dismissive

/ˌdɪˈsmɪsɪv//dɪsˈmɪsɪv/

کوچک انگار، کوچک انگارانه، تحقیرآمیز

جمله های نمونه

1. you should not be dismissive of his talents
شما نباید استعدادهای او را دست کم بگیرید.

2. she bid us farewell with a dismissive tone
با لحن تحقیرآمیزی از ما خداحافظی کرد.

3. Mr Jones was dismissive of the report, saying it was riddled with inaccuracies.
[ترجمه گوگل]آقای جونز این گزارش را رد کرد و گفت که این گزارش مملو از نادرستی است
[ترجمه ترگمان]آقای جونز نسبت به این گزارش بی اعتنا بود و می گوید که این گزارش با اشتباهاتی انباشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some historians have been dismissive of this argument.
[ترجمه ساعی رضایی] بعضی مورخان به این بحث بی اعتنا بوده اند
|
[ترجمه گوگل]برخی از مورخان این استدلال را رد کرده اند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مورخان به این مشاجره دست زده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was always dismissive of other women in the office.
[ترجمه ساعی رضایی] او همیشه به زنان دیگر در محیط کار بی اعتنا بود
|
[ترجمه گوگل]او همیشه نسبت به سایر زنان در دفتر بی اعتنا بود
[ترجمه ترگمان]همیشه به زن های دیگر مربوط می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her voice was cool and dismissive.
[ترجمه ساعی رضایی] لحن صدایش سرد و بی تفاوت بود
|
[ترجمه گوگل]صدایش خونسرد و ناامید کننده بود
[ترجمه ترگمان]صدایش سرد و خصمانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She might have been less dismissive of my talents if he could have seen my latest achievements.
[ترجمه گوگل]اگر او آخرین دستاوردهای من را می دید، شاید کمتر استعدادهای من را نادیده می گرفت
[ترجمه ترگمان]اگر می توانست آخرین موفقیت های من را دیده باشد، ممکن بود از استعداد من دست بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His dismissive attitude towards the rich is just inverted snobbery.
[ترجمه گوگل]نگرش انکارآمیز او نسبت به ثروتمندان صرفاً فخرفروشی وارونه است
[ترجمه ترگمان]رفتار ناچیز او نسبت به ثروتمندان، ظاهر بینی وارونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Reviewers were dismissive, and the play closed within a week.
[ترجمه گوگل]داوران نادیده گرفته شدند و نمایشنامه در عرض یک هفته بسته شد
[ترجمه ترگمان]Reviewers ناچیز بودند و نمایشنامه ظرف یک هفته بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her manner was coldly dismissive.
[ترجمه گوگل]رفتار او به سردی توهین آمیز بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش با لحن سردی جواب رد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cath spread both hands in a dismissive gesture.
[ترجمه گوگل]کات هر دو دستش را در یک حرکت انکارآمیز باز کرد
[ترجمه ترگمان]Cath هر دو دستش را با حرکتی dismissive درهم فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's so dismissive of anybody else's suggestions.
[ترجمه sajede] او نسبت به پیشنهاد های دیگران بی اعتنا است.
|
[ترجمه گوگل]او خیلی از پیشنهادهای دیگران بی اعتنا است
[ترجمه ترگمان]از پیشنهاد هر کسی خیلی بدش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her voice will drop to a dismissive whisper.
[ترجمه گوگل]صدایش به زمزمه ای ناپسند می رسد
[ترجمه ترگمان]صدایش به زمزمه dismissive فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to one report, Vincent was as dismissive of academic study as he had been in Amsterdam.
[ترجمه گوگل]بر اساس یک گزارش، وینسنت به همان اندازه که در آمستردام بود، از تحصیلات آکادمیک بیزار بود
[ترجمه ترگمان]براساس یک گزارش، وینسنت به همان اندازه که در آمستردام بود، نسبت به تحصیل آکادمیک بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Traditional monetarist theory is also dismissive of the need to control local spending.
[ترجمه ایمان حجتی] نظریه سنتی پول گرایی نیز نیاز به کنترل مخارج محلی را نادیده می گیرد ( رد میکند )
|
[ترجمه گوگل]نظریه پول گرایی سنتی نیز نیاز به کنترل مخارج محلی را رد می کند
[ترجمه ترگمان]نظریه سنتی monetarist نیز نسبت به نیاز به کنترل هزینه های محلی، ناچیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• disdainful, disrespectful, disinterested
if you are dismissive of something, your attitude indicates that you think they are not important or not good enough; a formal word.

پیشنهاد کاربران

dismissive \ dis - ˈmi - siv \ adjective
: showing a lack of regard or consideration for someone or something
◀️ Dr. Malhotra shares that not to be dismissive of the challenges many teenagers face around sleep, but to reassure families that small changes can often make a dramatic difference. She urges adolescents to make one adjustment to their sleep routine that they think will be doable and likely beneficial — ensuring their room is dark and comfortable, for instance, or avoiding having a large meal or caffeine relatively close to bedtime.
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : dismiss
اسم ( noun ) : dismissal
صفت ( adjective ) : dismissive
قید ( adverb ) : dismissively
نادیده انگاری
نظر یا تئوری کسی را جدی نگرفتن
نا امید کننده
تحقیر کننده، کوچک انگار، بی اهمیت نشان دادن کسی یا چیزی
دست کم گرفتن. تحقیر امیز کردن
Lisa’s always dismissive with me . . .
بی اهمیت، کم توجه
توهین آمیز
نادیده گرفتن
دست کم گرفتن ( از روی تکبر یا تعصب )
بی اهمیت دانستن
کم اهمیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس