tackle

/ˈtækl̩//ˈtækl̩/

معنی: اسباب، لوازم کار، طناب وقرقره، گلاویز شدن با، دارای اسباب و لوازم کردن، بعهده گرفتن، نگاه داشتن، افسار کردن، از عهده برامدن
معانی دیگر: ابزار، وسیله، (فوتبال امریکایی) هریک از دو بازیکن مجاور گوشه، (اسب) مهارکردن، زین و برگ کردن، به عهده گرفتن، از عهده برآمدن، از پس چیزی بر آمدن، (فوتبال امریکایی و غیره) تکل کردن، گلاویز شدن، برآویختن، (به ویژه در کشتی) طناب و قرقره، (دستگاه) بالاکش، بالابر، (فوتبال امریکایی و راگبی و غیره) تکل، گلاویزی، بر آویزی، طناب و بادبان ها و قرقره های کشتی، با طناب و قرقره بستن، گرفتن، محکم چسبیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: equipment or gear used in a sport or hobby such as fishing.
مترادف: rig
مشابه: accouterments, appointments, equipment, furnishings, gear, outfit, paraphernalia

(2) تعریف: a rope and pulley or system of pulleys, used to increase efficiency in lifting or moving weights.
مترادف: block and tackle
مشابه: crane, hoist, pulley, winch

(3) تعریف: the act of seizing and throwing a person down.
مشابه: knockdown

- He made a great tackle to stop the other team's player from scoring a touchdown.
[ترجمه گوگل] او یک تکل عالی انجام داد تا بازیکن تیم مقابل را از گلزنی باز دارد
[ترجمه ترگمان] او با ضربه زدن ضربه محکمی به بازیکن دیگر زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in football, a player stationed one position inward from either end of the offensive or defensive line.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tackles, tackling, tackled
(1) تعریف: to seize and throw a person to the ground, as in football.
مشابه: blindside, fell

- The police officer tackled the suspect as he tried to make his escape.
[ترجمه ترجمه پارمیس] افسر پلیس در حین تلاش برای فرار مظنون، به او حمله کرد
|
[ترجمه پویا شفیعی] افسر پلیس در حالی که مظنون قصد فرار داشت با او برخورد کرد.
|
[ترجمه گوگل] افسر پلیس در حالی که مظنون قصد فرار داشت با او برخورد کرد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس به محض اینکه سعی کرد فرار کند به مظنون حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to try to master or solve (something difficult).
مشابه: attack, attempt, undertake, venture
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: tackler (n.)
• : تعریف: in football, to knock or throw down a member of the opposing team who is carrying the ball.

جمله های نمونه

1. tackle about (or over) something
درباره ی موضوع ناخوشایند (یا جدی و غیره) با کسی صحبت کردن

2. fishing tackle
ابزار ماهی گیری

3. left tackle
بازیکن مجاور گوشه ی چپ

4. right tackle
بازیکن مجاور گوشه ی راست

5. to tackle a horse for plowing
اسب را برای شخم زدن مهار کردن

6. to tackle a job
از عهده ی کاری بر آمدن

7. i am going to tackle my boss for a raise
خیال دارم درباره ی اضافه حقوق با رییسم صحبت کنم.

8. she was not able to tackle that problem
او قادر نبود که به آن مسئله رسیدگی کند.

9. There is more than one way to tackle the problem.
[ترجمه M.k] بیش از یک راه برای زسیدگی به این مشکل وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]بیش از یک راه برای مقابله با مشکل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بیش از یک راه برای حل این مشکل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There are several different ways we can tackle this problem.
[ترجمه M.k] راه های مختلفی برای رسیدگی به این مشکل وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]راه های مختلفی وجود دارد که می توانیم با این مشکل مقابله کنیم
[ترجمه ترگمان]راه های مختلفی برای مقابله با این مشکل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Before trying to tackle his homework he read up the notes he had taken at the lecture.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بخواهد به تکالیفش بپردازد، یادداشت هایی را که در سخنرانی گرفته بود خواند
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه سعی کند تکالیفش را حل کند، یادداشت ها را که در جلسه درس گرفته بود، خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their captain was sent off for a high tackle on Cooper.
[ترجمه گوگل]کاپیتان آنها به دلیل تکل بالا روی کوپر از زمین اخراج شد
[ترجمه ترگمان]فرمانده آن ها را به طرف کوپر فرستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They will tackle the committee about this matter.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد این موضوع با کمیته برخورد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد این موضوع با کمیته بحث خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Are there any suggestions about how best to tackle the problem?
[ترجمه گوگل]آیا پیشنهادی در مورد بهترین روش برای مقابله با مشکل وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا پیشنهادی در مورد چگونگی رفع این مشکل وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I don't know how to tackle this problem.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چگونه با این مشکل مقابله کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی دونم چطور این مشکل رو حل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I think I'll tackle the repairs next weekend.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم آخر هفته آینده به تعمیرات بپردازم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم آخر هفته آینده به تعمیرات می پردازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We have to tackle the fundamental cause of the problem.
[ترجمه گوگل]ما باید با علت اساسی مشکل مقابله کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید دلیل اصلی این مشکل را رفع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We have gained sufficient experience to tackle this problem.
[ترجمه گوگل]ما تجربه کافی برای مقابله با این مشکل به دست آورده ایم
[ترجمه ترگمان]ما تجربه کافی برای مقابله با این مشکل به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We will tackle this difficult problem.
[ترجمه گوگل]ما با این مشکل دشوار مقابله خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما با این مشکل دشوار مقابله خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

لوازم کار (اسم)
tackle

طناب و قرقره (اسم)
tackle

گلاویز شدن با (فعل)
tackle

دارای اسباب و لوازم کردن (فعل)
tackle

بعهده گرفتن (فعل)
tackle, assume, undertake

نگاه داشتن (فعل)
stop, stay, tackle, hold, keep, guard, withhold, commemorate, refrain, retain, save, preserve

افسار کردن (فعل)
tackle, halter, rein, tether, picket

از عهده برامدن (فعل)
afford, acquit, cope, tackle, answer

تخصصی

[فوتبال] تکل

انگلیسی به انگلیسی

• equipment, gear (especially for fishing); device for lifting and lowering objects; tools, implements; instance of wrestling another player to the ground (football)
deal with; stop, bring down (as in football); undertake; set about
if you tackle a problem, you start dealing with it in a determined way.
if you tackle someone in a game such as football, you try to take the ball away from them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the tackle looked fair but a free kick was awarded.
if you tackle someone about a matter, you talk to them frankly about it, usually in order to get something changed or done.
tackle is the equipment that you need for an activity, especially fishing.

پیشنهاد کاربران

when I neglect my cleaning duties, I become overwhelmed by the sheer number of tasks that have piled up, leading to a sense of despondency and a reluctance to tackle any of them
Tackle /ˈt�kəl/ ( n ) – meaning: the equipment required for a task or sport.
تجهیزات یا وسائل مورد نیاز برای یک کار یا یک ورزشِ خاص
Example 1: 👇
Penguins and other sea birds are getting caught in fishing tackle and dying by the tens of thousands.
...
[مشاهده متن کامل]

پنگوئن ها و دیگر پرندگان دریایی در لوازم ماهیگیری گرفتار می شوند و ده ها هزار پرنده می میرند.
Example 2: 👇
A security guard brought him down with a flying tackle.
نگهبانی او را با یک وسیله ی پروازی پایین آورد.
Example 3: 👇
Remember to leave all that heavy tackle at home and to travel as light as possible.
به یاد داشته باشید که تمام آن وسائل سنگین را در خانه بگذارید و تا حد امکان سبک سفر کنید.
Example 4: 👇
TROTTER: ( Moving to left of MAJOR METCALF ) Now, Major Metcalf, what about you? You say you were in the cellar. Why?
MAJOR METCALF: ( Pleasantly ) Looking around. Just looking around. I looked into that cupboard place under the stairs near the kitchen. Lot of junk and sports tackle.
The Mousetrap - a play by Agatha Christie
بازرس تروتر ( به سمت چپ سرگرد متکالف حرکت می کند ) : حالا سرگرد متکالف، شما چطور؟ میگی تو سرداب بودی، چرا؟
سرگرد متکالف ( با خوشنودی ) : به اطراف نگاه می کردم. داشتم این اطراف پرسه می زدم. به آن کمد زیر پله های نزدیک آشپزخانه نگاه کردم. [که در آن] یه خروار آت و آشغال و لوازمِ ورزشی [بود].
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تله موش، # اثر آگاتا کریستی

tackle
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/tackle
try, attempt, undertake
چند تا collocation با " tackle "
1= tackling the problem=مقابله یا دست و پنجه نرم کردن با مشکلات
2=tackle the crime= مقابله با جرم و جنایت ( مهار )
3=tackle unemployment= مقابله با بیکاری ( مهار )
بسیار مصمم و به جد به دنبال حل یک معزل و مشکل بودن
مقابله کردن
به عنوان فعل به معنی از عهده کاری برامدن سرو کله زدن حل کردن موضوعی
synonyms : cope with
deal with
tackle 3 ( n ) =a player whose job is to stop opponents by knocking them to the ground
tackle
tackle 2 ( n ) =an act of trying to take the ball from an opponent in soccer or hockey
tackle
tackle 1 ( n ) ( t�kl ) =the equipment used to do a particular sport or activity, especially fishing
tackle
اصابت کردن و به زمین انداختن ( گلاویز شدن )
رسیدگی گردن
1. تکل کردن
2. سروکله زدن
دست گذاشتن بر مسئله ای
He tackled ( 19 ) important issues and amended ( 2 ) unfair laws in the city’s charter ( 5 ) .
او پرداخت ( رسیدگی/عهده کرد ) [آویخت/گلاویز شد/قرقره کشید/افسار کرد/اسباب داد] ( 19 ) به موضوعات مهم و اصلاح کرد/نمود ( 2 ) قوانین ناعادلانه را در منشور[بیلک/ بیله/سند کوچک/اجازه نامه/امتیازنامه/معافیت رسمی/مزیت استثنایی/ مجوز هواپیمای دربستی] ( 5 ) شهر.
...
[مشاهده متن کامل]

Instagram: @504_Essential_word

اندام جنسی آقایان ( British English, informal )
مقابله کردن
مهار کردن
● مواجه شدن به منظور حل موضوعی
● تکل ( کردن )
tackle ( ورزش )
واژه مصوب: تک 2
تعریف: در فوتبال، اقدام برای سلب مالکیت توپ از حریف یا گرفتن آن با استفاده از پا
فائق آمدن
حل کردن ( مشکل ) , سر و کله زدن ؛ تکل زدن ؛ لوازم
– She was not able to tackle that problem
– We must tackle environmental problems
– How do you tackle a task like that?
– I tackled him about his careless work
...
[مشاهده متن کامل]

– He was tackled outside the penalty area
– We need some fishing tackle

با کسی گلاویز شدن
◾ مهار کردن ( مسئله و مشکل ) ،
برخورد کردن با ( مسئله/مشکل/موضوع )
E. g. a problem as serious as the torture of tens of billions of animals a year ought to be tackled from as many angles as possible
Tackle someone
با زور کسی رو زمین انداختن
deal with
سر و کار داشتن، سر و کله زدن
برطرف کرد
دست و پنجه نرم کردن
Tackle a problem
دست و پنجه نرم کردن با مسأله، اقدام به حل مسأله
گلاویز شدن ٬ آویزان شدن. .

مورد بررسی قرار دادن
برخورد کردن با، مواجه شدن با،
مثل:
. . . The question is not whether they controlled the disease or not, but how we tackle it . . .
که می تواند این طور ترجمه شود:
. . . مسئله این نیست که آیا آنها بیماری را مهار کردند یا نه، بلکه مسئله نحوه برخود ما با آن است. . .
از پس کسی/چیزی برآمدن
به حل چیزی پرداختن، پرداختن به، حل وفصل کردن، رتق وفتق کردن
مهار کردن
پرداختن به کاری یا موضوعی، مورد بررسی/رسیدگی قرار دادن، سعی در رسیدن ( رسیدگی ) به کاری یا موضوعی
مرتفع کردن، مقابله کردن
از عهده برامدن
وقتی هم باwith می آید میشود: موفق شدن در. .
دست و پنجه نرم کردن
مورد بررسی قرار گرفتن
دست به گریبان شدن با کسی یا چیزی
بررسی و رسیدگی کردن
تلاش سازمان یافته و مصمم برای حل یک مشکل بویژه یک مشکل اجتماعی مانند جنایت یا بیکاری
استفاده نادرست عمدی
حل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس