پارسا

/pArsA/

مترادف پارسا: باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مؤمن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته، عارف، پارسی

متضاد پارسا: ناپارسا

معنی انگلیسی:
mahatma, devout or abstemious, pious, ascetic, chaste, devout, god-fearing, godly, immaculate, just, pandit, prayerful, religious, righteous, spiritual, straight-arrow, virtuous, pious(person)

فرهنگ اسم ها

اسم: پارسا (پسر) (فارسی) (تلفظ: pārsā) (فارسی: پارسا) (انگلیسی: parsa)
معنی: پاکدامن، آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، دیندار، پرهیزکار، عارف، دانشمند، پرهیزگار، زاهد، متقی، متدین، مقدس، مؤمن
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

پارسا. ( ص ) آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد. پرهیزکار و دور از معاصی و ذمائم. ( برهان ). در فرهنگ رشیدی آمده است که : «پارسا مرکب است از پارس که لغتی است در پاس بمعنی حفظ و نگهبانی و از الف که چون لاحق کلمه شود افاده معنی فاعلیت کند و معنی ترکیبی [ آن ] حافظ و نگهبان [ است ] چه پارسا پاسدار نفس خود باشد؟. زاهد. عفیف. عفیفه. عف.عفه. ورع. زکی. ( دهار ). حصان. حاصن. پارسای. حصور. متقی. معصوم. کریم. کریمه. محصنه. حصناء. پاکدامن. هیرسا. پرهیزگار و خداترس. ( صحاح الفرس ) :
نشست از پس پرده پادشا
چنان چون بود مردم پارسا.
فردوسی.
اگر پارسا باشد و رای زن
یکی گنج باشد برآکنده ، زن.
فردوسی.
خنک آنکسی کو بود پادشا
کفی راد دارد دلی پارسا.
فردوسی.
خردمند با مردم پارسا
چو جائی سخن راند از پادشا
همه سخته باید که راند سخن
که گفتار نیکونگردد کهن.
فردوسی.
مکن آز را بر خرد پادشا
که دانا نخواند ترا پارسا.
فردوسی.
بخندید خسرو ز گفتار زن [ کردیه ]
بدو گفت کای شوخ لشکرشکن
بتو دادم آن شهر و آن روستا
تو بفرست اکنون یکی پارسا.
فردوسی.
دگر کیست کو از در پادشاست
جهاندیده پیر است و گر پارساست.
فردوسی.
چو دیندار کین دارد از پادشا
نگر تا نخوانی ورا پارسا.
فردوسی.
بدو [ سیاوش ] گفت شاه ای دلیر جوان
که پاکیزه تخمی و روشن روان
چنانی که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا.
فردوسی.
بگیتی بجز پارسا زن مجوی
زن بدکنش خواری آرد بروی.
فردوسی.
بپرسید از آن ترجمان پادشا
که ای مرد روشن دل پارسا.
فردوسی.
دگر گفت کز گوهر پادشا
نزاید مگر مردم پارسا.
فردوسی.
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایه و پارسا.
فردوسی.
که با ما چه کرد آن بد پرجفا
وز آزاردن مادر پارسا.
فردوسی.
مرا پارسائی بیاورد خرد
بدین پرهنر مهتر ده سپرد.
فردوسی.
اگر دوست گردد ترا پادشا
چه خواهد جز این مردم پارسا.
فردوسی.
کلید در گنج دو پادشابیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پارسای، پرهیزکار، پاکدامن، زاهد، باتقوی
( صفت ) ۱ - پارسی از مردم پارس (فارس ). ۲ - ایرانی . جمع : پارسایان .
آنکه از گناهان بپرهیزد یکی از بخشهای سقز کردستان

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - پاک دامن ، زاهد. ۲ - ایرانی . ۳ - عارف ، دانشمند.

فرهنگ عمید

کسی که از گناه بپرهیزد و به طاعت و عبادت روز بگذراند، پرهیزکار، پاک دامن، زاهد: خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ: ۲۶ ).

گویش مازنی

/paarsaa/ از توابع دهستان چهاردانگه ی شهریاری در هزار جریب بهشهر

جدول کلمات

ناسک

مترادف ها

abstemious person (اسم)
پارسا

devotee (اسم)
پارسا، طرفدار، هواخواه، سالک، زاهد، مجاهد، فداکار، فدایی، جانسپار، مرید

pietist (اسم)
پارسا

pious person (اسم)
پارسا

votary (اسم)
پارسا، زاهد، شاگرد، هوا خواه

فارسی به عربی

تقی

پیشنهاد کاربران

در پاسخ به کاربر " سیامک یوسفی" :
گرامی، واژگانِ " پارس، پارت" با واژه یِ " پارسا" همریشه هستند.
ریشه یِ واژه یِ " پارس، پارت" به واژه یِ اوستاییِ " پَرتَ:pərəta " از ریشه یِ اوستاییِ " پَر: par" برمی گردد و به " گوشه/کنار " نِشانِش ( =دلالت ) دارد. واژه یِ "ماد" نیز برگرفته از واژه یِ اوستاییِ " مَیدیَ:maiδya " به چمِ " میان، میانه، میانی، میانِ، وسطِ، درمیانِ، تا وسطِ" است که با واژگانِ " madhya" در سانسکریت، "madius" در زبانِ لاتین، " middle" در زبانهایِ اروپایی و " میدان، میان، میانه، میانَک" در پارسی همریشه است.
...
[مشاهده متن کامل]

( نکته:واژه " مَیدیانَ: maiδyāna " نیز در زبانِ اوستاییِ جوان به چمِ " میان، میانه، مرکز" بوده است و با واژه یِ " میدان" در زبانِ پارسی نیز همریشه است. )
از گزاره هایِ بالا میتوان دریافت که نامگذاری هایِ " پارس، پارت، ماد" از سویِ " مادیان" انجام گرفته است و آنها آنچنان به یکدیگر نزدیک بوده اند که از " جایِ قرارگیری ( =میان/کنار و گوشه ) " برایِ جداسانی از یکدیگر بهره می بردند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه یِ " پارسا" نیز به چمِ " گوشه نِشین، آنکه دوری جُسته، پرهیزگار" بوده است و چنانکه پیداست واژه یِ " پارسا " با واژه یِ "پارس، پارت" همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ریشه یابیِ دهخدا از بنیاد نادرست و ایرَنگ ( =خطا ) بوده است.
نامِ " پارسا" به راستی زیباست.

پارسا= پارسه= پارزه parezh= پارزگر= پرهیزگر
= نگهدارنده
پارز در زبان کردی مترادف پرهیز است
پارس = پارز = پرهیز کار
اهل تقوی ؛ پارسا و خداترس. ( ناظم الاطباء ) .
بسیار اسم زیبایی است و به معنای پارسا هست
پارسا یعنی سرزمین پارس ( پارسیان ) یک اسم کاملا ایرانی و زیبا
پارساکسی که به معنی واقعی دیندارباشد را پارسا گویند
بعضی از پارسا به معنی نگهبان معنی می کنند اما در حالت کلی نگهبانی و حفظ کردن برابر با پاس دادن و پاس داشتن می باشد
واژه "پارسی" دو ریشه دارد
نخست سرزمین "پارس" که از استان های ایران است و آنچه را از پارس بیاید "پارسی" گویند
دیگر "پارسا" که پرهیزکار و پاکدامن را گویند
همه می دانند که زادگاه زبان پارسی تنها سرزمین پارس نبوده و موبدان زرتشتی آذربایجان و رودکی سمر قندی ( خراسان ) و فردوسی طوسی ( خراسان ) و مولوی ( بلخ ) و عطار نیشابوری و دیگران هم به این زبان می گفتند و می نوشتند
...
[مشاهده متن کامل]

به باور من "سخن پارسی" برابر است با "سخن پارسا یان" چون موبدان ( پارسا یان ) به آن سخن می گفته اند.
خدا میداند

یعنی مهربان و پاکدل
مرد پارسی ، پاکدامن و باتقوا
کسیکه از دنیا رسته
پرهیزگار - پرواپیشه - پروامند - پاکدامن - تقی - متّقی - باتقوا
این بیت از حافظ هم خال از لطف نیست.
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
پارسا:
یعنی پرهیزکار
پرهیزگار، پاک دامن
آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد
پاک دامن
دانشمند زاهد پرهزکار
اسم قشنگ خودم😎😀😂
پارسا= پرهیزکار_ نیکوکار ایرانی
عادل _آدم خوب و خدا پرست ایرانی
صالح _فداکار _اهل خوبی و عدالت_دانا و پاکدامن
پارسا واژه فارسی است و pious برگرفته شده از فارسی است!
معنی: پاک نژاد، سِپَنتا، درستکار، پاکدامن، پرهیزگار ( پرهیزکار ) ، فرهود!
دانشمند ایرانی . . . اسم خودم محمد پارسا است اسم قشنگیه
زکی، باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مؤمن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته، عارف، پارسی
زن پارسا و نامی زنانه = بتول
تورو خدا اسم به این خوشگلی رو با اسمهای عربی، خرابش نکنید. امیر پارسا محمدپارسا، اصغرپارسا، جعفر پارسا، یوحنا پارسا.
اگه عربی، اسم عربی بذار، اگه پارسی، اسم پارسی بذار، اگه لری اسم لری، اگه ترکی اسم ترکی، اگه کردی اسم کردی. الان دیگه سیصد سال پیش نیست که میگفتن اسم ائمه بذارید ثواب داره. میتونی اسم اصیل پارسی بذاری، به نیاکان پارسی ات عشق بورزی و از اون طرف یه مسلمون واقعی و دوست دار اهل بیت هم باشی. اسم پارسی گذاشتن، منافاتی با مسلمونی نداره. بذارید یه فرقی بین ما ایرانیا و اعراب باشه لطفا. . .
پاکدامن، راستگو، دانشمند
پارسا: پرهیزگار، پروا پیشه، دینْوَرز
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: << در ریشه و خواستگاه این واژ ه، چند و چون هست. در پهلوی، این واژه کاربرد نداشته است. و واژه ای که در این معنی به کار می رفته است ، دهمdahm بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از دیگر سوی، ” پارسا” در معنی پارسی نیز گاه بکار برده شده است. نمونه را، در نبرد بزرگ کیخسرو با افراسیاب، پشنگ پور افراسیاب از او دستوری می خواهد که با ایرانیان بجنگد و یک تن از آنان را زنده نگذارد:
چو دستورباشد مرا، پادشا!
از ایشان، نمانم یکی پارسا
در این بیت پارسا برابر با پارسی و در معنی ایرانی به کار رفته است. >>
وی در ادامه می نویسد:<< بر این پایه می توان بر آن بود که ”پارسا” ریختی است از ”پارسی” که در پارسی باستان، پارسه pārsa بوده است و در معنی پرهیز گار و کسی که از گناه می اندیشد و پروا دارد، بکار رفته است. شاید این کاربرد و معنی در واژه از آنجاست که شهریار ان ساسانی از پارس بوده اند و فرزندان ساسان، موبد پرستشگاه ناهید در استخر. می تواند بود که آواز ه ی بلند این پیشوای دینی که شهریاران ساسانی خویشتن را بدو باز می خوانده اند، زمینه و انگیزه ای شده است که واژه ی” پارسا” در معنی پرهیز گار و دینورز به کار برود؛ با این همه، بدان سان که از این پیش نوشته آمد، این واژه در پهلوی کاربرد نداشته است. ریخت پهلوی آن پارساگ pārsāg می توانسته است بود. >>
خُنُک آنکه از مادر پارسا
بزاید؛ شود بر جهان پادشا
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۱.

پارسا یعنی مرد خداوند یعنی مهربان و معنی اسم پارسا یعنی پرهیز کردن از کار هاى بد
پارسا:پرهیزکار_دور از گناه_مسلمان_با تقوا_مومن
اسم پارسا جزو بهترین و پرطرفدارترین اسم های پارسی میباشد و جزو بهترین اسم های جهان اسلام
اگه مسلمانی لایک کن چون حقیقته
کسی که گناه نمیکند، پرهیزکار، پاک
به معنی پسرخورشید ایرانی عربی هستش اسم خودمه
پرهیزگار
محافظ، کسی که همیشه همراه است تیکه گاه
یار همیشگی
پارسا ریشه ی فارسی دارد و به معنی پرهیزگار است
پارسا یعنی کسی که از هرگونه گناه و معصیت هر چند بسیار کوچک، که وی را از رحمت و خوشنودی خداوند ، حتی ذره ای دور نماید از آن به کلی پرهیز نماید. و کل اعضا و جوارح و نفس و فکر و اندیشه و روح و عمر و زندگی خویش را صرف رضا و خوشنودی خداوند کند.
بیشتر پسرایی که اسمشون پارسا هست وقتی عاشق میشن پای عشقشون میمونن
پارسا یعنی:پاکدامن، مومن، پرهیزکار.
به معنی پرهیز کار یا مرد پارسی یک کلمه پارسی به حساب می اید
دانشمند بزرگ و پرهیگار ایرانی

پارسا یعنی عشق زندگی هرچی که خوب باشه
پارسا یعنی پرهیزگار
پارس سا
پارس :فارس شیرازی
سا پسوند شباهت= مانند
پارسا =مثل فارس شیرازی
که از قدیم شیرازیان انسانهای پاک و زاهد می باشند

اعتقاد دارم کسایی که اسمشون پارسا هست خیلی زود عاشق میشن. . .
همین که عاشق میشن هم سری اعتراف میکنن. . .
ولی هیچ وقت حرفشون دروغ نیست. . .
به معنی پرهیز کار در همه چیز
پارسا به معنای پرهیز کار
تمام پاکیهای دنیا
مرد دانا و پرهیز کار
منتسب به پارس
مرد پارسی
پارسا یعنی پرهیزکار
زاهد
پارسا یعنی دانشمند پرهیزکار ایرانی
پارسا یعنی عاشق خداکسی که جونشو تقدیم خالقش میکنه
پازسا یعنی مهربان و پرهیزکار
بخشنده
ایرانی ، مقدس ، پرهیزکار
فر
شاهزاده ایرانی - پاکدامن - پرهیزگار ایرانی
عالی حرف نداره اگه بشه محمد پارسا که بی نذیر میشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس