gory

/ˈɡɔːri//ˈɡɔːri/

معنی: خونین، خونی، لخته شده، جنایت امیز
معانی دیگر: پوشیده از خون لخته شده یا خشکیده، پر تلفات، پر خونریزی، خونخوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gorier, goriest
مشتقات: gorily (adv.), goriness (n.)
عبارات: the gory details
(1) تعریف: covered with blood; bloody.
مترادف: bloody
مشابه: bloodstained

(2) تعریف: extremely violent, with great bloodshed.
مترادف: bloody, sanguinary
مشابه: brutal, fierce, grim, murderous, savage, vicious

- The sword fight near the end of the film is particularly gory.
[ترجمه گوگل] مبارزه با شمشیر در نزدیکی پایان فیلم به‌ویژه تلخ است
[ترجمه ترگمان] جنگ در نزدیکی پایان فیلم به ویژه خونین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gory hands
دست های خون آلود

2. a gory battle
نبردی خونین

3. a gory story of crime and revenge
یک داستان پر خونریزی درباره ی جنایت و انتقام

4. I shuddered when I heard the gory details.
[ترجمه گوگل]وقتی جزئیات تلخ را شنیدم لرزیدم
[ترجمه ترگمان]وقتی تمام جزئیات را شنیدم بر خود لرزیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Come on, I want to know all the gory details about your date with Jon.
[ترجمه گوگل]بیا، من می خواهم تمام جزئیات بد در مورد قرارت با جون را بدانم
[ترجمه ترگمان]بی خیال، میخوام همه جزئیات مربوط به قرارت با \"جان\" رو بدونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Come on, I want to hear all the gory details.
[ترجمه گوگل]بیا، من می خواهم تمام جزئیات تلخ را بشنوم
[ترجمه ترگمان]زود باش، میخوام همه جزئیات رو بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He insisted on telling us all the gory details about their divorce .
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که تمام جزئیات تلخ طلاق آنها را به ما بگوید
[ترجمه ترگمان]اصرار داشت که تمام جزئیات مربوط به divorce را به ما بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I went to a gory pile of dead human forms in every kind of stiff contortion.
[ترجمه گوگل]من به انبوهی از انسان های مرده در هر نوع انحراف شدید رفتم
[ترجمه ترگمان]به طرف توده gory از بقایای انسانی مرده رفته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now with broken arm and gory leg he sits sighing and weeping with pain.
[ترجمه گوگل]حالا با دست شکسته و پایش آه می‌کشد و از درد گریه می‌کند
[ترجمه ترگمان]اکنون با دست شکسته و پای شکسته، آه می کشد و از درد گریه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not less dramatic, but less gory.
[ترجمه گوگل]نه کمتر دراماتیک، بلکه کمتر ترسناک
[ترجمه ترگمان] نه کم تر دراماتیک، اما کم تر از خون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The book's descriptions of the killings were unbelievably gory.
[ترجمه گوگل]توصیفات کتاب از قتل ها به طرز باورنکردنی تلخ بود
[ترجمه ترگمان]شرح کتاب کشتار به طرزی باور نکردنی خون آلود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The regiment halted amidst a gory, ghastly scene.
[ترجمه گوگل]هنگ در میان صحنه ای وحشتناک و وحشتناک متوقف شد
[ترجمه ترگمان]هنگ در میان یک صحنه وحشتناک و هولناک ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She returned to her gory work, which had become less disturbing than her conversations with von Stein.
[ترجمه گوگل]او به کار بدش برگشت که نسبت به گفتگوهایش با فون اشتاین آزاردهنده تر شده بود
[ترجمه ترگمان]او به کار خونین خود بازگشت که کم تر از گفتگوهای خود با فون شتاین به ستوه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Log on and get the gory details.
[ترجمه گوگل]وارد شوید و جزئیات بد را دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]وارد سیستم شوید و اطلاعات خونین را به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خونین (صفت)
sanguinary, sanguineous, murderous, blooded, bloody, gory, internecine, blood-red, slaughterous

خونی (صفت)
sanguinary, sanguineous, bloody, gory, sanguine, hematic, haematic, hemal, haemal

لخته شده (صفت)
gory, flocculate

جنایت امیز (صفت)
malefactor, gory

انگلیسی به انگلیسی

• bloodstained, covered in blood; violent and bloody
gory situations involve people being injured or dying in a horrible way.

پیشنهاد کاربران

( فیلم ، صحنه، . . . ) حاوی خشونت ، پر از خشونت
A gory film. یک فیلم خشن
gory details = سیر تا پیاز یک فرایند/رخداد/مطلب/ . . .
خشن، خشونت آمیز
Gory details
( طنزگونه ) جزئیات ناخوشایند، جزییات تلخ

بپرس