flank

/ˈflæŋk//flæŋk/

معنی: طرف، جناح، پهلو، تهیگاه، از جناح حمله کردن، در کنار واقع شدن
معانی دیگر: (بدن انسان و حیوان) پهلو، کنارگین، هریک از دو طرف هرچیز، سو، دامنه، بغل، (ارتش) جناح، پهلوگاه، پژیر، (ارتش) به پهلوگاه حمله کردن، جناح دشمن را دور زدن (محاصره کردن)، در طرفین قرار گرفتن، دو طرف چیزی را گرفتن، (با: on یا upon) در پهلوی چیزی قرار داشتن، در یک سو بودن، (قصابی) گوشت پهلو (به ویژه گوشت پهلوی گاو)، (عامیانه) بخش بالایی و بیرون ران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of a human or animal between the hip and the ribs on either side of the body.

(2) تعریف: a piece of meat cut from the flank.

(3) تعریف: any side or a part found on the extreme left or right.

- the right flank of a military formation
[ترجمه گوگل] جناح راست یک آرایش نظامی
[ترجمه ترگمان] جناح راست یک آرایش نظامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flanks, flanking, flanked
(1) تعریف: to be positioned at the flank of.

- In the photograph, my father is flanked by his two brothers.
[ترجمه گوگل] در عکس، پدرم در کنار دو برادرش قرار دارد
[ترجمه ترگمان] در عکس پدرم توسط دو برادرش احاطه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to go around the flank of, as to attack.

جمله های نمونه

1. flank echelon
پله دیس جناح

2. our left flank was dangerously exposed to an enemy attack
جناح چپ ما به طور خطرناکی در معرض حمله ی دشمن بود.

3. the enemy has infiltrated the right flank and rear of our army
دشمن در جناح راست و عقب قشون ما رخنه کرده است.

4. the brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front
لبه ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.

5. He put his hand on the dog's flank.
[ترجمه Ayyb] او دستش را روی پهلوی سگ گذاشت
|
[ترجمه گوگل]دستش را روی پهلوی سگ گذاشت
[ترجمه ترگمان]دستش را به پهلوی سگ گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were attacked on our left flank.
[ترجمه گوگل]در جناح چپ به ما حمله کردند
[ترجمه ترگمان]به جناح چپ ما حمله کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He dug his spurs into the horse's flank and cantered off.
[ترجمه گوگل]او خارهای خود را در پهلوی اسب فرو کرد و از آن خارج شد
[ترجمه ترگمان]مهمیز خود را در پهلوی اسب فرو کرد و به تاخت دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our orders are to attack their left flank.
[ترجمه گوگل]دستور ما حمله به جناح چپ آنهاست
[ترجمه ترگمان]دستور ما حمله به جناح چپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They decided to attack their enemy's southern flank.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند به جناح جنوبی دشمن خود حمله کنند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتند به جناح جنوبی دشمن حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sun lit up the western flank of the hill.
[ترجمه گوگل]خورشید سمت غربی تپه را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]خورشید جناح غربی تپه را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The army was attacked on the left flank.
[ترجمه ایمان حجتی] ارتش از جناب چپ مورد حمله قرار گرفت
|
[ترجمه گوگل]ارتش در جناح چپ مورد حمله قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]ارتش جناح چپ مورد حمله قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their centre made a dash down the right flank.
[ترجمه گوگل]مرکز آنها یک خط تیره به سمت پایین سمت راست نشان داد
[ترجمه ترگمان]centre از جناح راست به پایین سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They continued along the flank of the mountain.
[ترجمه گوگل]آنها در امتداد دامنه کوه ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]در کنار کوه ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They turned the right flank of the enemy troop.
[ترجمه گوگل]جناح راست سپاه دشمن را چرخاندند
[ترجمه ترگمان]سربازان جناح راست گروه دشمن را برگرداندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The rider dug his spurs into the horse's flank.
[ترجمه گوگل]سوار خارهای خود را در پهلوی اسب فرو کرد
[ترجمه ترگمان]سوار مهمیز خود را در پهلوی اسب فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Bookcases flank the bed.
[ترجمه گوگل]قفسه های کتاب کنار تخت
[ترجمه ترگمان]پهلو به پهلوی تخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرف (اسم)
abutment, side, hand, party, direction, opponent, region, route, area, flank, angle, belt, suburb, half, opposite party

جناح (اسم)
aisle, wing, flank, pinna, shoulder

پهلو (اسم)
side, hand, flank

تهیگاه (اسم)
flank

از جناح حمله کردن (فعل)
flank

در کنار واقع شدن (فعل)
flank

تخصصی

[عمران و معماری] جناح - جبهه
[زمین شناسی] پهلوی لغزش مواد جابجا نشده مجاور پهلوهای سطح گسیختگی که در صورت نگاه از تاج لغزش به سمت جلو، با عنوان پهلوی راست و پهلوی چپ و در غیر اینصورت توسط کمپاس با استفاده از جهت های جغرافیایی معرفی می شوند.
[نساجی] سر و ته بوبین خالی - سطح جلو یا عقب بوبین پر
[ریاضیات] شکم دندانه، دیواره، دامنه ی دندانه
[] سینه

انگلیسی به انگلیسی

• side between the ribs and hip (on a person or animal); cut of meat from the flank of an animal; side of anything (i.e. mountain, ship)
be placed at the side of; guard the side of; attack the side of; go around the side of
if something is flanked by things, it has them on both sides of it.
an animal's flanks are its sides.
the flank of an army or fleet is the part at one side of it when it is ready for battle or involved in a battle.

پیشنهاد کاربران

she’s flanked by Jules and Steve
جولز و استیو در کنار او قرار دارند
جولز و استیو در دو طرف او قرار دارند
او توسط جولز و استیو احاطه شده است
flank
همریشه با :
پارسی : پَهلو ، پَل ، پالو ، پَلو ، پَلَند ، پَلَنگ
آلمانی : Flanke
جانب
در اناتومی ، پهلو ی بدن
flank ( علوم نظامی )
واژه مصوب: پهلو
تعریف: 1. جناح چپ یا جناح راست یک یگان نظامی در موقعیت دفاعی یا در آرایش راهکنشی 2. عضو یا عنصر متعلق به جناح چپ یا جناح راست یک یگان نظامی 3. سمت چپ یا سمت راست محور طولی یگان در پیشانی
در امتداد
مجاور
در آناتومی اسب, به پهلوی اسب که زین روی آن قرار می گیرد گفته می شود.
جناح، پهلو ( بیشتر در مورد ترکیب بندی نظامی یا گوشت )
specifically used to talk about a cut of meat, or the right or left side of a military formation
در جناحین قرار گرفته
lovehandles on your flanks

*The side of anything large can be referred to as its flank
*If something is flanked by things, it has them on both sides of it, or sometimes on one side of it.
کسی را در کنار خود داشتن، پهلوی کسی بودن
پهنه
( نظامی ) از بغل حمله کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس