horizon

/həˈraɪzn̩//həˈraɪzn̩/

معنی: افق، خط افق، افق فکری
معانی دیگر: (خط ظاهری که آسمان را از زمین جدا می کند) افق، کران (visible horizon و apparent horizon هم می گویند)، آسمان کران، (معمولا جمع - دانش یا علاقه یا دید و غیره) گستره، حوزه، بینش، (نجوم) دایره ی عظیمه در کره ی سماوی، کیهان پرهون، (زمین شناسی) لایه ی خاک، خاکلایه، سنگلایه، بوسیله افق محدود کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the juncture of the earth and the sky as perceived by the observer.

- The ship seemed to disappear over the horizon.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که کشتی در افق ناپدید می شود
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که کشتی در افق ناپدید می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the outer extent of vision, knowledge, ambition, opportunity, or the like.

- He seemed to be a man with limited horizons.
[ترجمه گوگل] او مردی با افق های محدود به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او مردی با افق های محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A good education will widen your horizons.
[ترجمه گوگل] یک آموزش خوب افق دید شما را گسترش می دهد
[ترجمه ترگمان] تحصیلات خوب باعث گسترش افق های شما خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. on the horizon is a new type of drug
نوع جدیدی از دارو آماده ی عرضه شدن است.

2. on the horizon
در شرف رویدادن،قریب الوقوع

3. over the horizon
حتمی،آنچه که وقوع آن حتمی است

4. searchlights were sweeping the horizon
نورافکن ها افق را می روبیدند (می گشتند).

5. the ring of the horizon
دایره ی افق

6. a gray blob in the horizon
لکه ای بی شکل و خاکستری رنگ در افق

7. black clouds appeared on the horizon
ابرهای سیاه در افق نمایان شد.

8. thunders rolled in the distant horizon
تندرها در افق دوردست غرش می کردند.

9. a wooden house arose in the horizon
یک خانه ی چوبی در افق پدیدار شد.

10. the figure of a ship on the horizon
تصویر یک کشتی در افق

11. the ominous clouds that appear on the horizon
ابرهای تهدید آمیزی که برافق ظاهر می شوند

12. the ship was barely visible on the horizon
به سختی می شد کشتی را در افق دید.

13. the boat gradually dwindled to a speck on the horizon
قایق کم کم به نقطه ای در افق تبدیل شد.

14. The town was just a blur on the horizon.
[ترجمه گوگل]شهر فقط یک تاری در افق بود
[ترجمه ترگمان]افق در افق محو و تار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We discerned a sail on the horizon.
[ترجمه گوگل]بادبانی را در افق تشخیص دادیم
[ترجمه ترگمان]ما یک بادبان در افق تشخیص دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He scanned the horizon, looking for land.
[ترجمه گوگل]او افق را اسکن کرد و به دنبال زمین بود
[ترجمه ترگمان]او افق را بررسی کرد و دنبال زمین می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The moon rose slowly above the horizon.
[ترجمه گوگل]ماه به آرامی از افق بالا رفت
[ترجمه ترگمان]ماه آهسته از افق دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A grey smudge appeared on the horizon. That must be Calais, thought Fay.
[ترجمه گوگل]لکه خاکستری در افق ظاهر شد فی فکر کرد که باید کاله باشد
[ترجمه ترگمان]لکه خاکستری رنگی در افق پدیدار شد باخود گفت: این باید کاله باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افق (اسم)
horizon

خط افق (اسم)
horizon

افق فکری (اسم)
horizon

تخصصی

[عمران و معماری] افق - طبقه
[برق و الکترونیک] افق محل پیوند ظاهری زمین و آسمان از دید آنتن فرستنده . افق بخشی از سطح زمین را که موج مستقیم یک ایستگاه رادیویی به آن می رسد، محدود می کند.
[زمین شناسی] افق صفحه ای فرضی که مماس بر پوسته زمین در ایستگاه شخص ناظر رسم شود
[ریاضیات] افق، سطح افق، خط افق
[خاک شناسی] افق

انگلیسی به انگلیسی

• line where the sky appears to meet the earth
the horizon is the distant line where the sky seems to touch the land or the sea.
if something is on the horizon, it is going to happen or appear soon.
your horizons are the limits of what you want to do or of what you are involved in.

پیشنهاد کاربران

horizon:خط آفتابِ کفِ دریا ( وقتی افق میاد پایین )
افق
مثال: The sun sets below the horizon.
خورشید زیر افق غروب می کند.
*آموزش زبان انگلیسی، ترکی استانبولی، اسپانیایی و ترجمه انواع متون
پیش رو
مثلاً : پارامتر پیش رو عدم قطعیت uncertainty horizon parameter
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : horizon / horizontal
صفت ( adjective ) : horizontal
قید ( adverb ) : horizontally
در یه کلام : افق
horizon ( باستان شناسی )
واژه مصوب: افق
تعریف: دورۀ زمانی نسبتاً کوتاهی که در طی آن مجموعه ای شاخص از دست ساخته ها یا سبک های هنری یا مشخصه های فرهنگی دیگر در گسترۀ جغرافیایی پهناوری به کار رفته است
دید
Long - term horizon به معنای دید بلند مدت ( در سرمایه گذاری (
در زمین شناسی افق خاک

Smoke appeared on the horizon
دود تو هوا/آسمون ظاهر شد
کاری که بزودی شروع خواهد شد
Exams are on the horizon
on the horizon
چشم انداز و دور نما در آینده
محتمل در آینده
خطی که دریا و آسمان را از هم جدا میکند.
افقِ دید، پیشِ رو، معنای "آینده" نیز می دهد
خط افق زمین یا خطی که موقع غروب خورشید رخ می دهد
در مباحث سازمانی می تواند تحت عنوان افق فکری و یا چشم انداز مطرح شود
محدوده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس