out of the blue

/aʊt ʌv ðə blu//aʊt ɒv ðə bluː/

ناگهان، بلامقدمه، بدون پیش بینی، غیرمنتظره

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: without warning; suddenly.
مترادف: suddenly, unexpectedly

- Then, out of the blue, the boss offered me a raise.
[ترجمه سعید] سپس، بلافاصله، رییس پیشنهاد ترفیع به من داد
|
[ترجمه zohre] سپس، خیلی ناگهانی ( دور از انتظار ) ، رییس به من پیشنهاد ترفیع داد.
|
[ترجمه Motila] سپس به طور ناگهانی و دور از انتظار رئیس به من پیشنهاد ترفیع داد
|
[ترجمه مترجم حرفه ای] سپس، به صورتی غیر منتظره، رئیس دستمزدم را افزایش داد.
|
[ترجمه فرهاد پورابراهیم] بعدش رئیس به صورت غیرمنتظره ای حقوقم را افزایش داد.
|
[ترجمه گوگل] سپس، بدون شک، رئیس به من پیشنهاد افزایش حقوق داد
[ترجمه ترگمان] بعد، بیرون از آبی، رئیس بهم پیشنهاد ترفیع دادن داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The sun glared out of the blue sky.
[ترجمه فرناز] خورشید ناگهان در آسمان درخشید ( تابش خیره کننده ای داشت )
|
[ترجمه گوگل]خورشید از آسمان آبی خیره شد
[ترجمه ترگمان]خورشید به آسمان آبی خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Completely out of the blue, she got a letter from her long-lost cousin in New York.
[ترجمه Ehsan] او ( مونث ) به طور خیلی ناگهانی یک نامه از پسر/دختر عمویش که برای مدت طولانی در نیویورک گم شده بود دریافت کرد
|
[ترجمه G.F] کاملا به طور ناگهانی، او یک نامه از پسر/ دختر عموی گمشده اش از نیویورک گرفت.
|
[ترجمه گوگل]او نامه ای از پسر عموی گمشده اش در نیویورک دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]کاملا خارج از آبی، اون یه نامه از پسر عموش گم شده تو نیویورک گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She arrived out of the blue.
[ترجمه Ghazal ostovar] او یکدفعه رسید
|
[ترجمه ali] او ( مونث ) ناگهانی رسید
|
[ترجمه گوگل]او از غیبت وارد شد
[ترجمه ترگمان]او از آبی بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One of them wrote to us out of the blue several years later.
[ترجمه فرناز] یکی از اونا، چند سال بعد ناگهانی برامون نامه نوشت
|
[ترجمه گوگل]یکی از آن‌ها چندین سال بعد برای ما نامه نوشت
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها چند سال بعد برای ما نامه نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One day, out of the blue, she announced that she was leaving.
[ترجمه Ehsan] یک روز، او به طور ناگهانی ( یکدفعه ) اعلام کرد که در حال رفتن است
|
[ترجمه گوگل]یک روز به طور ناگهانی، او اعلام کرد که می رود
[ترجمه ترگمان]یک روز، بیرون از آبی، اعلام کرد که دارد می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His resignation came right out of the blue.
[ترجمه Ehsan] استعفای اون به طور ناگهانی [به دست ما] رسید ( امد )
|
[ترجمه گوگل]استعفای او کاملاً ناگهانی بود
[ترجمه ترگمان]استعفای او درست از آب بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Symptoms of the disease often appear out of the blue.
[ترجمه Ghazal ostovar] علائم این بیماری اغلب یکدفعه دیده می شود
|
[ترجمه گوگل]علائم این بیماری اغلب به طور واضح ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]علایم این بیماری اغلب از آبی خارج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dole can opt for some one out of the blue, making a bold stroke and hoping to demonstrate a spirit of adventure.
[ترجمه گوگل]دول می‌تواند یکی از این موارد را انتخاب کند، با یک حرکت جسورانه و امیدوار به نشان دادن روحیه ماجراجویی
[ترجمه ترگمان]دول می تواند کسی را انتخاب کند که خارج از رنگ آبی باشد و یک ضربه پررنگ و امیدوار به نشان دادن روح ماجراجویی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A seagull shrieks at you out of the blue.
[ترجمه گوگل]یک مرغ دریایی از حالت آبی بر سر شما فریاد می زند
[ترجمه ترگمان]یک مرغ دریایی از آبی که به طرف شما می اید جیغ می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then, too, his thinking had hardly dropped out of the blue.
[ترجمه گوگل]سپس، فکر او نیز به سختی از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]سپس به فکر فرو رفت و به فکر فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They just came around, out of the blue, to try and hurt me.
[ترجمه گوگل]آن‌ها فقط به این اطراف آمدند تا به من صدمه بزنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از آبی بیرون امدند تا سعی کنند به من صدمه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was totally out of the blue.
[ترجمه شاهینم] کاملا غیر منتظره بود.
|
[ترجمه گوگل]کاملاً از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]کاملا از آبی رفته بود بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One evening, Angela phoned me out of the blue and said she was in some kind of trouble.
[ترجمه گوگل]یک روز عصر، آنجلا به من تلفن زد و گفت که او به نوعی مشکل دارد
[ترجمه ترگمان]یک شب، آن جلا به من تلفن کرد و گفت که تو دردسر افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It came to me out of the blue.
[ترجمه شاهینم] یهویی ب من رسید
|
[ترجمه گوگل]بیخود به من رسید
[ترجمه ترگمان] واسه من که از آبی اومد بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• suddenly, in an unexpected manner

پیشنهاد کاربران

ناگهان
“Out of the blue” is an idiomatic expression that means unexpectedly or suddenly.
یک عبارت اصطلاحی که به معنای غیرمنتظره، غیر مترقبه یا ناگهانی است.
This week, out of the blue, Iran suddenly attacked targets in "friendly" Pakistan, sparking an unprecedented tit - for - tat across their volatile border and a sharp spike in tension on a far edge of the grievous Israel - Gaza war.
...
[مشاهده متن کامل]

She phoned me out of the blue.
The inheritance came out of the blue as a stroke of good fortune.
The lightning struck out of the blue during the storm.
My old roommate called me out of the blue.
She received a job offer out of the blue after months of searching.

out of the blue
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/out-of-the-blue
Unforseen
از همه جا بی خبر، به یک باره
دور از انتظار اتفاقی افتادن. . .
ناگهانی، بی خبر، بدون مقدمه
یه مرتبه
ناگهان، برخلاف انتظار
At once
توضیح درباره اصطلاح out of the blue
در این اصطلاح the blue به معنای آسمان است. گاهی اوقات چیزهای غیرمنتظره ای مانند رعد و برق یا شهاب سنگ یا هواپیمایی در حال سقوط ( ! ) از آسمان پایین می آید و این اصطلاح اینگونه پدید آمده است.
منبع: سایت بیاموز
غیر منتظره یهویی
یکهو، یکدفعه، بلافاصله
Unexpectedly , suddenly
یکدفعه و به طور ناگهانی و غیر منتظره
یکدفعه، بدون مقدمه
یهو
به طور ناگهانی و خیلی اتفاقی
نا کجا آباد
out of no where
all of the sudden
suddenly
یهویی
بر خلاف انتظار
پیش بینی نشده
غیر منتظره
بطور ناگهانی
مترادف: suddenly
Suddnly
بدون آمادگی قبلی
ناگهانی
سرزده
اتفاقی که انتظارش را نداشتی
اتفاقات غیره منتظره
ناگهانی، یهویی
happening suddenly and unexpectedly
at a completely unexpected time
مثل اجل معلق
یکهو , یک دفعه
دور از تصور
بدون فکر - ناگهانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس