radical

/ˈrædəkl̩//ˈrædɪkl̩/

معنی: ریشه، اصل، بنیان، رادیکال، طرفدار اصلاحات اساسی، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی
معانی دیگر: ریشه ای، بنیادی، اصلی، شالوده ای، اساسی، ریشه برانداز، افراط گرای، بنیاد شکن، افراطی، تندرو، (گیاه شناسی) وابسته به ریشه، وابسته به ریشه ی واژه، واج بنیادی، (با r بزرگ) وابسته با احزاب و دستجات تندرو، ریشه گرای، معتقد به تغییرات بنیادی، عضو دستجات تندرو، (ریاضی) ریشه، ریشه ی جبری عدد، رجوع شود به: radical sign

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to roots, origins, or fundamental characteristics; basic.
مترادف: basic, elemental, essential, foundational, fundamental
مشابه: bottom, constitutional, deep, deep-seated, important, inherent, intrinsic, primal, profound, ultimate, vital

- There are radical differences between these two systems of government.
[ترجمه گوگل] بین این دو نظام حکومتی تفاوت های اساسی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] تفاوت های اساسی بین این دو سیستم حکومت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extreme or complete, as a particular action or behavior.
مترادف: absolute, complete, drastic, extreme, profound, thoroughgoing, total
متضاد: moderate, superficial
مشابه: comprehensive, deep, extensive, revolutionary, severe, sweeping, thorough, ultra, universal, unmitigated, unqualified, utter

- The parents' divorce brought about a radical change in the lives of the children.
[ترجمه گوگل] طلاق والدین تغییرات اساسی در زندگی فرزندان ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] طلاق والدین منجر به تغییر اساسی در زندگی کودکان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His ideas were considered radical, and few people took him seriously.
[ترجمه گوگل] ایده های او رادیکال تلقی می شد و افراد کمی او را جدی می گرفتند
[ترجمه ترگمان] عقاید او رادیکال تلقی می شد و افراد کمی او را جدی می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: advocating drastic changes in laws, government, or society.
مترادف: revolutionary
متضاد: conservative, moderate, reactionary
مشابه: avant-garde, extremist, insurgent, Jacobin, left-wing, leftist, rebel, rebellious, underground

- The government tried to suppress all radical groups.
[ترجمه گوگل] دولت سعی کرد همه گروه های رادیکال را سرکوب کند
[ترجمه ترگمان] دولت می کوشد تا همه گروه های تندرو را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some professors were fired because of their radical political activities.
[ترجمه گوگل] برخی از اساتید به دلیل فعالیت های سیاسی رادیکال خود اخراج شدند
[ترجمه ترگمان] برخی از استادان به دلیل فعالیت های سیاسی رادیکال خود اخراج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: radically (adv.)
(1) تعریف: a person who advocates fundamental or extreme social and political changes.
مترادف: extremist, ultra
متضاد: conservative, moderate, reactionary

- Some of the radicals were arrested and put it jail.
[ترجمه گوگل] برخی از رادیکال ها دستگیر شدند و آن را به زندان انداختند
[ترجمه ترگمان] برخی از این رادیکال ها دستگیر شده و به زندان افکنده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in, math, the root of a quantity.
مترادف: root

(3) تعریف: in chemistry, a group of two or more atoms, arranged in a specific way, that acts as a single atom in chemical reactions.

جمله های نمونه

1. radical changes in my life
تغییرات بنیادی در زندگی من

2. radical tubers
تکمه های ریشه ی گیاه

3. a radical politician
سیاست مدار افراط گرای

4. a radical principle
یک اصل اساسی

5. a radical verb form
شکل بنیادی فعل

6. the radical faction in our party
دسته ی تندروها در حزب ما

7. an uncritical acceptance of radical ideas
پذیرش نسنجیده ی عقاید افراط آمیز

8. The professor's a radical in politics but a conservative dresser.
[ترجمه گوگل]پروفسور یک رادیکال در سیاست است اما یک کمد محافظه کار است
[ترجمه ترگمان]استاد در سیاست، اما یک کمد محافظه کارانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are proposing radical changes to the way the company is run.
[ترجمه گوگل]آنها تغییرات اساسی در نحوه اداره شرکت پیشنهاد می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تغییرات اساسی را به شیوه ای که شرکت اجرا می کند پیشنهاد می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The radical group in the ruling party is becoming increasingly isolated.
[ترجمه گوگل]گروه رادیکال در حزب حاکم به طور فزاینده ای منزوی می شود
[ترجمه ترگمان]گروه تندرو در حزب حاکم به طور فزاینده ای منزوی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This decision signified a radical change in their policies.
[ترجمه گوگل]این تصمیم به معنای تغییر اساسی در سیاست های آنها بود
[ترجمه ترگمان]این تصمیم نشان دهنده تغییر اساسی در سیاست هایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was known as a radical reformer/thinker/politician.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک اصلاح طلب/متفکر/سیاستمدار رادیکال شناخته می شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک اصلاح طلب \/ متفکر \/ سیاست مدار رادیکال شناخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The patient got a radical cure in the hospital.
[ترجمه گوگل]بیمار در بیمارستان یک درمان ریشه ای دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]بیمار در بیمارستان یک درمان افراطی پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Radical remarks like this amount to heresy for most members of the Republican party.
[ترجمه گوگل]اظهارات رادیکال مانند این برای اکثر اعضای حزب جمهوری خواه بدعت است
[ترجمه ترگمان]اظهارات رادیکال مانند این مقدار به بدعتگذاری اکثر اعضای حزب جمهوری خواه دامن می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The government is putting through some radical social reforms.
[ترجمه گوگل]دولت در حال انجام برخی اصلاحات اساسی اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]دولت در حال انجام اصلاحات اجتماعی اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The revolution caused a radical reformation of the society.
[ترجمه گوگل]انقلاب باعث اصلاحات اساسی در جامعه شد
[ترجمه ترگمان]انقلاب موجب اصلاح اساسی جامعه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His opinions are very radical.
[ترجمه گوگل]نظرات او بسیار رادیکال است
[ترجمه ترگمان]نظرات او بسیار افراطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Radical views don't carry much weight anymore.
[ترجمه گوگل]دیدگاه های رادیکال دیگر وزن زیادی ندارند
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های رادیکال دیگر زیاد وزن ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Radical reform was, of course, opposed by the old guard.
[ترجمه گوگل]اصلاحات رادیکال البته با مخالفت گارد قدیمی مواجه شد
[ترجمه ترگمان]البته اصلاحات رادیکال مخالف گارد قدیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریشه (اسم)
base, stub, germ, ammonium, root, stem, radical, pedigree, background, genesis, theme, germination, stump

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

بنیان (اسم)
valence, valency, basis, root, radical, foundation, radicle, warp and woof

رادیکال (اسم)
radical

طرفدار اصلاحات اساسی (اسم)
radical

ریشگی (اسم)
radical

سیاست مدار افراطی (اسم)
radical

بن رست (اسم)
radical

علامت رادیکال (اسم)
radical

قسمت اصلی (اسم)
radical

تخصصی

[شیمی] رادیکال، بنیان
[نساجی] بنیان - رادیکال
[ریاضیات] رادیکال

انگلیسی به انگلیسی

• person with extreme political views; root of a number (mathematics)
having extreme political views; fundamental, pertaining to a root; advocating complete reform
radical refers to things that affect or relate to the most important, basic qualities of a situation or thing.
someone who is radical believes that there should be great changes in society and tries to bring about these changes. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. ...a new group of radicals who turned against the established social order.

پیشنهاد کاربران

زیاد
افراطی، رادیکال
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : radicalize
✅️ اسم ( noun ) : radicalism / radical / radicalization
✅️ صفت ( adjective ) : radical
✅️ قید ( adverb ) : radically
مخالف چیزی بودن
از بیخ و بن
ساختارشکن
اساسی
تهاجمی
radical systectomy:برداشتن مثانه
رادیکال
در پزشکی به معنای تهاجمی است. مثل radical surgery جراحی تهاجمی
بنیادگرا
radical reduction = کاهش شدید
radical ( ریاضی )
واژه مصوب: رادیکال
تعریف: ریشه n ام یک عدد یا یک عبارت که با علامت √ نشان داده می‏شود
مفرط
شدید
افراطی
اساسی
بنیادی
ریشه
بنا
پی
ریشه
مفروط
در انگلیسی غیر رسمی آمریکایی معنی "خوب" هم میده
that was one radical party last night

1 - ریشه
2 - ریشه ای
3 - خواهان تغییرات ریشه ای
۱. تا به ریشه پیش رفتن
۲. بنیادی
۳. افراطی / تندرو
۴. فردی که دارای عقاید افراطی است
( صفت ) :بنیادی - اساسی - متفاوت از بقیه - خیلی خوب و لذتبخش
( اسم ) :کسی که خواهان اصلاحات درجامعه و سیاست هست.
اصلاح طلب
( اسم ) : شخص افراطی
( صفت ) : بنیادی ، اساسی ، افراطی ، جدی و مهم
یک شبه ، یکهویی
( ایده و فکر ) بدیع و متفاوت ( با تأثیرات زیاد )
He has put forward some very radical ideas.
a radical approach to education
a radical solution to the problem
radical proposals
اصلی
کسی که خیلی دلش میخواد حکومت و دولت عوض شه
radical difference : تفاوت اساسی و بنیادی
●تندرو ( در سیاست )
● اساسی، بنیادی
●دلچسب
[سیاست]
تندگرا ، تندرو گرا ، افراطی
[فناوری]
پر شتاب
انتقادی
افراطی
متعصّب، دوآتیشه
بنیادین
ریشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس