harrowing

/ˈhæroʊɪŋ//ˈhærəʊɪŋ/

جان ازار، دلخراش، برخورنده، جریحه دارکننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: deeply distressing or painful.

- The months after his wife's death were a harrowing ordeal.
[ترجمه گوگل] ماه‌های پس از مرگ همسرش مصیبت‌های سختی بود
[ترجمه ترگمان] ماه ها بعد از مرگ همسرش سخت آزار دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a harrowing experience
تجربه ای دلخراش

2. The shipwreck was a harrowing experience.
[ترجمه گوگل]غرق شدن کشتی تجربه دلخراشی بود
[ترجمه ترگمان]کشتی غرق شده تجربه وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For many women, the harrowing prospect of giving evidence in a rape case can be too much to bear.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از زنان، دورنمای دلخراش ارائه شهادت در یک پرونده تجاوز جنسی ممکن است بیش از حد تحمل شود
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از زنان، تجربه آزار دهنده از دادن مدرک در مورد تجاوز می تواند بیش از حد تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She told us a harrowing tale of misfortunes.
[ترجمه گوگل]او برای ما داستان دلخراشی از بدبختی ها تعریف کرد
[ترجمه ترگمان] اون داستان harrowing برای ما تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To see someone killed is a very harrowing experience.
[ترجمه گوگل]دیدن کشته شدن یک نفر تجربه بسیار دلخراشی است
[ترجمه ترگمان]دیدن کسی که کشته شده باشد، یک تجربه بسیار دلخراش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The court heard harrowing testimony from survivors and relatives of the victims.
[ترجمه گوگل]دادگاه شهادت دلخراش بازماندگان و بستگان قربانیان را شنید
[ترجمه ترگمان]دادگاه شهادت وحشتناکی از بازماندگان و بستگان قربانیان شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was reliving the harrowing moment when he discovered her unconscious, her neck in a ligature.
[ترجمه گوگل]او در حال تجدید لحظه دلخراش بود که متوجه شد او بیهوش بود، گردنش در یک بند انداخته بود
[ترجمه ترگمان]زمانی که او را بی هوش و گردنش را با یک تکه طناب کشف کرده بود، داشت مرور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Stapledon strongly recommends a second harrowing to cover the seeds before rolling.
[ترجمه گوگل]استاپلدون اکیداً توصیه می‌کند که برای پوشاندن دانه‌ها قبل از غلتاندن، بار دوم را بپوشانید
[ترجمه ترگمان]Stapledon به شدت یک آزار دهنده دیگر را برای پوشش دادن دانه ها قبل از غلتیدن توصیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Reporting a rape remains a strenuous and harrowing experience, however, and it is likely to continue as an underreported offence.
[ترجمه گوگل]با این حال، گزارش تجاوز به عنف همچنان یک تجربه سخت و دلخراش است و احتمالاً به عنوان یک جرم گزارش نشده ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، گزارش دادن به یک تجاوز، یک تجربه شدید و دلخراش است و احتمالا به عنوان یک جرم underreported ادامه خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Despite critical letters from their families and harrowing interviews with different social workers, they remain resolute.
[ترجمه گوگل]علیرغم نامه‌های انتقادی خانواده‌هایشان و مصاحبه‌های دلخراش با مددکاران اجتماعی مختلف، آنها مصمم هستند
[ترجمه ترگمان]با وجود نامه های انتقادی از سوی خانواده هایشان و مصاحبه های harrowing با کارکنان مختلف اجتماعی، آن ها مصمم و مصمم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The film contained harrowing scenes of starving children.
[ترجمه گوگل]این فیلم حاوی صحنه های دلخراشی از گرسنگی کودکان بود
[ترجمه ترگمان]این فیلم حاوی صحنه های دلخراش از کودکان گرسنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His other abiding memory is a harrowing one.
[ترجمه گوگل]خاطره ماندگار دیگر او خاطره ای دلخراش است
[ترجمه ترگمان]دیگر حافظه مطیع و مطیع او دلخراش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was a harrowing din, a cascade of furious voices merged into a single pulsating shout.
[ترجمه گوگل]این غوغای دلخراش بود، آبشاری از صداهای خشمگین که در یک فریاد تپنده ادغام شدند
[ترجمه ترگمان]صدای آزار دهنده ای به گوش رسید، صدای آبشاری از صداهای خشم آلود در یک فریاد به هم بدل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The court heard a harrowing 999 tape of the boy, then as he tried in vain to stop the killing.
[ترجمه گوگل]دادگاه یک نوار دلخراش 999 از پسر را شنید، در حالی که او تلاش بیهوده ای برای جلوگیری از قتل داشت
[ترجمه ترگمان]دادگاه شنید که یک نوار ۹۹۹ از آن پسر شنید، و آن وقت بی هوده سعی کرد جلوی کشتن او را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[خاک شناسی] هرس زنی

انگلیسی به انگلیسی

• distressing; extremely upsetting; frightening; extremely painful
a harrowing situation or experience is very upsetting or disturbing.

پیشنهاد کاربران

جانکاه، آزارنده، دلخراش مانند عبارتharrowing experience
تجربه دلخراش، تجربه جانکاه
تکان دهنده
جان کاه
جگرخراش
دلخراش و ناراحت کننده.
A harrowing topic
موضوع دلخراش و ناراحت کننده.
آزار دهنده، ناراحت کننده
جان گداز

بپرس