wrest

/ˈrest//rest/

معنی: گردش، پیچش، چرخش، گرداندن، زور اوردن، بزور قاپیدن و غصب کردن، واداشتن، پیچاندن، چلاندن
معانی دیگر: (با زور یا ترفند) به دست آوردن، غصب کردن، تحریف کردن، واتگردانی کردن، دستکاری کردن (متن)، وارونمایی کردن، (با تکان یا چرخش) از جا کندن، درکشیدن، چلاندن پارچه، فشاراوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrests, wresting, wrested
(1) تعریف: to take, take away, or obtain with or as if with a forcible twist or yank.
مشابه: extract, pluck, tear, wrench

- The policeman wrested the gun from the suspect's hand.
[ترجمه گوگل] پلیس اسلحه را از دست مظنون خارج کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس اسلحه را از دست مظنون بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rebels wrested power from the king.
[ترجمه گوگل] شورشیان قدرت را از شاه گرفتند
[ترجمه ترگمان] شورشیان قدرت را از پادشاه سلب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to extract by effort and persistence.
مشابه: extract, pry

- The pioneers wrested a living from the wilderness.
[ترجمه گوگل] پیشگامان زندگی را از بیابان بیرون کشیدند
[ترجمه ترگمان] The یک زندگی از طبیعت بکر به دست گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of wresting; wrench; twist.
مشابه: wrench

جمله های نمونه

1. you wrest the law so as to make your enemies appear guilty
شما به منظور گناهکار جلوه دادن دشمنانتان قوانین را تحریف می کنید.

2. They are fighting to wrest control of the party from the old leaders.
[ترجمه گوگل]آنها می‌جنگند تا کنترل حزب را از دست رهبران قدیمی بگیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای بدست آوردن کنترل حزب از رهبران قدیمی مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The shareholders are planning to wrest control of the company from the current directors.
[ترجمه گوگل]سهامداران قصد دارند کنترل شرکت را از دست مدیران فعلی خارج کنند
[ترجمه ترگمان]سهامداران در حال برنامه ریزی برای به دست آوردن کنترل شرکت از مدیران فعلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To wriggle is to wrest about like a worm.
[ترجمه گوگل]چروکیدن مانند یک کرم در هم پیچیدن است
[ترجمه ترگمان] به خاطر این که مثل یه کرم ازت دور بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The rebels tried to wrest control of the town from government forces.
[ترجمه گوگل]شورشیان تلاش کردند تا کنترل شهر را از دست نیروهای دولتی خارج کنند
[ترجمه ترگمان]شورشیان سعی کردند کنترل شهر را از دست نیروهای دولتی بدست بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Foreign investors are trying to wrest control of the firm from the family.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران خارجی در تلاشند تا کنترل شرکت را از خانواده سلب کنند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران خارجی در تلاشند تا کنترل شرکت را از خانواده به دست بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The men had returned to wrest back power.
[ترجمه گوگل]مردان بازگشته بودند تا قدرت را پس بگیرند
[ترجمه ترگمان]مردان بازگشته بودند تا قدرت عقب نشینی را بدست بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. to wrest the truth out of sb.
[ترجمه گوگل]برای بیرون کشیدن حقیقت از sb
[ترجمه ترگمان]که حقیقت رو از \"sb\" بیرون بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Until now,many peasants have to work hard to wrest a living from the soil.
[ترجمه گوگل]تا به حال، بسیاری از دهقانان باید سخت کار کنند تا زندگی خود را از خاک بیرون بیاورند
[ترجمه ترگمان]تا این زمان، بسیاری از دهقانان مجبور به تلاش سخت برای به دست آوردن یک زندگی از خاک خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The officer managed to wrest the gun from his grasp.
[ترجمه گوگل]افسر موفق شد اسلحه را از دستش خارج کند
[ترجمه ترگمان]افسر توانست اسلحه را از چنگش بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They attempted to wrest control of the town from government forces.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا کنترل شهر را از دست نیروهای دولتی خارج کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کردند تا کنترل شهر را از دست نیروهای دولتی به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A security guard managed to wrest the gun from the man.
[ترجمه گوگل]یک نگهبان موفق شد اسلحه را از دست این مرد بگیرد
[ترجمه ترگمان]یه نگهبان تونست اسلحه رو از اون مرد بیرون بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The effect of the decree was to wrest control of Moscow's police force from the city soviet and the regional soviet.
[ترجمه گوگل]تأثیر این فرمان این بود که کنترل نیروی پلیس مسکو را از شوروی شهری و منطقه ای خارج کند
[ترجمه ترگمان]تاثیر این حکم به دست آوردن کنترل نیروی پلیس مسکو از شوروی و اتحاد منطقه ای آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The settlers found it hard to wrest a living from the rocky soil.
[ترجمه گوگل]مهاجران به سختی می توانستند زندگی خود را از خاک سنگی بیرون بیاورند
[ترجمه ترگمان]مهاجران به سختی آن را برای بدست آوردن یک زندگی از خاک سنگی دشوار یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گردش (اسم)
flow, progress, operation, movement, travel, period, airing, circulation, turn, excursion, twirl, paseo, revolution, promenade, race, wrest, canter, roll, trip, circuit, circumvolution, itineracy, itinerancy, stroll, saunter, gyration, hike, jaunt, meander, nutation

پیچش (اسم)
deflection, wrest, curvature, torsion, deflexion, intorsion

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

گرداندن (فعل)
operate, man, manage, turn, wrest, wheel, inflect

زور اوردن (فعل)
wrest, straiten, squeeze

بزور قاپیدن و غصب کردن (فعل)
wrest

واداشتن (فعل)
stand, cause, appoint, wrest, put through

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

چلاندن (فعل)
crush, wrest, press, squeeze, wring

تخصصی

[مهندسی گاز] گرداندن، پیچاندن، چرخش

انگلیسی به انگلیسی

• forceful pull; winding, bending; twist, kink; forceful capture; tuning key for musical instruments
pull by force; bend; twist; snatch by force; pervert, distort; win by force
if you wrest something away from someone who is holding it, you take it from them by pulling it violently or by twisting it; a literary word.
if you wrest something such as power from someone else, you take it from them with an effort in order to use it instead of them; a literary word.

پیشنهاد کاربران

Wrest something away from someone
چیزی را از دسترس کسی دور کردن
چیزی را از چنگ کسی گرفتن
1 - به سختی/با زحمت ( چیزی را از شخصی یا گروهی ) گرفتن/ به دست آوردن/ تصرف کردن/ تصاحب کردن/ کسب کردن، از چنگ ( کسی ) در آوردن
2 - با خشونت/به زور ( چیزی را از دست کسی ) گرفتن/ قاپیدن
to obtain something with difficulty, effort, or violence
چیزی را با تلاش و به سختی و یا با خشونت به دست آوردن/ کسب کردن/ تصاحب کردن
Shareholders will try to wrest control of the company from the current management
He wrested the letter from my grasp
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wrest
1. تصرف قهری با وسایل خشونت آمیز یا غیرقانونی
2. به دست آوردن با تلاش پر زحمت
3. تحریف در معنا، هدف و غیره
از چنگ کسی درآوردن
برداشتن از جایی، بلند کردن از جایی، بردن از جایی
قاپیدن
To pull forcibly and violently
Grab forcefully
Take violently
Snatch
Seize
Wrench
To gain/obtain with difficulty or by force
She stood beside the cart protectively as if Clay or one of them was going to wrest it from
. her
به زور گرفتن ( در مورد قدرت )
از دست کسی قاپیدن، قاپیدن
بدست آوردن با ترفند
achievable
optainable
موفقیت پذیر

بپرس