reform

/rəˈfɔːrm//rɪˈfɔːm/

معنی: بهسازی، اصلاحات، بازساخت، تجدید سازمان، بهسازی کردن، ترمیم کردن
معانی دیگر: اصلاح کردن، سامان دادن، بهگری کردن، به کردن، (اخلاقا یا روحا و غیره) اصلاح کردن یا شدن، نیک سیرت کردن یا شدن، ساماندهی، نیک سازی، نیک باش، اصلاحی، اصلاح طلبانه، بازسازی کردن، بازساخت کردن، رجوع شود به: re-form، (شیمی) نفت را تحت فشار حرارت دادن، اصلاح طلبی، دوباره درست کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the improvement of wrong or bad conditions, esp. by political means.
مترادف: improvement

(2) تعریف: the correction of bad conduct.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reforms, reforming, reformed
(1) تعریف: to improve or enhance through moderate change.
مترادف: improve
مشابه: amend, change, enhance, reclaim, reorganize, retrieve

(2) تعریف: to cause (someone) to abandon an evil, corrupt, or irresponsible way of living.
مشابه: change, convert, reclaim, redeem, regenerate, rehabilitate, retrieve, save
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: reformable (adj.), reformative (adj.)
• : تعریف: to give up bad conduct.
مترادف: amend
مشابه: change, clean up one's act, improve, repent
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: re-forms, re-forming, re-formed
• : تعریف: to gather or form again.

جمله های نمونه

1. reform of the laws
اصلاح قوانین

2. a reform candidate
کاندید اصلاح طلب

3. a reform movement
جنبش اصلاح طلبانه

4. a reform movement within that church
جنبش اصلاح طلبی درون آن فرقه (یا کلیسا)

5. agrarian reform placed all the cards in the hand of farmers
اصلاحات ارضی قدرت را به دست کشاورزان داد.

6. tax reform is exigent
اصلاح مالیات ها فوری و فوتی است.

7. the reform of government organizations
ساماندهی سازمان های دولتی

8. to reform a professional gambler
اصلاح کردن یک قمارباز حرفه ای

9. to reform the calendar
اصلاح کردن تقویم

10. hostile to reform
مخالف اصلاحات

11. a school for reform of young criminals
مدرسه ای برای اصلاح تبهکاران جوان

12. his advocacy of reform policies
پشتیبانی او از سیاست های اصلاحی

13. his emphasis on reform
پافشاری او در مورد اصلاحات

14. the parliament must reform
مجلس باید خودش را اصلاح کند.

15. the path of reform is to be paved with popular struggle
راه اصلاحات را باید با کوشش مردم هموار کرد.

16. those who wish to reform others must begin with themselves
آنان که می خواهند دیگران را اصلاح کنند باید از خودشان شروع کنند.

17. without grass roots support, reform is impossible
بدون پشتیبانی توده ی مردم اصلاحات غیر ممکن است.

18. the new leader wants to reform electoral laws
رهبر جدید می خواهد قوانین انتخابات را بهبود بخشد.

19. they are campaigning for political reform
آنان در راه اصلاحات سیاسی مبارزه می کنند.

20. these inefficient sons of--bleep--will carry out no reform
این بی عرضه های پدر -- فلان -- هیچ اصلاحی نخواهند کرد.

21. they are invariably opposed to any kind of reform
آنان همواره با هر گونه اصلاحات مخالفند.

22. he is a crank on the subject of tax reform
در مورد اصلاح قوانین مالیاتی بسیار افراطی است.

23. the great khan and his pensionaries were against any reform
خان بزرگ و جیره خوارنش مخالف هر گونه اصلاحات بودند.

24. Some economists strongly advocate the reform of government ownership of industry.
[ترجمه گوگل]برخی از اقتصاددانان به شدت از اصلاح مالکیت دولت بر صنعت حمایت می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از اقتصاددانان به شدت از اصلاح مالکیت دولت در صنعت حمایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He put forward some proposals to reform the educational system.
[ترجمه گوگل]وی پیشنهاداتی را برای اصلاح نظام آموزشی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاداتی برای اصلاح سیستم آموزشی ارائه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. We have always stressed the importance of economic reform.
[ترجمه گوگل]ما همیشه بر اهمیت اصلاحات اقتصادی تاکید کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما همیشه بر اهمیت اصلاحات اقتصادی تاکید کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Who will reform Britain's unfair electoral system?
[ترجمه گوگل]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Any reform will destroy and pervert our constitution.
[ترجمه گوگل]هر اصلاحی قانون اساسی ما را ویران و منحرف خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]هر گونه اصلاح قانون اساسی ما را از بین خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I wrote a letter regarding the future of reform.
[ترجمه گوگل]در مورد آینده اصلاحات نامه نوشتم
[ترجمه ترگمان]نامه ای در مورد آینده اصلاحات نوشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The report may provide further impetus for reform.
[ترجمه گوگل]این گزارش ممکن است انگیزه بیشتری برای اصلاحات ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش می تواند انگیزه بیشتری برای اصلاحات فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهسازی (اسم)
improvement, reform, sanitation

اصلاحات (اسم)
reform, reformation

بازساخت (اسم)
reform

تجدید سازمان (اسم)
reform

بهسازی کردن (فعل)
reform

ترمیم کردن (فعل)
amend, reform, rehabilitate, restore

تخصصی

[مهندسی گاز] بازساخت، اصلاح کردن، ترمیم کردن
[حقوق] اصلاح کردن، تصحیح کردن، رفع کردن اشتباه، تهذیب کردن
[ریاضیات] اصلاح، بهبود، نوسازی

انگلیسی به انگلیسی

• correction, improvement, amendment
amend, fix, correct, improve, make positive changes
reform consists of changes and improvements to a law, social system, or institution.
to reform something such as a law, a social system, or an institution means to improve it by making changes.
when someone reforms, or something reforms them, they stop doing something that society does not approve of such as drinking too much alcohol or stealing.

پیشنهاد کاربران

🟡 واژه ی برنهاده: بازدیسی ⚫
به خط لاتین: Bāzdisi
⚫ این واژه از �باز� به معنای ( re ) و �دیس� به معنای ( form ) برپا شده است.
روی هم رفته معنای �درست کردن چیزی که فاسد یا آکمند و معیوب است� می دهد
...
[مشاهده متن کامل]

🟡 واژه ی رایج: اصلاح ❌
آک و عیب واژه ی رایج: �اصلاح� اسم مصدر از ریشه ی �ص ل ح� به معنای نیک کردن است که با معنی واژه ی reform ارتباط ندارد؛ ناهمپوشی با واژه ی بیگانه، کم توانی در اشتقاق و کاهش کاربرد نیز از آک های این واژه می باشند.
⚫ این واژه با برگیری از پیشنهاد پارسی انجمن، فرهنگستان زبان و ادب پارسی و پروفسور ملایری بدست انجمن بازدیسان پارسی برابرنهاد شده است و ساخته براساس الگوهای واژه سازی همپوش پارسی با زبان انگلیسی می باشد.
🟡 این واژه پیشانه در ترجمه ی پَرسون ( Precise ) نوشتارهای دانشیک انگلیسی به پارسی بکار رفته است. ازین رو پشتوانه ای ارزشمند و استوار دارد.
⚫ انجمن بازدیسان پارسی برای سایِن ها ( nuances ) ارزش قائل است.
🟡 جداشدگان واژه ی بازدیسیدن ( برای برابری با همتای انگلیسی )
To reform: Bāzdisidan
Reformer: Bāzdisgar
Reformed: Bāzdiside
Reformative: Bāzdisā
Reformatory: Bāzdisih
Reforming: Bāzdisi
Reformation: Bāzdisesh
Reformational: Bāzdiseshāl
Reformable: Bāzdisshavā
Reformability: Bāzdisshavāyi
Reformism: Bāzdisgerāyi
Reformist: Bāzdiagerā

reform
☑️ بازدیسی
مشتقات دیگر
To reform: بازدیسیدن
Reformer: بازدیسگر
Reformed: بازدیسیده
Reformative: بازدیسا
Reformatory: بازدیسیْه
Reforming: بازدیسی
Reformation: بازدیسش
Reformational: بازدیسشال
...
[مشاهده متن کامل]

Reformable: بازدیس شوا
Reformability: بازدیس شوایی
Reformism: بازدیس گرایی
Reformist: بازدیس گرا
ماستمالی نکنیم 🖐🏼

🇮🇷 همتای پارسی: بازدیسی 🇮🇷
بازدیسی
( Bāzdisi )
از �باز� ( re ) و �دیس� ( form )
• برای واژه های دقیق انگلیسی، نمیشه واژه های مردم پسند و آشنای پرابهام بکار برد؛ واژه ی �اصلاح� اسم مصدر به معنی نیک کردن است و برای همتایی با reform بسیار بی ربطه و پَرسون ( precise ) نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

این شلختگی و نابسامانی دستاورد کوشش های عربزده های دوران قاجار است؛ اون احمق های نادون هر واژه ی انگلیسی که می دیدند بجای جستجو در پارسی، یکراست اون رو از فرهنگ های عربی - انگلیسی می گرفتند؛ غافل از اینکه زبان خودمون بسیار سازگار و همپوش بر انگلیسی ست و مثل آب خوردن از پس همتاسازی بر میاد.
• ازین رو برای فهم درست بگرت های ( concepts ) انگلیسی که بی ابهام هستند، باید از برابرنهاد های دقیق پارسی انجمن، بازدیسان پارسی و فرهنگستان زبان و ادب بهره برد؛ تا با بگرت دیگه ای جابجا شناخته نشن.
• این واژه هم وزن و همپوش بر همتای انگلیسی خود است و در دانش و فن کاربرد فراوان داره.
واژه ی �بازدیسی� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

بهبود بخشیدن، اصلاح کردن
بازیابی ، ترمیم، اصلاح
تجدید آرایش
توانبخشی، بازپروری
اصلاحات
Why don't you reform me
تو چرا منو اصلاح نمیکنی
I've set back the sacred cause of reform , is that it
من شکست خورد م در اصلاحات اجتماعی یا مقدس
درسته ؟
You've shown a genuine desire to reform
...
[مشاهده متن کامل]

نیشون دادی از صمیم قلب خواهان اصلاحات هستی
We want reform
ما اصلاحات میخاییم

reform: به معنای فرم یا دیس چیزی را تغییر دادن، باز فرم دادن.
برابر فارسی: بازدیسی از تندیس، سردیس
برای دیدن واژه ی دیس به form بروید.
reform ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: اصلاح 1
تعریف: اقدام برای تغییر برخی از جنبه‏های حیات اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی، بدون ایجاد دگرگونی بنیادی یا ساختاری، برای بهبود وضعیت جامعه|||متـ . اصلاحات
بازدیسیدن/بازدیساندن.
مرمت ، نکو ساختن
Re form یعنی:
دوباره فرم بدی، شکل بدی به یک چیزی، ، ، تا اصلاح بشه، فرم بهش بدی، اصلاحشان بکنی، بهبودش بدی
رفتار خود را اصلاح کردن
اصلاح کردن - اصلاح کردن یک گروه یا مجموعه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس