firsthand

/fərstˈhænd//fərstˈhænd/

دست اول، اصیل، مستقیم، اصلی، عالی، نخستین بازی کن، دست اول مستقیم، اصلی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: from the original source; directly.

- I got the information firsthand from the inventor.
[ترجمه گوگل] من اطلاعات را دست اول از مخترع دریافت کردم
[ترجمه ترگمان] من اطلاعات دست اول از مخترع دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or from the first source; direct.

- a firsthand account of the battle
[ترجمه گوگل] گزارشی دست اول از نبرد
[ترجمه ترگمان] یک شرح دست اول از جنگ،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. firsthand information
اطلاعات دست اول

2. School trips give children firsthand experience not available in the classroom.
[ترجمه پویا شفیعی] سفرهای مدرسه به بچه ها تجربه عالی می دهد که در کلاس درس در دسترس نیست.
|
[ترجمه گوگل]سفرهای مدرسه به کودکان تجربه دست اولی می دهد که در کلاس درس در دسترس نیست
[ترجمه ترگمان]سفره ای آموزشی به کودکان تجربه دست اول در کلاس درس نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We should acquire more firsthand information.
[ترجمه گوگل]ما باید اطلاعات دست اول بیشتری کسب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید اطلاعات دست اول بیشتری بدست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I learned the news about her mother's illness firsthand from Lena.
[ترجمه گوگل]خبر بیماری مادرش را از نزدیک از لنا فهمیدم
[ترجمه ترگمان]خبر بیماری مادرم را از لنا شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's not firsthand information.
[ترجمه گوگل]اطلاعات دست اولی نیست
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات دست اول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You are important to me, and firsthand inquiry informs me that you are vitally important to your flock.
[ترجمه گوگل]شما برای من مهم هستید، و پرس و جوی مستقیم به من اطلاع می دهد که شما برای گله خود اهمیت حیاتی دارید
[ترجمه ترگمان]شما برای من مهم هستید، و این سوال به من اطلاع می دهد که شما برای گله شما خیلی مهم هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their firsthand involvement in the human problems of cultural change has made a lasting impression on most of them.
[ترجمه گوگل]دخالت دست اول آنها در مشکلات انسانی تغییر فرهنگی تأثیر ماندگاری بر اکثر آنها گذاشته است
[ترجمه ترگمان]مشارکت دست اول آن ها در مشکلات انسانی تغییر فرهنگی تاثیر ماندگاری بر بسیاری از آن ها داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now our elected representatives are learning firsthand how petty and obnoxious federal regulation can be.
[ترجمه گوگل]اکنون نمایندگان منتخب ما از نزدیک یاد می‌گیرند که مقررات فدرال چقدر می‌تواند کوچک و ناپسند باشد
[ترجمه ترگمان]اکنون نمایندگان منتخب ما در حال فراگیری این هستند که چگونه مقررات فدرال نفرت انگیز و نفرت انگیز می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I heard her news firsthand.
[ترجمه گوگل]من اخبار او را از نزدیک شنیدم
[ترجمه ترگمان]اخبار دست اول او را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Anybody who runs it will know firsthand that you have experienced the true exhilaration of life.
[ترجمه گوگل]هر کسی که آن را اداره کند، از نزدیک می‌داند که شما لذت واقعی زندگی را تجربه کرده‌اید
[ترجمه ترگمان]هر کسی که آن را اداره کند دست اول خواهد بود که شما نشاط واقعی زندگی را تجربه کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a six-page spread with Courtney's firsthand account of how she was planning her wedding.
[ترجمه گوگل]یک گزارش شش صفحه ای با شرح دست اول کورتنی از نحوه برنامه ریزی او برای ازدواجش منتشر شد
[ترجمه ترگمان]یک صفحه شش صفحه بود که با توجه به چگونگی برنامه ازدواجش با کورتنی پخش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result, as Dillard knows firsthand, is a pink slip for many missile employees.
[ترجمه گوگل]نتیجه، همانطور که دیلارد از نزدیک می داند، لغزش صورتی برای بسیاری از کارکنان موشک است
[ترجمه ترگمان]نتیجه، همانطور که دیلارد دست اول می داند، یک لغزش صورتی برای بسیاری از کارمندان موشک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dialogue also gives readers an interesting-sounding, firsthand account of information directly linked to your subject.
[ترجمه گوگل]گفتگو همچنین به خوانندگان گزارشی جالب و دست اول از اطلاعات مرتبط با موضوع شما می دهد
[ترجمه ترگمان]گفتمان همچنین به خوانندگان یک حساب جالب و دست اول درباره اطلاعات می دهد که مستقیما با سوژه شما مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Barb knew firsthand how lonely that first year could be.
[ترجمه زهرا] بارب از همان ابتدا می دانست که اولین سال چقدر تنها خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]بارب از نزدیک می دانست که آن سال اول چقدر می تواند تنها باشد
[ترجمه ترگمان]جک دست اول می دانست که این اولین سال چقدر تنهایی می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• from the original source
coming from the original source
from the original producer, from the original source, direct
first-hand information or experience is gained directly, rather than from other people or from books. attributive adjective here but can also be used as an adverb. e.g. this sort of experience can only be gained first-hand.

پیشنهاد کاربران

بکر
ازنزدیک
If you experience something first hand it means you experience it personally
مستقیم یا از تجربه یا دانش خودتون
دست اول
environmental issues firsthand مسائل زیست محیطی دست اول
بی واسطه [تجربه]
مستقیم [تجربه]
دست اول
دست اول، نو، ابتکاری، تازه
برای نمونه: first - hand research: پژوهش دست اول یا نو
تجربه‎ی شخصی مستقیم - مشاهده‎ی شخصی مستقیم
نگاه اول
فورا
مستقیما، عینا
دست اول، ابتدایی
بی واسطه
مستقیم
درجه اول، وهله اول
اولین بار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس