confident

/ˈkɑːnfədənt//ˈkɒnfɪdənt/

معنی: بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم
معانی دیگر: خاطر جمع، دارای اعتماد به نفس (self-confident هم می گویند)، بی باک، رجوع شود به: confidant

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: confidently (adv.)
(1) تعریف: having full assurance; secure and satisfied.
مترادف: certain, positive, sure
متضاد: apprehensive, hesitant, tentative, uncertain
مشابه: cocksure, convinced, nonchalant, satisfied, secure

- The coach is confident that the team will win.
[ترجمه Mobina] مربی مطمئن است که این تیم برنده خواهد شد
|
[ترجمه Kianmanesh] مربی مطمئن است که آن تیم برنده خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل] مربی مطمئن است که تیم پیروز خواهد شد
[ترجمه ترگمان] مربی مطمئن است که این تیم برنده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This job applicant was certainly confident in her abilities.
[ترجمه امیرحسین] این متقاضی، مطمئناً از بابت قابلیت هایش مطمئن بود
|
[ترجمه گوگل] این متقاضی کار مطمئناً به توانایی های خود اطمینان داشت
[ترجمه ترگمان] این متقاضی شغلی قطعا در توانایی های خود مطمئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the last successful campaign, the generals were confident of overall victory.
[ترجمه گوگل] پس از آخرین مبارزات موفق، ژنرال ها از پیروزی کلی مطمئن بودند
[ترجمه ترگمان] پس از آخرین مبارزه موفقیت آمیز، ژنرال ها از پیروزی کلی مطمئن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: secure in one's own abilities; self-assured.
مترادف: assured, self-assured, self-confident
متضاد: bashful, beaten, diffident, insecure, self-conscious, shy, tentative, timid, timorous, tremulous
مشابه: nonchalant, secure

- Now that she's been with the company for a year, she is much more confident.
[ترجمه گوگل] اکنون که او یک سال است در شرکت است، اعتماد به نفس بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان] حالا که او برای یک سال با شرکت است، او خیلی مطمئن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wearing this stylish suit will make you feel confident.
[ترجمه گوگل] پوشیدن این کت و شلوار شیک به شما احساس اعتماد به نفس می دهد
[ترجمه ترگمان] پوشیدن این کت شیک احساس اعتماد به نفس شما را به همراه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: overly self-assured; presumptuous.
مترادف: cocksure, cocky, presumptuous
متضاد: diffident
مشابه: assertive, bold, brash, forward, nervy, overconfident

- You're a bit confident, saying something as bold as that!
[ترجمه گوگل] شما کمی اعتماد به نفس دارید، چیزی به این جسورانه می گویید!
[ترجمه ترگمان] تو یه کمی اعتماد به نفس داری و یه چیزی به همون اندازه شجاعانه حرف می زنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I detest that he's so smug and confident.
[ترجمه گوگل] من از اینکه او اینقدر از خود راضی و با اعتماد به نفس است متنفرم
[ترجمه ترگمان] از اینکه او خیلی ازخودراضی و بااعتماد به نفس است متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he stayed confident
او مطمئن باقی ماند.

2. i am confident that we will triumph
مطمئن هستم که پیروز خواهیم شد.

3. he spoke to his commander in a confident manner
او با قاطعیت با فرمانده خود صحبت کرد.

4. When he lifted the burden, Scotty was confident he could carry it.
[ترجمه گوگل]وقتی او بار را برداشت، اسکاتی مطمئن بود که می تواند آن را حمل کند
[ترجمه ترگمان]وقتی بار سنگین را برداشت، اسکاتی مطمئن بود که می تواند آن را حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Annette was confident she would do well as a nurse.
[ترجمه گوگل]آنت مطمئن بود که به عنوان یک پرستار خوب عمل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]آنت اطمینان داشت که به اندازه یک پرستار خوب عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm sure we'll win. /I'm confident about our victory.
[ترجمه گوگل]مطمئنم برنده میشیم /من به پیروزی خود اطمینان دارم
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که برنده می شیم من به پیروزی مون اطمینان دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The teacher wants the children to feel confident about asking questions when they don't understand.
[ترجمه گوگل]معلم از بچه ها می خواهد که در پرسیدن سؤالات وقتی که نمی فهمند، احساس اطمینان کنند
[ترجمه ترگمان]معلم از بچه ها می خواهد که در مورد سوال پرسیدن در زمانی که آن ها را درک نمی کنند، مطمئن باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I am confident that everything will come out right in time.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که همه چیز به موقع مشخص خواهد شد
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که همه چیز به موقع روبه راه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Be confident with yourself and stop worrying what other people think. Do what's best for your future happiness.
[ترجمه گوگل]به خودتان اطمینان داشته باشید و دیگر نگران افکار دیگران نباشید بهترین کار را برای خوشبختی آینده خود انجام دهید
[ترجمه ترگمان]با خودتان اعتماد به نفس داشته باشید و آنچه دیگران فکر می کنند را رها نکنید بهترین کار را برای خوشبختی آینده خود انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are confident in our expectation of a full recovery.
[ترجمه گوگل]ما در انتظار بهبودی کامل خود مطمئن هستیم
[ترجمه ترگمان]ما به امید خود از بهبودی کامل مطمئن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She sounded more confident than she felt.
[ترجمه گوگل]او بیشتر از آنچه که احساس می کرد اعتماد به نفس داشت
[ترجمه ترگمان]او بیش از آنچه احساس می کرد اعتماد به نفس داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was in a relaxed, confident mood.
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی آرام و مطمئنی بود
[ترجمه ترگمان]او در حالت آرامش و اطمینان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm hopeful and confident that the graduation ceremony will really be a completely new tart. I believe that the knowledge you have acquired will enable you to be successful in whatever field you may enter.
[ترجمه گوگل]من امیدوارم و مطمئن هستم که جشن فارغ التحصیلی واقعاً یک تارت کاملاً جدید خواهد بود من معتقدم دانشی که به دست آورده‌اید به شما امکان می‌دهد در هر زمینه‌ای که وارد شوید موفق باشید
[ترجمه ترگمان]امیدوار و مطمئن هستم که مراسم فارغ التحصیلی واقعا یک تارت کاملا جدید خواهد بود من معتقدم که دانشی که کسب کرده اید، شما را قادر خواهد ساخت تا در هر زمینه ای که ممکن است وارد آن شوید موفق باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I feel confident that we will win.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که پیروز خواهیم شد
[ترجمه ترگمان]من مطمئنم که برنده خواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ally was confident that we would be ready on time, but I had my doubts .
[ترجمه گوگل]آلی مطمئن بود که ما به موقع آماده خواهیم شد، اما من شک داشتم
[ترجمه ترگمان]الی مطمئن بود که ما به موقع آماده خواهیم بود، اما شک داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She sauntered onto the set, looking serenely confident.
[ترجمه گوگل]او با اعتماد به نفس کامل به صحنه رفت
[ترجمه ترگمان]با آرامش به سمت صحنه رفت و با آرامش به آن نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Beneath his confident and charming exterior, lurked a mass of insecurities.
[ترجمه گوگل]در زیر ظاهر مطمئن و جذاب او، انبوهی از ناامنی ها پنهان شده بود
[ترجمه ترگمان]در زیر ظاهر آرام و ظاهری او توده ای از نگرانی ها نهفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I'm hopeful and confident, too, that the graduation ceremonies will really be a commencement and that satisfying and rewarding experiences await you.
[ترجمه گوگل]من همچنین امیدوار و مطمئن هستم که مراسم فارغ التحصیلی واقعاً یک شروع خواهد بود و تجربیات رضایت بخش و ارزشمندی در انتظار شماست
[ترجمه ترگمان]من هم امیدوارم و هم مطمئن باشم که مراسم فارغ التحصیلی واقعا یک جشن فارق التحصیلی خواهد بود و این تجربه رضایت بخش و رضایت بخش در انتظار شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Marina was a confident, happy child.
[ترجمه گوگل]مارینا کودکی با اعتماد به نفس و شاد بود
[ترجمه ترگمان]مارینا یک کودک مطمئن و خوشحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

راز دار (صفت)
reliable, confidential, confident, confidant, tight-lipped, tight-mouthed

مطمئن (صفت)
sure, assured, safe, confident, secure, persuaded

دلگرم (صفت)
earnest, confident

انگلیسی به انگلیسی

• certain; sure of oneself
if you are confident about something, you are certain that it will happen in the way you want it to.
people who are confident feel sure of their own abilities, qualities, or ideas.

پیشنهاد کاربران

خودمطمئن، اعتماد به نفس
مثال: She felt confident that she would pass the exam.
او احساس اطمینان کرد که در آزمون قبول خواهد شد.
confident ( adj ) ( kɑnfədənt ) =feeling sure about your own ability to do things, e. g. The teacher wants the children to feel confident about asking questions. confidently, confidence 2
confident
مطمئن، خاطر جمع
دو کلمه مشابه که نباید اشتباه گرفته بشن
confidant : با حرف a
به معنی : محرم راز، دوست مورد اعتماد، معتمد
confident :با حرف e
به معنی : بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم
اعتماد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confide
✅️ اسم ( noun ) : confidence / confidentiality / confidant
✅️ صفت ( adjective ) : confident / confidential / confiding
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : confidently / confidentially / confidingly
❗️دوستان با اینکه تمامی این کلمات از یک خانواده هستند اما در معنی خیلی تفاوت دارند مثلا confident به معنای مطمئن و دارای اعتماد به نفس هست اما confidential به معنای سرّی و محرمانه می باشد! لطفا معنای همه کلمات را سرچ کنید تا در استفاده اونها دچار اشتباه نشید 🤝

خودباور
عزت مندانه
قاطع
The coach is confident that the team will win.
Im confident the show will open on Friday
Coordinate with a confident person to buy the house and then own the house
برای خرید خانه با یک فرد مطمئن هماهنگ کنید و سپس صاحب خانه شوید
اعتماد دارم که او پرخون بود
Confident=اطمینان_اعتماد
Self confidence=اعتماد به نفس
مطمن
رازدار
Certain that some body will happen or be successful
یکی از معانی: با اعتماد به نفس
Example: Our team members are confident and creative.
in my mind is be sure and be easy going is better for that . 😘❤️word
خونگرم. دلگرم
confident صفته و confidant اسم
اولی دارای اعتماد بنفس یا خاطر جمع معنی میده، دومی معتمد یا شخص راز دار
کلا همشون از فعل confide که به معنای اطمینان کردن یا بنوعی محرمانه گفتن میاد ( به کسی اعتماد میکنی که بهش محرمانه میگی )
نترس
با جرات
پایدار، استوار، محکم
Confident Hope =امید پایدار، امید استوار
آسوده خاطر، ایمن، دلگرم، آرام
اعتماد به توانایی های خود
یا مطمن بودن در انجام کاری
با اعتماد به نفس
someone you tell your secrets to or who you talk to about personal things
رآزدآر: )
مطمئینـــــ
Selfish اشتبآست:/
very sure
مطمئن
مترادف=sure
شخص دارای اعتماد به نفس، معتمد به نفس
اطمینان
مطمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن بودن
having a feeling or belief that you can do something well or succeed at something : having confidence
: showing that you have confidence
: certain that something will happen or that something is true
he was a very confident manager
مطمئن
فردی که دارای اعتماد به نفس هست
مورد اعتماد
معتمد
خاطر جمع ، مطمعن
be nazar man atemad dorost nist va manye aslish hamon motmaene ke in dictionery dare mamnon as dictionery fogh oladaton❤🖤
اعتماد به نفس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس