psychic

/ˈsaɪkɪk//ˈsaɪkɪk/

معنی: پدیده روحی، روانی، واسطه، معنوی، روحی، ذهنی
معانی دیگر: وابسته به روان، دماغی، فرا روان شناختی، فرا روانی، فرامادی، ماورای طبیعی، غیبی، فرا جهانی (psychical هم می گویند)، دارای علم غیب، فرا جهان بین، فرا روان بین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, caused by, or pertaining to nonphysical, spiritual, or supernatural processes or influences.
مترادف: metaphysical, mystic, spiritual, supernatural, transcendental
مشابه: extrasensory, incorporeal, mystical, occult, paranormal, preternatural, unearthly

- Telepathy is a form of psychic experience.
[ترجمه موسوی] تلپاتی نوعی از ذهن خوانی است
|
[ترجمه گوگل] تله پاتی نوعی تجربه روانی است
[ترجمه ترگمان] Telepathy نوعی از تجربیات ذهنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: particularly sensitive to such processes and influences.
مترادف: clairvoyant, spiritual, telepathic
مشابه: divining, empathic, philosophical, prescient, religious, telekinetic

(3) تعریف: of or relating to the human mind or soul.
مترادف: mental, psychological
مشابه: cerebral, cognitive, intellectual, interior, internal, soulful, spiritual
اسم ( noun )
مشتقات: psychical (adj.), psychically (adv.)
• : تعریف: a person sensitive to psychic influences, esp. a medium.
مترادف: clairvoyant, medium
مشابه: fortuneteller, mystic, necromancer, prophet, seer, soothsayer

جمله های نمونه

1. Trevor helped police by using his psychic powers.
[ترجمه گوگل]ترور با استفاده از قدرت روانی خود به پلیس کمک کرد
[ترجمه ترگمان]ترور با استفاده از قدرت های روانی اش به پلیس کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She claims to be psychic and to be able to foretell the future.
[ترجمه پارسا زمانی] او ادعا می کند که علم غیب دارد و آینده را می تواند پیش بینی کند
|
[ترجمه ناشناس] او مدعی است که علم غیب دارد و می تواند دربارۀ آینده پیشگویی کند.
|
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که روانی است و می تواند آینده را پیش بینی کند
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که روانی است و می تواند آینده را پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do you believe in the paranormal and other psychic phenomena?
[ترجمه زباری] آیا به ماوراءالطبیعه و سایر پدیده های معنوی اعتقاد دارید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا به پدیده های ماوراء الطبیعه و سایر پدیده های روانی اعتقاد دارید؟
[ترجمه ترگمان]تو به این پدیده های … فوق طبیعی و دیگه ای اعتقاد داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I believe everyone is innately psychic.
[ترجمه علی جادری] من اعتقاد دارم که همه به طور ذاتی دارای نیروی روانی هستند .
|
[ترجمه علیرضا] من باور دارم که همه به صورت مادرزادی توان غیبگویی دارند. ( همه به طور ذاتی دارای حس ششم هستند )
|
[ترجمه گوگل]من معتقدم همه به طور ذاتی روانی هستند
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم همه این innately
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was a psychic who was later revealed to be a fraud.
[ترجمه زباری] او کار رمالی می کرد و بعداً کلاه بردار در اومد.
|
[ترجمه گوگل]او یک روانشناس بود که بعداً مشخص شد که یک کلاهبردار است
[ترجمه ترگمان]او یک پیشگو بود که بعدها آشکار شد که کلاه برداری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He declared his total disbelief in psychic phenomena.
[ترجمه گوگل]او ناباوری کامل خود را به پدیده های روانی اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]او ناباوری کلی خود را به پدیده های روانی اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You don't have to be psychic to know what Maggie is thinking.
[ترجمه گوگل]لازم نیست روان باشید تا بدانید مگی به چه چیزی فکر می کند
[ترجمه ترگمان]لازم نیست پیشگویی کنی که بدونی مگی داره به چی فکر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some people are said to have psychic powers.
[ترجمه گوگل]گفته می شود برخی افراد دارای قدرت روانی هستند
[ترجمه ترگمان]گفته می شود برخی از مردم قدرت روانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She claims to be psychic and helps people to contact the dead.
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که روانی است و به مردم کمک می کند تا با مردگان تماس بگیرند
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که روانی است و به مردم کمک می کند تا با مرده ها ارتباط برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How am I supposed to know-I'm not psychic!
[ترجمه Asma] ازکجا بدونم؟ من پیش گو نیستم
|
[ترجمه گوگل]از کجا باید بدونم-روانی نیستم!
[ترجمه ترگمان]از کجا بدونم - من پیشگو نیستم -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "Psychic Detective" is a CD-ROM computer game from Electronic Arts Studios.
[ترجمه گوگل]"کارآگاه روانی" یک بازی رایانه ای سی دی رام از استودیوی الکترونیک آرتز است
[ترجمه ترگمان]\" کارا گاه کارا گاه یک بازی رایانه ای از استودیو هنرهای الکترونیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Psychic awareness ran in my blood.
[ترجمه گوگل]آگاهی روانی در خونم جاری شد
[ترجمه ترگمان]آگاهی پیشگو در خونم جریان پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The camaraderie was a psychic lifesaver.
[ترجمه گوگل]رفاقت نجات روانی بود
[ترجمه ترگمان]همدمی یک ناجی psychic بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. External reality and psychic reality are thus inextricably intertwined.
[ترجمه گوگل]بنابراین واقعیت بیرونی و واقعیت روانی به طور جدایی ناپذیری در هم تنیده شده اند
[ترجمه ترگمان]واقعیت خارجی و واقعیت ذهنی به طور جدایی ناپذیری درهم تنیده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She took her son to holistic and psychic healers.
[ترجمه گوگل]او پسرش را نزد شفا دهندگان کلی نگر و روانی برد
[ترجمه ترگمان]او پسرش را به طبیبان سنتی و روانی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پدیده روحی (اسم)
psychic

روانی (صفت)
mental, psychic, supersensible

واسطه (صفت)
intermediate, psychic

معنوی (صفت)
immaterial, incorporeal, moral, inward, mental, spiritual, psychic, supersensible

روحی (صفت)
intrinsic, moral, inner, mental, spiritual, numinous, spectral, psychic, supersensible, supersubstantial

ذهنی (صفت)
intrinsic, intellectual, noetic, psychic, subjective

انگلیسی به انگلیسی

• medium, person who can communicate with the spirit world; person who has supernatural powers
mental, of the mind; spiritual, incorporeal; able to perceive spiritual and supernatural forces
someone who is psychic has unusual mental powers, such as being able to read the minds of other people or to see into the future.
psychic means relating to the mind rather than the body; a formal use.

پیشنهاد کاربران

۱. روانی. روحی ۲. فراروانی. فراروانشناختی ۳. دارای قدرت فراروانی. دارای علم غیب / ۱. {فراروانشناس} واسطه. ۲. غیبگو
مثال:
Have you ever visited a fortune - teller, psychic, or faith healer?
آیا تابحال سراغ یک طالع بین ، غیبگو یا دعا نویس {دعا کننده برای شفای بیمار} رفتی؟
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Telepathy is a form of psychic experience.
تله پاتی یک نوع تجربه روحی و روانی است.

ماورای ذهنی ( قدرتی که بهبه عنوان مثال به شما توانایی خواندن ذهن دیگران یا پیشگویی در مورد اتفاقات آینده را می دهد )
کسی که کارهای روحی و روانی انجام می دهد
رمال
کسانی که قدرت های جادویی دارند
روانی
علم و غیب دان
پیش گو، فال گیر
غیب گو
پدیده روحی
فردی با توان خواندن ذهن دیگران
فالگیر
پیشگو
طالع بین
یه معنی مستقیم به عنوان صفت هم داره یعنی ذهن خوان، آینده بین ( اتفاقی که در آینده نزدیک در حال رخ دادنه ازش خبر دار میشه ) تو فیلمای ماورایی خیلی از این جمله استفاده میشه و میگن: ?are you a psychic یعنی: تو یه ذهن خوانی؟ یا تو یه آینده بینی؟
شعبده باز
طالع بینی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس