indecent

/ˌɪnˈdiːsənt//ɪnˈdiːsnt/

معنی: ناپسند، فحاش، گستاخ، بی حیا، نا شایسته، شرم اور، نا نجیب، خارج از نزاکت
معانی دیگر: ناشایست، زشت، قبیح، زننده (از نظر اخلاقی)، هرزه، جلف، منافی عفت، گستا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indecently (adv.)
• : تعریف: not in accord with accepted standards of morality, propriety, or taste; improper or vulgar.
مترادف: immodest, improper, obscene, unseemly
متضاد: decent
مشابه: bawdy, blue, coarse, dirty, filthy, gross, immoral, indecorous, nasty, naughty, profane, rank, shameless, smutty, unbecoming, unwholesome, vulgar, X-rated

جمله های نمونه

1. indecent behavior
رفتار هرزه گونه

2. indecent words
کلمات رکیک

3. indecent exposure
عورت نمایی (نمایاندن عمدی اندام پوشاندنی)

4. an indecent dress
پیراهن جلف و زننده

5. winking and other indecent gestures
چشمک زدن و سایر حرکات مستهجن

6. That skirt of hers is positively indecent.
[ترجمه گوگل]آن دامن او از نظر مثبت ناپسند است
[ترجمه ترگمان]دامن او به کلی زشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was found guilty of possessing indecent photographs of young boys.
[ترجمه گوگل]او به دلیل داشتن عکس های ناشایست از پسران جوان مجرم شناخته شد
[ترجمه ترگمان]از داشتن عکس های زشت پسران جوان گناهکار شناخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A significant number of indecent assaults on women go unreported.
[ترجمه گوگل]تعداد قابل توجهی از تجاوزات ناشایست به زنان گزارش نشده است
[ترجمه ترگمان]تعداد قابل توجهی از حملات ناشایست به زنان گزارش نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He accused Mrs Moore of making an indecent suggestion.
[ترجمه گوگل]او خانم مور را به ارائه پیشنهادی ناشایست متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او خانم مور را به ایجاد یک پیشنهاد ناشایست متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was indecent of him to do that.
[ترجمه گوگل]این کار از او ناپسند بود
[ترجمه ترگمان]کار زشتی بود که این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They left the funeral with almost indecent haste .
[ترجمه گوگل]آنها تشییع جنازه را با عجله تقریباً ناشایست ترک کردند
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین را با شتاب بسیار کنار گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How could you wear something so indecent? Have you no dignity?
[ترجمه گوگل]چطور تونستی یه چیز انقدر زشت بپوشی؟ آبرو نداری؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونی همچین چیزی رو این قدر زشت بپوشی؟ آیا شما مقام و منزلت خود را ندارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He married again with almost indecent haste.
[ترجمه گوگل]او دوباره با عجله تقریباً ناشایست ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]بار دیگر با شتاب هر چه تمام تر با او ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dialogue and acting in Indecent Proposal are tired, cliched and corny.
[ترجمه گوگل]دیالوگ ها و بازی در فیلم پیشنهادی نامناسب خسته، کلیشه ای و بداخلاق هستند
[ترجمه ترگمان]گفت و گو و بازی در indecent پیشنهادی خسته، کلیشه ای و پیش پاافتاده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناپسند (صفت)
bawdy, obscene, abominable, disagreeable, indecent, absurd, unappealing, ribald, fie-fie

فحاش (صفت)
obscene, indecent, abusive, vituperative, scurrile, scurrilous, foul-mouthed, sharp-tongued

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

بی حیا (صفت)
indecent, brash, shameless

نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

شرم اور (صفت)
vile, indecent, gross, petulant, shameful, inglorious

نا نجیب (صفت)
indecent, immodest

خارج از نزاکت (صفت)
improper, indecent, ungracious

انگلیسی به انگلیسی

• obscene; immodest; tasteless, offensive; unseemly, improper
something that is indecent is shocking, usually because it relates to sex or nakedness.
you can also describe something that breaks the rules of good behaviour or morality as indecent.

پیشنهاد کاربران

حرمت شکن
morally offensive, especially in a sexual way/
از نظر اخلاقی توهین آمیز، به ویژه از نظر جنسی، شنیع، مستهجن
an indecent act/photograph
She accused him of making indecent suggestions to her.
In one case a child of four was referred to police after allegedly using a smartphone to upload an indecent image of a sibling. Police declined to give any more details.
...
[مشاهده متن کامل]

Indecent language is not allowed on the radio between 6 a. m. and 10 p. m.
Synonyms;
X - rated
blue ( SEXUAL )
coarse ( RUDE )
crude ( RUDE )
dirty ( NOT POLITE ) informal
explicit
filthy ( OFFENSIVE )
mucky UK informal
obscene
offensive ( UPSETTING )
rude ( NOT POLITE )
salacious disapproving
smutty disapproving
vulgar ( RUDE ) disapproving

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/indecent
immoral
indecent
improper
لخت
لختی ( لباس )
باز ( لباس )
completely unacceptable
not appropriate
disgraceful
unsuitable
inappropriate
بی شرمانه
شنیع
مستهجن
وحشیانه

بپرس