abundant

/əˈbəndənt//əˈbʌndənt/

معنی: فراوان، وافر، بسیار
معانی دیگر: سرشار، غنی، ثروتمند، پرنعمت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abundantly (adv.)
(1) تعریف: large in amount or number; plentiful.
مترادف: abounding, ample, bountiful, copious, plenteous, plentiful, plenty, profuse
متضاد: meager, niggardly, scant, scarce, tight
مشابه: affluent, aplenty, big, bounteous, bumper, excessive, fat, generous, great, huge, large, lavish, lush, luxuriant, many, much, numerous, opulent, prodigal, rife, superabundant, superfluous, voluminous

- The office has an abundant supply of copy paper.
[ترجمه fae] این اداره موجودی/ذخیره زیادی از کاغذ کپی دارد
|
[ترجمه گوگل] دفتر دارای مقدار زیادی کاغذ کپی است
[ترجمه ترگمان] این دفتر مقدار زیادی کاغذ کپی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had abundant reasons for not getting started on the project.
[ترجمه مریم] او دلایل فراوانی برای شروع نکردن پروژه داشت
|
[ترجمه گوگل] او دلایل زیادی برای شروع نکردن این پروژه داشت
[ترجمه ترگمان] او دلایل فراوانی برای شروع پروژه نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: abounding with; teeming.
مترادف: abounding, chock-full, full, packed, replete, rife, teeming
متضاد: meager, sparse, thin
مشابه: affluent, bounteous, chock-a-block, crammed, filled, flush, fraught, jam-packed, rich, thick

- These woods used to be abundant with wildlife.
[ترجمه ناصر] این چنگل قبلا سرشار از حیاط وحش بود
|
[ترجمه شان] این جنگل ها، ( سابقا ) سرشار از حیات وحش ( حیوانات وحشی ) بوده است.
|
[ترجمه گوگل] این جنگل ها قبلاً با حیات وحش فراوان بودند
[ترجمه ترگمان] این جنگل به وفور در حیات وحش به وفور یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. abundant rains have changed the valley's visage
باران های فراوان سیمای دره را دگرگون کرده است.

2. fish are abundant in the caspian
در دریای خزر ماهی فراوان است.

3. a fair and abundant land
یک سرزمین زیبا و غنی

4. the classical legacy shows the abundant invention of the ancient greeks
میراث کلاسیک نشانگر خلاقیت سرشار یونانیان باستان است.

5. the promise of a more abundant life
نوید یک زندگی مرفه تر

6. The river is abundant in fish.
[ترجمه سمانه] رودخانه پر از ماهیه
|
[ترجمه گوگل]این رودخانه سرشار از ماهی است
[ترجمه ترگمان]رودخانه در ماهی فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mosquitoes are extremely abundant in this dark wet place.
[ترجمه گوگل]پشه ها در این مکان مرطوب تاریک بسیار فراوان هستند
[ترجمه ترگمان]پشه ها در این مکان مرطوب و مرطوب بسیار فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is an abundant supply of cheap labour.
[ترجمه گوگل]نیروی کار ارزان فراوانی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نیروی کار ارزان نیز به وفور یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We have abundant proof of his guilt.
[ترجمه گوگل]ما مدارک فراوانی دال بر گناهکاری او داریم
[ترجمه ترگمان]ما دلایل زیادی از گناه او داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The lake is abundant in fish.
[ترجمه گوگل]این دریاچه سرشار از ماهی است
[ترجمه ترگمان]دریاچه در ماهی فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rainfall is abundant in the region.
[ترجمه گوگل]بارندگی در منطقه فراوان است
[ترجمه ترگمان]Rainfall در منطقه فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I hope that your harvest is abundant.
[ترجمه سمانه] امیداوارم برداشت محصول شما فراوان باشد
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم برداشت شما زیاد باشد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که برداشت محصول فراوان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An abundant harvest is in prospect.
[ترجمه گوگل]برداشت فراوان در انتظار است
[ترجمه ترگمان]برداشت فراوان در آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is abundant evidence that cars have a harmful effect on the environment.
[ترجمه گوگل]شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد خودروها اثرات مضری بر محیط زیست دارند
[ترجمه ترگمان]شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اتومبیل تاثیر مضری بر محیط زیست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Birds are abundant in the tall vegetation.
[ترجمه گوگل]پرندگان در پوشش گیاهی بلند فراوان هستند
[ترجمه ترگمان]پرندگان در پوشش گیاهی بلند فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Funds were not abundant and clever improvisation was necessary.
[ترجمه گوگل]بودجه فراوان نبود و بداهه پردازی هوشمندانه لازم بود
[ترجمه ترگمان]وجوه آن چندان زیاد نبود و improvisation هوشمندانه لازم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Fish are abundant in the lake.
[ترجمه گوگل]ماهی در دریاچه فراوان است
[ترجمه ترگمان]ماهی ها در دریاچه فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Shandong province is famous for its abundant agricultural resources.
[ترجمه گوگل]استان شاندونگ به خاطر منابع کشاورزی فراوانش مشهور است
[ترجمه ترگمان]استان شاندونگ به دلیل منابع فراوان کشاورزی آن مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Tropical rainforests have the most varied and abundant assemblage of plants in the world.
[ترجمه گوگل]جنگل های بارانی استوایی متنوع ترین و فراوان ترین مجموعه گیاهان را در جهان دارند
[ترجمه ترگمان]جنگل های بارانی استوایی دارای بیش ترین تنوع و تعداد زیادی از گیاهان در جهان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

وافر (صفت)
abundant, plentiful, luxuriant, plenteous, liberal, opulent, profuse, plenitudinous, umpteenth, umpteen, superabundant

بسیار (صفت)
abundant, numerous, extra, damn, manifold, parlous, all, sopping, unco, multifarious

انگلیسی به انگلیسی

• plentiful, copious, profuse; full, abounding with
something that is abundant is present in large quantities.

پیشنهاد کاربران

بسیار. فراوان. وافر. سرشار. زیاد. خیلی
رسانا
فراوان، زیاد
abundant ( adj ) ( əˈbʌndənt ) =existing in large quantities, e. g. Fish are abundant in the lake. We have abundant evidence to prove his guilt. abundantly ( adv ) , abundance ( n )
abundant
abundant = more than enough = plentiful = rich = ample
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abound
اسم ( noun ) : abundance
صفت ( adjective ) : abundant
قید ( adverb ) : abundantly
abundant ( adj ) = profuse ( adj )
به معناهای : زیاد، فراوان، وافر، بی حد و حصر، مفرط
فت و فراوان
abundant ( adj ) = plentiful ( adj )
به معناهای : فراوان، سرشار، وافر، زیاد، پربار، پرمحصول
زیاد، وسیع، گسترده
وافر، فراوان، بسیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس