disconcerting

جمله های نمونه

1. i find the news very disconcerting
این خبر برایم بسیار پریشان کننده است.

2. She had the disconcerting habit of saying exactly what she thought.
[ترجمه گوگل]او این عادت نگران کننده را داشت که دقیقاً همان چیزی را که فکر می کند بگوید
[ترجمه ترگمان]او عادت ناخوشایندی داشت که دقیقا آنچه را که فکر می کرد به زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I found some of his personal habits rather disconcerting.
[ترجمه گوگل]برخی از عادات شخصی او را نگران‌کننده دیدم
[ترجمه ترگمان]بعضی از عادات شخصی او تا حدی مغشوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I found all that noise rather disconcerting.
[ترجمه گوگل]من تمام آن سر و صدا را نگران‌کننده دیدم
[ترجمه ترگمان]همه این صداها تا حدی مغشوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even more disconcerting were the personality changes.
[ترجمه گوگل]حتی نگران کننده تر، تغییرات شخصیتی بود
[ترجمه ترگمان]حتی گیج کننده تر نیز این بود که شخصیت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What is truly disconcerting about the story is the result of the fall, and the divine purpose behind it.
[ترجمه گوگل]آنچه در مورد داستان واقعاً نگران کننده است، نتیجه سقوط و هدف الهی پشت آن است
[ترجمه ترگمان]آنچه واقعا در مورد این داستان نگران کننده است، نتیجه سقوط و هدف الهی پشت آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And the headmaster had a disconcerting habit of offering jobs to people he met at dinner parties.
[ترجمه گوگل]و مدیر مدرسه عادت نگران کننده ای داشت که به افرادی که در مهمانی های شام ملاقات می کرد، شغل ارائه می داد
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه عادت ناخوشایندی داشت که برای کسانی که در مهمانی های شام دیده می شدند، کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Waters asked a few disconcerting questions.
[ترجمه گوگل]واترز چند سوال نگران کننده پرسید
[ترجمه ترگمان]وات رز چند تا سوال ناراحت کننده پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's a bit disconcerting to be minding your own business. Just getting on with things.
[ترجمه گوگل]این کمی نگران کننده است که به تجارت خود فکر کنید فقط سر کارها
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به کار خودت کمی ناراحت کننده است فقط دارم با یه چیزایی کنار میام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a bit disconcerting to be minding your own business.
[ترجمه گوگل]این کمی نگران کننده است که به تجارت خود فکر کنید
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به کار خودت کمی ناراحت کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It would not be so disconcerting if they were all eaten, the poor wee souls.
[ترجمه گوگل]اگر همه آنها خورده می شدند، روح های بیچاره، چندان نگران کننده نبود
[ترجمه ترگمان]اگر همه آن ها غذا می خوردند، این قدر ناراحت کننده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, it was still fairly disconcerting to receive some information yesterday from a Newcastle public relations company.
[ترجمه گوگل]با این حال، دریافت برخی اطلاعات دیروز از یک شرکت روابط عمومی نیوکاسل هنوز نسبتاً نگران کننده بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، دیروز برای دریافت برخی اطلاعات از یک شرکت روابط عمومی نیوکاسل، نسبتا ناراحت کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Howarth had a disconcerting glimpse of the barely controlled aggression beneath the mask of casual good humour.
[ترجمه گوگل]هاوارث یک نگاه اجمالی نگران کننده از پرخاشگری به سختی کنترل شده در زیر نقاب شوخ طبعی خوب داشت
[ترجمه ترگمان]هاگرید با عصبانیت به او نگاه کرد و با عصبانیت گفت: - بیا بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The reception desk is not at street level, which is a little disconcerting.
[ترجمه گوگل]میز پذیرش در سطح خیابان نیست، که کمی نگران کننده است
[ترجمه ترگمان]میز پذیرش در سطح خیابان نیست، که کمی نگران کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• upsetting; that causes an emotional disturbance; disturbing
something that is disconcerting makes you feel worried or embarrassed.

پیشنهاد کاربران

ناخوشایند، چیزی که باب میل و طبق برنامه پیش نمی رود.
مشوش کننده ، آشوب کننده، خجالت دهنده
ناراحت کننده
باعث سردرگمی ، خجالت زدگی، یا نگران کننده
نگران کننده
آزار دهنده

بپرس