زباری

زباری

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



bout٠٣:٤٨ - ١٤٠١/١٢/٢٥a bout of nerves: دوره ای از استرسگزارش
0 | 1
bandwagon٠٢:٣٦ - ١٤٠١/١٢/٢٤jump on the gold bandwagon:به مشتاقان طلا پیوستنگزارش
0 | 0
cloudburst٠٥:٥٨ - ١٤٠١/١٢/٢٢قرآن: کصیب من السماء:مانند رگباری از آسمان. . . :like a cloudburst out of heavenگزارش
0 | 0
unpronounceable٠٣:٢١ - ١٤٠١/٠٨/٢٣غیر قابل توصیف - ناگفتنیگزارش
2 | 0
matcher١٢:٢٣ - ١٤٠١/٠٨/٠٣تطبیق دهندهگزارش
2 | 0
ip١٨:٢٦ - ١٤٠١/٠٧/٢٩( دستور زبان ) : گروه قیدیگزارش
0 | 0
نازنین بنیادی٠٣:٠٣ - ١٤٠١/٠٧/١٤یکی از بازیگران اصلی در سریال ارباب حلقه ها - حلقه های قدرت - در نقش برینوین می باشد. 2020گزارش
2 | 0
recast١٠:١٨ - ١٤٠١/٠٦/٣٠cast: بازیگیری کردن و recast: مجدداً بازنویسی فیلم نامه و یا تعویض نقش یک بازیگرگزارش
0 | 0
piece of money٠٥:٣٤ - ١٤٠١/٠٥/٣١قطعه پول، مقداری پول ( اشاره به ماهیت فیزیکی پول ندارد، بلکه منظور همان چیزی که در معاملات شرکت می کند )گزارش
0 | 0
rational٠٤:٤٣ - ١٤٠١/٠٥/٣١در اقتصاد : آدم مال اندیش و صرفه جوگزارش
0 | 0
silent٠٦:٠٧ - ١٣٩٩/٠٥/١٢سرطان : غیر فعال، نهفتهگزارش
12 | 0
oestrogen٠٩:٢٨ - ١٣٩٩/٠٥/١٠اوستروژن ، یکی از هورمون های ترشح شده درون رحمی است که کلیه خصوصیات جنسیتی زن را کنترل می کند و همچنین چرخه باروری در زمان اماده سازی رحم برای حاملگی ... گزارش
9 | 0
hissy fit٠٢:٢١ - ١٣٩٨/٠٨/١٦عصبانیت بیش از حد - خشم و کج خلقی tantrum angry outburstگزارش
44 | 1
rct١٧:٢٠ - ١٣٩٧/١٠/٢٠randomized control trial آزمایش کنترل تصادفیگزارش
21 | 0
incidnce١٨:٢١ - ١٣٩٧/١٠/٠٣نرخ - میزان ( بیکاری ، فقر و . . . ) ( فیزیک ) : تقاطع خط با چیزی دیگر ؛ مثلا پرتو نور با خط سطحیگزارش
0 | 0
ray٠٨:١٢ - ١٣٩٧/٠٩/٢٩ریاضی :فِلِشگزارش
7 | 1
swallowed١٥:٠١ - ١٣٩٧/٠٩/٢٧قورت داده شده . سر کشیده شده است ( نوشیدنی )گزارش
44 | 0
PPP١٤:٣٢ - ١٣٩٧/٠٩/٢٧اقتصاد : توازن قدرت خرید ، نظریه اقتصادی نوین که میزان تعادل نرخ یک کالا را بین دو کشور با نسبت قیمت ارز آنها را می سنجد .گزارش
12 | 0
drambuie١٤:٣٠ - ١٣٩٧/٠٩/٢٧نوعی شراب از نوع اسکاچ ملایمگزارش
0 | 0
centerpiece٢٣:٢٢ - ١٣٩٧/٠٩/٢٥ستون اصلی ، مبنا،گزارش
71 | 1

فهرست جمله های ترجمه شده



note٠٣:٢٣ - ١٤٠١/٠٨/٠٦
• He noted the time that he took each pill.
او زمان مصرف هر قرصی را یادداشت کرده است.
0 | 0
note٠٣:٢٢ - ١٤٠١/٠٨/٠٦
• He noted a faint smile as she turned her head away.
وقتی که زن سر خود را به عقب برگرداند، مرد متوجه لبخند کم رنگی بر لبان او شد.
0 | 0
note٠٣:٢٠ - ١٤٠١/٠٨/٠٦
• Only people of note were invited to the reception.
فقط افراد برجسته به این مهمانی دعوت شده بودند.
0 | 0
solicit١٠:٢٢ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• I solicited my fellow workers for donations.
من از همکاران خود نسبت به اهدای کمک تقاضا کردم.
0 | 0
solicit١٠:٢٠ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• I have never solicited his advice or his help.
من هیچگاه از وی تقاضای نصیحت و یا کمک نکرده ام.
2 | 1
recast١٠:١٧ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• I've been recast as Brutus.
من در نقش بروتس مجدداً بازی کردم
0 | 0
recast١٠:١٥ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• In despair, the theatre director recast the leading role.
مدیر تئاتر ، در اوج ناامیدی، نقش اول خود را مجدداً بازنویسی کرد.
0 | 0
recast١٠:١٤ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• She has been recast as Juliet.
او با نقش جولیت به بازیگری مجدد گرفته شد.
0 | 0
downswing٠٤:٠٢ - ١٤٠١/٠٦/٢٢
• Your body must not sway to the left during the downswing.
نباید بدن خود را در زمان فرود به سمت چپ متمایل کنید.
0 | 0
downswing٠٤:٠١ - ١٤٠١/٠٦/٢٢
• That might be an indication that the local economy is on a downswing.
این ممکن است نشانه ای از بروز رکود در اقتصاد داخلی باشد.
0 | 0
buoyant٠٣:٥٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٢
• We were in a buoyant mood after winning our match.
بعد از اینکه مسابقه را برنده شدیم، روحیه بالایی گرفتیم.
0 | 0
buoyant٠٣:٥١ - ١٤٠١/٠٦/٢٢
• Cork is a very buoyant material.
چوب پنبه یک ماده با خاصیت شناوری بالا می باشد.
0 | 0
buoyant٠٣:٥١ - ١٤٠١/٠٦/٢٢
• The raft would be more buoyant if it was less heavy.
اگر قایق کمی سبک تر بود، می توانست بیشتر شناور بماند.
0 | 1
buoyant٠٣:٤٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٢
• Salt water is more buoyant than fresh water.
آب شور دارای خاصیت شناورسازی بیشتری از آب شیرین دارد
2 | 0
tweak١٥:٢٩ - ١٤٠١/٠٦/١٦
• You might want to tweak the port speed up a notch, just to see if things run a little faster.
این امکان را دارید که با تعدیل سرعت بخشی امور در بندر، مشاهده کنید که اوضاع چقدر سریع تر پیش خواهد رفت.
0 | 0
tweak١٥:٢٤ - ١٤٠١/٠٦/١٦
• Perhaps you should tweak that line or paragraph that throws the structure off.
باید جملات یا پاراگرافی را که ساختار را به هم ریخته است، سازگار کنی
0 | 0
sew٠٣:٤٣ - ١٣٩٩/١٠/٢٦
• Can you sew a button on for me?
آیا می توانی که این دکمه را برای من بدوزی
9 | 0
sew٠٣:٤٢ - ١٣٩٩/١٠/٢٦
• My mother taught me how to sew.
مادرم به من دوختن را آموزش داد.
18 | 1
sew٠٣:٤١ - ١٣٩٩/١٠/٢٦
• Next day, Miss Stone decided to sew up the rip.
روز بعد، خانم استون تصمیم گرفت تا پارگی را بدوزد.
14 | 0
address٠٠:٣٩ - ١٣٩٨/١١/١١
• The council boldly addressed problems that had been ignored in the past.
مجلس با شجاعت، مشکلاتی که در گذشته پشت گوش انداخته شده بود را در دستور کار قرار داد.
12 | 1
detach١٩:٤٥ - ١٣٩٨/٠٤/٢٦
• You can detach the hood if you prefer the coat without it.
اگر ترجیح می دهید که کت بدون کلاه باشد، میتوانید آن را جدا کنید
5 | 0
manure٢٣:٢٩ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• Adding organic matter such as manure can improve the soil.
افزودن مواد آلی مانند کود باعث بهبود خاک می گردد.
0 | 0
manure٢٣:٢٨ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• If farm - yard manure is used it must be well rotted.
اگر برای مزرعه یا باغچه کود استفاده کنیم، باید کاملاً پوسیده باشد.
0 | 0
manure٢٣:٢٦ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• Gardeners reckon her manure is pure gold.
باغبان همیشه کود خود را طلای خالص تلقی می کند.
0 | 0
manure٢٣:٢٣ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• A green manure is a crop grown mainly to improve soil fertility.
کود آلی یا کود سبز، گیاهانی رشد کرده هستند که به منظور افزایش حاصلخیزی به خاک افزوده می شود.
2 | 0
manacle٢٣:١٩ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• He was manacled by the police.
پلیس به او دست بند زده بود.
0 | 0
manacle٢٣:١٩ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• His arm was manacled to a ring on the wall.
دستانش را با زنجیر به حلقه ای در دیوار بسته بودند.
0 | 0
manacle٢٣:١٨ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• His hands were manacled behind his back.
دستانش را از پشت دست بند زده بودند.
0 | 0
manacle٢٣:١٨ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• They had manacled her legs together.
آنها پاهای او را به یکدیگر غل و زنجیر کرده بودند.
0 | 0
manacle٢٣:١٧ - ١٣٩٨/٠٣/١٣
• The prisoner's wrists bled from the tight manacles.
مچ دستان زندانی به سبب دست بندها خون آلود شده بودند.
0 | 0