلاصه
خلاصه کردن
خلاصه کردن
در یک زمینه به معنی طرح و نمای کلی است. در موارد دیگر میتواند به معنی گزیده، گلچین، خلاصه مطلب، رئوس مطالب باشد.
( سخنرانی ) چکیده
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
گزیده گویی_ گزیده نمایی_ طرح اندازی
به طور خلاصه یا . . . معنی هایی که گفتین" نمیتواند" معادل outline باشه
در توضیح این کلمه این جمله امده
An outline is a plan for a story or essay
پس فقط "طرح کلی"میتونه معنیش باشه
در توضیح این کلمه این جمله امده
An outline is a plan for a story or essay
پس فقط "طرح کلی"میتونه معنیش باشه
بصورت خلاصه
چکیده
سرفصل ها
عناوین
چکیده
سرفصل ها
عناوین
مشخص کردن چارچوب و مرز
طرح کلی
خطوط کلی
✅طرح کلی ( بدون جزئیات ) - طرح ریزی ( کلی ) کردن
✅بدون در نظر گرفتن جزئیات نمای اصلی در نظر گرفتن
✅ کلیت مطلب یا موضوع گفتن/نوشتن
. e. g
The reason for writing your letter needs to be clearly presented in the opening paragraph. Make sure the purpose of the letter is in direct response to the situation ⭐outlined⭐ in the question
✅بدون در نظر گرفتن جزئیات نمای اصلی در نظر گرفتن
✅ کلیت مطلب یا موضوع گفتن/نوشتن
. e. g
The reason for writing your letter needs to be clearly presented in the opening paragraph. Make sure the purpose of the letter is in direct response to the situation ⭐outlined⭐ in the question
رءوس مطالب را گفتن
تیتر وار بیان کردن
تیتر وار بیان کردن
دورنما , گزیده, چکیده
1 - فهرست2 - طرح کلی